دریاچه قو
(۱۱ ژانویه ۲۰۰۴)
باله ای از
چایکوسکی
(۱٨۷۶)
·
آیا آن کس که آن سوی دیوار
·
ویُلُن می زند
·
هق هقِ گریه ی مرا می شنود؟
·
روی مُبل کِز کرده ام و زار می زنم.
·
جهان من در گودنایِ این گور به پایان رسیده
·
و دیوارهای این اتاق
·
انتهای آرزوی مرا نشان می دهند.
·
اما موجی که از آن سو برخاسته
·
آرام آرام مُبل مرا به جنبش در می آورد.
·
من از خود وا می شوم،
·
دستان خود را از دو سوی زورق می آویزم
·
و پاروکشان از جامِ پنجره
·
به بیرون می لغزم.
·
جهان چون دریاچه ای به روی من در می گشاید،
·
موج های بازیگوش با من سخن می گویند
·
و قوهای گردنفراز
·
به گرد من چرخ می زنند.
·
«برخیز، برخیز!
·
دستان خود را از دو سو بگشا
·
از جسمِ بیجان خود بیرون آی
·
و بگذار زیبایی بار دیگر با تو سخن بگوید.»
·
آرام آرام از ذرات هوا پُر می شوم
·
و سبکبارانه در کنار همپایانِ سفیدپوش
·
به رقص در می آیم.
·
سراسر شب را بر روی دریاچه خواهم رقصید،
·
می گذارم چشمانم از ستاره پُر شوند
·
و دیگر هرگز به کُنج آن تابوت باز نخواهم گشت.
·
همسایه ی من ناگهان از نواختن می ایستد.
·
آه، اگر تنها می توانستم فریاد کشم:
·
«درنگ مکن، بزن!
·
مگذار دریاچه ی من از آب تهی شود
·
و همپایانِ رقص من
·
به جزیره های دور افتاده ی خود بازگردند.»
·
آن کس که آن سوی دیوار ویُلُن می زند
·
فریادِ درون مرا شنیده است.
·
آرشه ی سبکبارش بار دیگر
·
بر سیم های ویُلُن می لغزد
·
و مرا روی «دریاچه ی قو»
·
به رقص می کشاند.
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر