۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

حاکمیت (1)

 
پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان شین میم شین
    
·        استالینیسم را باید بمثابه نظام روابط داخلی و خارجی بشدت قدرتگرای یک جامعه در حال گذار آشکار و علنی به سوسیالیسم تلقی کرد.
·        برای تعیین این مشخصه عام باید چندین نکته مورد بحث قرار گیرند:

1
·        مفهوم قدرت که اینجا بمثابه مبنا تلقی می شود، به قول ماکس وبر، مفهومی به اصطلاح «فرم نیافته» (آفرم) است.

2
·        مفهوم قدرت، کلیه انواع اعمال برتری اجتماعی را که بطور بیواسطه پا به عرصه بروز می نهند، در بر می گیرد:

الف
·        از قدرت عالیه دولت و تناسب قدرت در حیات اقتصادی و کاری تا به اصطلاح «قدرت» پدر در خانواده و «قدرت» سخنران در مقابل مخاطبین خود.

ب
·        جنبه محتوائی روابط مبتنی بر این گونه قدرت را ـ اما ـ وقتی می توان تعیین کرد، که آن را اولا در فرم خاصش در نظر بگیریم، ثانیا رابطه ی آن را با حاکمیت اجتماعیِ قابل اثبات، مورد بررسی قرار دهیم.

3
·        حاکمیت اینجا به معنی برخورداری نهادین تضمین شده بخشی از جامعه، در مقابل بخش دیگر آن تلقی می شود.

الف
·        برخورداری، یک واقعیت امر اقتصادی است.

ب
·        برخورداری عبارت است از تصاحب یکجانبه بخش هائی از محصول کار دیگران.

ت
·        شالوده نهادین چنین رابطه ای نیز ـ در وهله اول ـ از نوع اقتصادی آن است:

1
·        مالکیت بر زمین

2
·        مالکیت بر سرمایه  

 3
·        مالکیت بر وسایل اقتصادی دیگر.

پ
·        علاوه بر آن، برای تضمین نهادین حاکمیت، فرم های دیگر نیز وجود دارند:

1
·        مثلا فرم های حقوقی

2
·        مثلا فرم های نظامی

3
·        مثلا فرم های سیاسی ـ عام و غیره.

ث
·        پایه قدرت می تواند حاکمیت اجتماعی باشد.

ج
·        قدرت می تواند از حاکمیت اجتماعی منشق شده باشد و یا بدون حاکمیت اجتماعی برقرار شود.

 مثال

·        «قدرت» و بطور کلی، اوتوریته پدر در خانواده، نه بر حاکمیت استوار می شود و نه در خدمت  برخورداری اجتماعی است.

1
·        حاکمیت، مشخص کننده یک رابطه بنیادی اجتماعی است.
·        قدرت ـ اما بر عکس ـ در عرصه روابط اجتماعی عمل می کند.

2
·        حاکمیت از آنِ نظام اجتماعی است.
·        اعمال قدرت (حکومت، مترجم) از آن قانون اساسی جامعه است.
·        یعنی از آن بخشی از نظام اجتماعی است که آگاهانه تشکیل یافته است.

3
·        بنابرین، حاکمیت یک واقعیت امر اجتماعی ـ اقتصادی بنیادی است و نه یک واقعیت امر سیاسی.

4
·        تنها بلحاظ هدف اجتماعی عام، که استفاده از وسایل قدرت سیاسی و دیگر وسایل در خدمت آن قرار دارند، می توان گفت که آیا فرم های اعمال قدرت (حکومت) حاوی خصلت حاکمیتی اند و یا نه.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر