۱۳۹۳ آذر ۶, پنجشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (56)


تحلیلی از شین میم شین

در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی

·        معنی تحت اللفظی:
·        در مذهب اهل طریق، نرم روی علامت الحاد است.
·        طریق خوشبختی چستی و چالاکی است.

1
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی

·        خواجه در این بیت، برای اثبات برتری چالاکی و پختگی بر خامی و ناپختگی، از کیسه باز خلیفه می بخشد:
·        یعنی از باورهای اهل طریقت و تصوف و عرفان، سوء استفاده می کند و معیار تمیز خامی و پختگی، نرم روی و رقصان روی را از آنها به عاریه می گیرد.
·        همان اهل تصوف و طریقت و عرفان که در بیت بیت دیوان خواجه زیر تازیانه توهین و تخریب و تحقیر قرار دارند.

·        این اما به چه معنی است؟

2
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی

·        این بدان معنی است که ایده ئولوژی فئودالی به نمایندگی سعدی و حافظ و غیره نسبت به عرفان برخوردی دوگانه دارد:

الف
·        جنبه های مثبت و انقلابی عرفان را می کوبد.

ب
·        جنبه های منفی و خردستیز (ایراسیونالیستی) عرفان را تأیید می کند و حتی توسعه می دهد.

·        حافظ این شیوه سنجیده و اندیشیده برخورد با عرفان انقلابی را از سعدی آموخته است.
·        حافظ چیز ارزشمندی از آن خود ندارد.
·        محتوای افکار حافظ ـ چه مثبت و چه منفی ـ به سعدی تعلق دارد.
·        حافظ بخش ایراسیونالیستی فلسفه اجتماعی سعدی را از آن خود کرده و بلحاظ فرم توسعه داده است.
·        بدون سعدی حافظ نمی توانست حتی حرف معنامندی بر زبان آورد.

3
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی

·        محتوای عرفانی این بیت، در هر صورت انقلابی است.
·        عرفان قرون وسطی توده ها را به جنبش فرامی خواند.
·        این درست برعکس ایده ئولوژی فئودالی حاکم است.
·        حافظ در این بیت با استفاده از واژه طریق به معانی مختلف بر زیبائی فرمال بیت افزوده است.
·        وقتی به توسعه فرمال سخن توسط خواجه اشاره می رود، منظور چیزهائی از این دست است.

تا فضل و عقل بینی بی ‌معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم:
«خود را مبین که رستی»
فضل یعنی کمال، ضد نقص و عیب

·        معنی تحت اللفظی:
·        تا زمانی به فضل و عقل بیندیشی، خرفت و کودن و خر می مانی.
·        عاری از شناخت و شعور می مانی.
·        اگر راه رستگاری می جوئی از خودبینی بپرهیز.

1
·        وقتی از سرقت خواجه از کیسه باز خلیفه عرفان سخن می رود، به همین دلیل است:
·        چون این ایده نسیان خویش و تلاش سوبژکتیو در جهت پرواز ذره وار به سوی خورشید حق نیز به گنجینه فکری عرفان تعلق دارد.
·        خواجه این اندیشه را نیز از اهل عرفان به عاریه می گیرد.

2
·        تردستی ایده ئولوژیکی خواجه اما این است که از همان سرقت ایده ئولوژیکی از سفره نظری عرفان، خنجری ایده ئولوژیکی بر ضد همان عرفان می سازد و بر ستون فقرات تصوف و صوفی می نشاند.
·        برای درک منظور ما بهتر است به مصراع دوم بیت خواجه دقت دو چندان شود:  

3
یک نکته ات بگویم:
«خود را مبین که رستی»

·        خواجه خودبینی را به دو معنی مثبت و منفی بکار می برد:

الف
·        منظور عرفان از نسیان خود و تعمق و پرواز سوبژکتیو به سوی حق، ماهیتا به معنی اعتلای فرد انسانی به مقام خدائی است.
·        در پانته ئیسم ـ فلسفه اهل طریق و تصوف و عرفان ـ  اصولا فرقی میان طبیعت و انسان و خدا وجود ندارد.
·        مراجعه کنید به  پانته ئیسم (همه خدائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        این اندیشه انقلابی در قرون وسطی از سوئی به معنی تنزل رادیکال مقام خدا به درجه حتی جمادات و از سوی دیگر به معنی ارتقای مقام انسان به درجه حتی خدا بوده است.
·        این اندیشه از سر تا پا ضد فئودالی، ضد تئولوژی (شریعت و فقه و دین) و ضد روحانی است.

ب
·        خواجه این اندیشه انقلابی را از اهل عرفان به عاریه می گیرد، بعد آن را از محتوای انقلابی اش تهی می سازد و از پوسته باقی مانده از آن، خنجر ضد انقلابی زهراگینی تعبیه می کند و بر سینه تصوف می نشاند.
·        چون در منطق فئودالی خواجه و سعدی، اهل طریقت و عرفان مشتی خودبین و یا خودپرست اند.

گفت:
«آن گلیم خویش بدر می برد ز موج
و این سعی می کند که بگیرد غریق را»
سعدی

·        خودپرستی و یا اگوئیسم فرمی از بسط و تعمیم فردگرائی بورژوائی آغازین است که زهری مهلک برای اشرافیت بنده دار و فئودال است.
·        درست به همین دلیل سعدی و حافظ به تیغ تیز انتقاد می بندند.
·        و گرنه خود خوانین و سلاطین فئودالی که مظهر خودپرستی اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر