تحلیلی
از شین میم شین
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
معنی تحت اللفظی:
·
ساقی می بیاور.
·
برای اینکه بر ضد حکم ازل نمی توان
کاری کرد.
·
آنچه تعیین شده، تغییر ناپذیر است.
1
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
منظور خواجه شیراز از ساقی در این
بیت، بی کمترین تردید نه ساقی کوثر است و نه حتی ساقی خرابات و میخانه ها و
عیاشخانه ها.
·
ساقی در این بیت فرد معینی نیست.
·
حتی می، در این بیت، می واقعی و
مشخص نیست.
·
ساقی و می هر دو فرم محض اند.
·
توخالی اند.
·
چیزهائی در حد حرف اند.
·
حکم «ساقیا می ده» چیزی در حد تر
کردن لب برای بر لب راندن حرفی است.
2
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
·
اگر حکم «ساقیا می ده» را جدی
بگیریم، باید بگوییم که می در این بیت وسیله و آلترناتیو (بدیل) است.
·
وسیله ای برای چه و بدیلی برای چه؟
3
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
خواجه در این بیت مختصر برای هستی آغازی
قایل می شود.
·
روز ازل در فلسفه خواجه، روزی است
که جهان و مافیها از نیستی پا به عرصه هستی نهاده است.
·
حکم ازل نیز در فلسفه خواجه، حکم
الهی است که در روز کذائی ازل، صادر شده است.
·
خواجه در این بیت، ادعا می کند که
حکم صادره در روز ازل، لایتغیر است.
·
هیچ نیروئی نمی تواند آن را تغییر
دهد.
·
تار و پود فلسفه حافظ بر این جزم (دگم)
استوار شده است.
·
حافظ نماینده قاطع و سرسخت و بی
چون و چرای فاتالیسم (تقدیرگرائی، سرنوشتگرائی) است.
·
مراجعه کنید به فاتالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
4
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
حافظ در این بیت، برای اثبات نظری
فاتالیسم، دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دوئالیسم حکم ازل و نقش انسان بسط و
تعمیم می دهد و آن را به شکل دوئالیسم همه چیز و هیچ تحریف می کند:
·
بدین طریق و با این ترفند ایده
ئولوژیکی، همه چیز زندگی به آش کشک خاله شباهت پیدا می کند که خواهی ـ نخواهی باید
خورده شود.
·
می توان گفت که حافظ عقب مانده تر
و مرتجع تر از پیامبر و ائمه و خلفا و روحانیتسنی وشیعه است.
·
چون آنها، نقش بمراتب بیشتری برای
اعضای جامعه قایل می شدند و می شوند.
·
اگر آنها بر خط خواجه می راندند و برانند، هرگز نمی توانستند
و نمی توانند صدها غزوه و جنگ و ترور و توطئه را برنامه ریزی و اجرا کنند.
·
بنا بر تئوری اجتماعی فاتالیستی
حافظ، اعضای جامعه باید دست روی دست بگذارند و هر چه پیش آید، بپذیرند و حتی نق
نزنند، چه رسد به اقدام و عمل.
5
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
·
طلب می نیز مفری برای فرار از این
بن بست هستی است:
·
مفری که به همه چیز شبیه است، به
غیر از مفر.
·
چون می و سیگار و غلیان و حشیش و تریاک
و هروئین و غیره فقط می توانند کارخانه عقل را از کار اندازند و نه بیشتر.
·
چون می و مواد مخدر مخرب خانه خرد
هستند و نه راه نجات و نه منجی موعود.
·
یأس و نومیدی و نیهلیسم و کرنش و
تمکین و رضایت و تسلیم پیامدهای منطقی فلسفه ارتجاعی حافظ اند.
6
ساقیا
می، ده که با حکم ازل تدبیر نیست
·
می وسیله ای برای فرار از بیداری و
هشیاری است.
·
می تنها راه چاره برای انسان واره ی
علیل و ذلیل گرفتار در چنبر جبر الهی است.
·
می توان گفت که خواجه دیالک تیک
وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک می و بیهوشی بسط و تعمیم می دهد.
·
می در فلسفه حافظ، مقام مقوله کسب
می کند.
·
مقوله یعنی عام ترین مفهوم.
·
در فلسفه حافظ، می حلال مشکلات
بشری جا زده می شود، بی آنکه می از عهده حل ساده ترین مشکلی بتواند برآید.
·
می آتش میخانه است برای به آتش کشیدن
خانه عقل.
·
وقتی از ایراسیونالیسم (خردستیزی)
در فلسفه حافظ سخن می رود، به همین دلیل است.
·
حافظ بدترین دشمن عقل اندیشنده
است.
·
حافظ طرفدار سمج و سرسخت غریزه
است.
·
فریب هارت و پورت حافظ را نباید
خورد.
·
حافظ مرتجع ترین و کثیف ترین شاعر قرون
وسطی فئودالی است.
7
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
حافظ اکنون فاتالیسم خود را تئوریزه
می کند:
·
تعیین شده، لایتغیر است.
·
حکم صادره در روز ازل تغییر ناپذیر
است.
·
سؤال اکنون این است که حافظ چگونه
به این دگم رسیده است که تعیین شده تغییر ناپذیر است؟
8
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
در مقدمه دیوان حافظ نوشته شده که
در مدت عمر 60 ساله حافظ، خطه فارس، بیست بار دست به دست شده است.
·
حافظ خواجه (خداوند غلامان) بوده است.
·
حافظ یکی از اعضای طبقه حاکمه بوده
است.
·
حافظ ضمنا ایدئولوگ طبقه حاکمه بوده
است.
·
در وجود حافظ طبقه و ایده ئولوژی، تجسم
مادی ـ انسانی یافته اند.
·
حافظ هم جزو اشرافیت بنده دار و
فئودال بوده و هم ایدئولوگ آنها بوده است.
·
این درست همان چیزی است که اکنون
در کشور عه هورا شاهدش هستیم:
·
روحانیت امروزه تجسم طبقه حاکمه و ایدئولوگ
طبقه حاکمه است.
9
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
حافظ از دوستان صمیمی خوانین و
سلاطین بزرگ و کوچک خونریز بوده است.
·
حافظ با تیمور لنگ عهد مودت بسته
است و حتی بطور کتبی، قرار بر این شده که خان لنگ در روز قیامت شفاعت حافظ را تقبل
کند.
·
در قاموس حافظ، تیمور لنگ جزو
اولیاء الله است.
·
ارادت حافظ به علی امیرالمؤمنین ـ کننده
ی در خیبر، خواجه قنبر و ساقی کوثر ـ نیز
به دلیل شباهت علی به تیمور است.
·
چون تیمور هم در زدن 1000 گردن در
یک شب و جاری کردن سیل خون خلق، ضمن برده کردن کودکان و نوباوگان یتیم مردم و
اهدای بعضی از یتیمان خلق به خواجه، دستکمی از علی نداشته است.
10
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
حافظ به چشم خود دیده که حکم
خوانین و سلاطین قلدر و خودکامه تغییرناپذیر است.
·
فحوای فکری این مصراع شعر، نتیجه
تقطیر تجربه زندگی حافظ است:
·
آنچه خوانین و سلاطین مستبد تعیین
کرده اند، بدون پرس و جو و بدون چون و چرا اجرا شده است.
·
یعنی قابل تغییر نبوده است.
·
درست به همان سان که حکم خمینی در
رابطه با قتل عام اسرای ایرانی قابل تغییر و چون و چرا نبوده است.
·
نق و نقدی هم که گربه نره زده و کرده، پس از ختم
فاجعه بوده است.
·
حنای بعد از عروسی بوده است.
11
قابل
تغییر نبود، آنچه تعیین کرده اند
·
خدای آسمانی اسلام هم انعکاس
آسمانی ـ انتزاعی همین خوانین و سلاطین قلدر و خونریز است.
·
به همین دلیل، حکم ازل، یعنی حکم
خان و سلطان آسمانی ـ انتزاعی نیز قابل تغییر نیست و باید اجرا شود.
·
وقتی گفته می شود که شعور (حکم ازل)
انعکاس وجود (حکم تیمور لنگ) است، به همین دلیل است.
·
شعوری که البته به نوبه خود کمر به
خدمت وجود می بندد:
·
فاتالیسمی که کمر به خدمت طبقه
حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی) می بندد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر