سیما ریاحی
(۲۹ ژوئیه ۲۰۰۵)
·
اي هفت سالگي
·
اي لحظه هاي شگفت عزيمت
·
بعد از تو هرچه رفت، در انبوهي از جنون و جهالت رفت
·
بعد از تو پنجره که رابطه اي بود، سخت زنده و روشن
·
ميان ما و پرنده،
·
ميان ما و نسيم،
·
شکست
·
شکست
·
شکست.
·
بعد از تو آن عروسک خاکي
·
که هيچ چيز نمي گفت، هيچ چيز بجز «آب»، «آب»، «آب»،
·
در آب غرق شد.
·
بعد از تو ما صداي زنجره ها را کشتيم
·
و به صداي زنگ، که از روي حرف هاي الفبا بر مي خاست
·
و به صداي سوت کارخانه هاي اسلحه سازي، دل بستيم.
·
بعد از تو که جاي بازي مان زير ميز بود،
·
از زير ميزها
·
به پشت ميزها
·
و از پشت ميزها
·
به روي ميزها رسيديم
·
و روي ميزها بازي کرديم
·
و باختيم، رنگ تو را باختيم، اي هفت سالگي .
·
بعد از تو ما به هم خيانت کرديم
·
بعد از تو ما تمام يادگاري ها را
·
با تکه هاي سرب و با قطره هاي منفجر شده ي خون
·
از گيجگاه هاي گچ گرفته ي ديوارهاي کوچه زدوديم.
·
بعد از تو ما به ميدان ها رفتيم
·
و داد کشيديم:
·
«زنده باد!»، «مرده باد!»
·
و در هياهوي ميدان، براي سکه هاي کوچک آوازه خوان
·
که زيرکانه به ديدار شهر آمده بودند، دست زديم.
·
بعد از تو ما که قاتل يکديگر بوديم
·
براي عشق قضاوت کرديم
·
و همچنان که قلب هامان
·
در جيب هاي مان نگران بودند،
·
براي سهم عشق قضاوت کرديم.
·
بعد از تو ما به قبرستان ها روی آورديم
·
و مرگ، زير چادر مادربزرگ نفس مي کشيد
·
و مرگ، آن درخت تناور بود
·
که زنده هاي اين سوي آغاز
·
به شاخه هاي ملولش دخيل مي بستند
·
و مرده هاي آن سوي پايان
·
به ريشه هاي فسفري اش چنگ مي زدند
·
و مرگ روي آن ضريح مقدس نشسته بود
·
که در چهار زاويه اش، ناگهان چهار لاله ي آبي
·
روشن شدند.
·
صداي باد مي آيد
·
صداي باد مي آيد، اي هفت سالگي
·
برخاستم و آب نوشيدم
·
و ناگهان به خاطر آوردم
·
که کشتزارهاي جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسيدند.
·
چقدر بايد پرداخت
·
چقدر بايد
·
براي رشد اين مکعب سيماني پرداخت؟
·
ما هرچه را که بايد
·
از دست داده باشيم، از دست داده ايم.
·
ما بي چراغ به راه افتاديم
·
و ماه، ماه ـ ماده ي مهربان ـ هميشه در آنجا بود،
·
در خاطرات کودکانه ي يک پشت بام کاهگلي
·
و بر فراز کشتزارهاي جواني که از هجوم ملخ ها مي ترسيدند.
·
چقدر بايد پرداخت؟
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر