۱۳۹۵ فروردین ۱۳, جمعه

دکتر محمد مصدق از دیدی دیگر (11)


تحلیلی از
یدالله سلطان پور

·        در جنگ جهانی امپریالیستی دوم از بندبازی طبقه حاکمه و از اجنه وارگی و کنه وارگی اش پرده برمی افتد.
·        تضادهای درونطبقاتی بورژوازی امپریالیستی راه را برای این بندبازی هموار می سازد:

1
·        سرکرده جهان (امپریالیسم بریتانیای کبیر) تحت رهبری چرچیل که از مداحان فاشیسم بود، مورد حمله رقیب امپریالیستی اش، امپریالیسم آلمان تحت رهبری آدولف هیتلر قرار می گیرد.
·        امپریالیسم آلمان سودای سرکردگی بر جهان را در دل می پرورد و حمله بر سرکرده جهان امری طبیعی است.

2
·        امپریالیسم امریکا نیز مورد حمله میلیتاریسم ژاپن قرار می گیرد.

3
·        فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم یورش به مستعمرات بریتانیای کبیر و فرانسه در آسیا و افریقا را آغاز می کنند و اجامری از قبیل رضا شاه و غیره ارباب عوض می کنند و سرسپرده امپریالیسم آلمان می گردند.
·        دام جدیدی جلوی پای مردم مستعمرات بریتانیائی ـ فرانسوی گسترده می شود.
·        فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم در افکار عمومی عقب مانده ی این کشورها به عنوان منجی از قید و بند استعماری بریتانیا و فرانسه نمودار می گردند و کسب محبوبیت می کنند.

4
·         در نتیجه، جبهه ضد فاشیستی در مقیاس بین المللی تشکیل می یابد.
·        اتحاد شوروی مورد حمایت امپریالیسم بریتانیای کبیر و امپریالیسم امریکا قرار می گیرد.
·        حمایت حساب شده و سنجیده ای که زمینه را برای شکست امپریالیسم آلمان و تضعیف عمیق اتحاد شوروی تدارک می بیند.

5

·        بمباران فراگیر شرق آلمان و بمباران اتمی دو شهر بزرگ ژاپن را باید در پرتو این دیالک تیک درک کرد و توضیح داد:
·        دیالک تیک شکست امپریالیسم آلمان و تضعیف اتحاد شوروی.
·        اطلاعاتی که هومانیست های شریف انگلیسی در اختیار شوروی قرار می دهند، از این دیالک تیک پرده برمی دارند.
·        معلوم می شود که جبهه ضد فاشیستی فاقد اصالت و صداقت و قاطعیت و پیگیری است.
·        بمباران اتمی شهرهای ژاپن و تخریب رادیکال شهرهای شرق آلمان نه بنابر جبر جنگ، بلکه بنا بر نقشه های امپریالیسم بریتانیا و امریکا صورت می گیرند.

·        امپریالیسم امریکا با بمباران ناکازاکی و هیروشیما دو هدف دارد:

الف
·        هدف اول آن، اعلام تعویض هژمونی جهانی است.
·        بریتانیای کبیر باید سلب اوتوریته جهانی شود و می شود.  

ب
·        اتحاد شوروی باید موش شود و به هژمونی جهانی امپریالیسم امریکا تمکین کند.
·        در غیر این صورت بر سر مسکو همان می آید که بر سر هیروشیما و ناکازاکی آمده است.

6
·        نتیجه نهائی جنگ جهانی امپریالیستی دوم این می شود که طبقه حاکمه امپریالیستی هم شکست می خورد و هم تقویت و پیروز می شود.
·        این همان دیالک تیکی است که ما در طول تاریخ جامعه طبقاتی ـ هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس جهانی ـ شاهدش بوده ایم:

الف
·        طبقه حاکمه برده دار، به مثابه اوتوریته فرماسیونی از در خانه بدر رانده می شود، ولی در هیئت طبقه حاکمه فئودال از پنجره به درون خانه آورده می شود.

ب
·        طبقه حاکمه فئودال، به مثابه اوتوریته فرماسیونی از در خانه بدر رانده می شود، ولی در هیئت طبقه حاکمه بورژوا از پنجره به درون خانه آورده می شود.

7
·         وقتی از اجنه وارگی و کنه وارگی طبقه حاکمه سخن می رود به همین دلیل است.
·        طبقه حاکمه مرتب رنگ عوض می کند تا امتیازات طبقاتی خود را حفظ کند و توسعه دهد.
·        به همین دلیل، طبقه حاکمه بورژوا بمراتب غنی تر و قوی تر از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی گشته است و روز به روز غنی تر و قوی تر می گردد.

8
·        جنبش های ملی و مترقی نیز که پس از پایان جنگ جهانی امپریالیستی دوم شعله ور می شوند، همان خصلت دیالک تیکی را دارند که جنگ جهانی امپریالیستی دوم داشته است:

الف
·        طبقه حاکمه ملی هر کشور (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوا) که مثلا مستعمره و یا نیمه مستعمره بریتانیا و یا فرانسه است، با احزاب توده ای همان رابطه دیالک تیکی را برقرار می سازد که امپریالیسم انگلیس و امریکا با اتحاد شوروی برقرار ساخته بود:
·        دیالک تیک شکست اوتوریته سرکرده سابق جهان با حمایت سرکرده جدید جهان و تضعیف احزاب توده ای.

ب
·        نتیجه نهائی این روند و روال، تعویض هژمونی جهانی قدیم، تقویت و تحکیم و توسعه هژمونی جهانی جدید، سرکوب احزاب توده ای.
·        جایگزینی سرکرده قدیم با سرکرده جدید، ضمن حفظ وابستگی و تقویت و تحکیم و توسعه آن.

9

·        پدیده هایی از قبیل مصدق و بومدین و ناصر و غیره را فقط در این چارچوب دیالک تیکی می توان درک کرد و توضیح داد:

الف
·        مصدق با جنبش ملی کردن کنسرسیوم نفت انگلیس، هم تعویض سرکرده قدیم با سرکرده جدید را، تعویض امپریالیسم انگلیس با امپریالیسم امریکا در ایران را امکان پذیر می سازد و هم تضعیف و تذبیح (به مسلخ بردن) حزب توده را.

ب
·        بومدین همین نقش مصدق را در الجزایر بازی می کند.
·        با این تفاوت که جای امپریالیسم فرانسه را، امپریالیسم امریکا می گیرد.

ت
·        ناصر همین نقش مصدق را در مصر بازی می کند.
·        با این تفاوت که امتیازات کانال سوئز و اوتوریته نظامی در مصر از دست امپریالیسم فرانسه گرفته می شود و به دست امپریالیسم امریکا منتقل می شود، ضمنا حزب توده ای مصر تا حد بی معنائی تضعیف می شود.

پ
·        شخصیت های مختلف در سوریه و عراق و لیبی و سودان و غیره نیز به همین سان:
·        تعویض سرکرده قدیم جهان با سرکرده جدید جهان، ضمن سرکوب خشن و خونین احزاب توده ای و یا نرم و گرم و رام و خام سازی آنها.

ث
·        سوکارنو و گاندی و غیره نیز به همین سان.   

ج
·        استثنائاتی هم به چشم می خورند و موی دماغ سرکرده جدید می گردند.

·        جمهوری خلق چین، کوبا و ویتنام را می توان در این زمینه مثال زد:

1

·        جمهوری خلق چین از زیر استعمار ژاپن و انگلیس بیرون می آید، بی آنکه به سرکرده جدید جهان تمکین کند.
·        اگرچه برای تأمین نان ملت میلیاردی چین به امپریالیسم امریکا نیاز دارد.

2

·        ویتنام امپریالیسم فرانسه را در جنگی خونین از کشور بدر می راند، ولی به سرکرده جدید جهان تره خرد نمی کند.
·        به همین دلیل به طرز فجیعی تنبیه می شود.

3


·        کوبا هم بسان ویتنام تنبیه می شود.
·        با این تفاوت که کوبا تنبیه اقتصادی می شود.
·        60 سال در منگنه محاصر اقتصادی ـ امپریالیستی قرار می گیرد.

4
·        امپریالیسم امریکا با مداخله نظامی و حتی تهدید به بمب اتمی، کره رهائی یافته از استعمار ژاپن را دو شقه می کند و بخش شمالی آن را بسان کوبا در منگنه محاصره اقتصادی و غیره تحت فشار قرار می دهد.

5
·        حیرت انگیز این است که شوروی پس از تضعیف سیستماتیک فرو می پاشد، ولی جمهوری خلق چین، کره شمالی، ویتنام و کوبا ادامه حیات می دهند و علیرغم همه فشارها رو به توسعه چشمگیر می روند.
·        دیالک تیک استثناء و قاعده همین است.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر