۱۳۹۳ آبان ۲۹, پنجشنبه

بیتوته ای در بیتی از جلال سرافراز (4) (بخش آخر)


تحلیلی از مسعود بهبودی
   
چنین است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت 

از اولش، شیر نبودند.

·        اکنون ما در وسط چالشی گیر افتاده ایم:

الف
·        شاعر به شیریت شیران مورد نظر خویش باور دارد و از سقوط شیران به درجه الاغان شکوه سر داده است.

ب
·        حریف اما شیریت شیران را بطرز رادیکالی زیر علامت سؤال قرار داده است.

1

·        یکی از شیران مورد نظر شاعر، ژاله اصفهانی بوده است.
·        ژاله اصفهانی یکی از سرداران توده بوده است.
·        لحظه به لحظه عمرش در میادین رزم طبقاتی طی شده است.

·        او نه تنها خود تجسم شیر دلاوری بوده، بلکه شاهد ستاینده شیران نیز بوده است.
·        شیرانی که خود به چشم خود دیده است و ستوده است.
·        ژاله در یکی از اشعار خود که ما منتشر کرده ایم، از این حقیقت امر با صراحت بی چون و چرا پرده برمی دارد و اعلام می دارد که شیرانی به عظمت کوه دیده است.

2

·        ژاله در شعر دیگری شیوه تفکر و عمل شیران را حتی تئوریزه کرده است:  

و در سرزمین من سمبل شیر سنگی را،
هنوز هم بر سر بازارچه ها و برزن ها می بینی
و در ورای آن، شیرمردان و شیرزنانی را نظاره گری،  
که انسانیت را چه سخاوتمندانه تقسیم می کنند

و می خواهند که سرزمین ما همه ی جهان باشد
و این حس وحدت و همگونی است با جهان
و آنجا سرزمین من است،
سرزمین تو ست،
سرزمین ما ست!

3
·        بنظر ما هم شاعر به نحوی از انحاء حق دارد و هم حریف.
·        ولی هر کدام نصفی از حقیقت عینی را بر زبان می رانند و نه تمامی آن را.
·        حقیقت اما فقط در تمامتش حقیقت است و نه در فرم نیم بندش.
·        حقیقت نیمبند، چه بسا بدتر از دروغ است.

4
  نیکوس کازانتزاکیس (1883 ـ 1957)
نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی  

نویسنده‌ ای که دغدغه جامعه بشری را داشته و به تحلیل عمیق آنها پرداخته ‌است.
آثار:
سیر و سلوک/ ۱۹۲۳
اودیسه ۱۹۳۸
زوربای یونانی/ ۱۹۴۶
قاتل برادر
سودوم و گومورا
مسیح بازمصلوب/ ۱۹۴۸
آزادی یا مرگ یا کاپیتان میکالیس/ ۱۹۵۰
آخرین وسوسه مسیح/ ۱۹۵۱
مناظر سحرآمیز یونان
فرانس فن آسیزی/ ۱۹۵۶ (در ایران با نام «سرگشته راه حق» ترجمه شده است.)
گزارش به خاک یونان/ ۱۹۶۱


·        شیریت همیشه با خریت همراه است.

·        وقتی نیکوس کازانتزاکیس ـ شاعر و نویسنده یونانی ـ در رمان معروف خویش تحت عنوان «زوربای یونانی»، از زبان زوربا می گوید:
·        برای گسستن زنجیرها (شیر وارگی)، به جنون (خر وارگی) نیاز مبرم هست، منظورش همین است.

·        شیریت و خریت دیالک تیکی را با هم می سازند.
·        شیران مورد نظر شاعر نیز در عین حال خر بوده اند.
·        به عبارت دقیقتر، دیالک تیکی از شیر و خر بوده اند.
·        به همین دلیل هم شاعر تا حدودی حق دارد و هم حریف.

5
چنین است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت 

چنین نیست رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت

·        در این اختلاف نظر روشن میان شاعر و حریف دیگر نیز همین حقیقت امر دیالک تیکی را می توان تکرار کرد:
·        هم شاعر حق دارد که از استحاله شیر به خر سخن می گوید و هم حریف که مخالف نظر شاعر است و ضمنا بطور عینی و عملی از تئوری توسعه و ارتقای خر به مقام شیر دفاع می کند:   

گر چرخ به کام ما نگردد،
کاری بکنیم، تا نگردد

در پنجه اقتدار شیران (مردان)
نبود گرهی، که وا نگردد.

6
·        اکنون می توان حدس زد که این دیالک تیک شیر و خر و این استحاله یکی از اقطاب دیالک تیکی به دیگری، یعنی استحاله شیر به خر و خر به شیر، وابسته و مشروط به عامل ثالثی است.
·        یعنی تابع چیز دیگری است.
·        دیالک تیک ریاضی تابع و متغیر.

·        آن چیز ثالث متغیری که این تحول دیالک تیکی فونکسیونی و یا تابعی از آن است، چیست؟

7

·        آن فاکتور ثالث را شاعر دیگری که از قضا شیر خردمندی بوده و همشهری و همسنگر ژاله اصفهانی بوده، به نام نامیده است:  

وطن، وطن!

 وطن، وطن،
 نظر فکن به ‌من که من
  به هر کجا ـ غریب ‌وار ـ
 که زیر آسمان دیگری غنوده ام،
 همیشه با تو بوده ‌ام، همیشه با تو بوده‌ ام·

 اگر که حال پرسی ‌ام،
 تو نیک می شناسی ‌ام:
من از درون قصّه‌ ها و غصّه ‌ها برآمدم:
 حکایت هزار شاه با گدا
  حدیث عشق ناتمام آن شبان
  به دختر سیاهچشم کد خدا·

  ز پشت دود کشت ‌های سوخته
 درون کومه ی سیاه
 ز پیش شعله ‌های کور‌ه‌ ها وکارگاه·

تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه، خو گرفته است·

 اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده ‌ام
 یکی ز چهره‌ های بی‌ شمار توده ام·

 چه غمگنانه سال‌ هاکه بال‌ ها
  زدم به روی بحر بی ‌کناره‌ ات
 که در خروش آمدی
  به جنب و جوش آمدی·

  به اوج رفت موج‌ های تو
  که یاد باد اوج‌ های تو!

 در آن میان که جز خطر نبود
  مرا به تخته پاره ها نظر نبود
 نبودم از کسان که رنگ و آب، دل ربودشان·

 به گود های هول
  بسی صدف گشوده ام
 گهر ز کام مرگ در ربوده ام

 بدان امید تا که تو
 دهان و دست را رها کنی
  دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی،
  به بند مانده ام
 شکنجه دیده ام·
 سپید هر سپیده، جان سپرده ام
 هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده ام·

  اگر تو پوششی پلید یافتی
  ستایش من از پلید پیرهن نبود
  نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده ام·

 کنون اگر چه خنجری میان کتف خسته ام
  اگر چه ایستاده ام
  و یا ز پا فتاده ام
  برای تو، به راه تو شکسته ام·

  اگر میان سنگ ‌های آسیا
 چو دانه های سوده ام،
 ولی هنوز گندمم
  غذا و قوت مردمم
  همانم آن یگانه ‌ای که بوده ام·

  سپاه عشق در پی است
  شرار و شور کارساز با وی است·

  دریچه ‌های قلب باز کن
 سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
 کنون به گوش می رسد

 من این سرود ناشنیده را
  به خون خود سروده ام·

  نبود و بود برزگر، چه باک
  اگر بر آید از زمین
  هر آنچ او به سالیان
  فشانده یا نشانده است·

  وطن، وطن،
  تو سبز جاودان بمان که من
  پرنده‌ ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
  به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.

پایان

8
چه غمگنانه سال‌ هاکه بال‌ ها
  زدم به روی بحر بی ‌کناره‌ ات
 که در خروش آمدی
  به جنب و جوش آمدی

  به اوج رفت موج‌ های تو
  که یاد باد اوج‌ های تو!

·        عاملی که تعیین کننده استحاله شیر به خر و یا خر به شیر است، خدای خاک است.
·        توده است:

الف
·        اگر توده تاریخ ساز «در خروش آید و به جنب و جوش آید، اگر موج هایش به اوج رود»، کفه ترازوی دیالک تیکی به نفع استحاله خر به شیر سنگین تر می شود، در آن صورت هر ننه قمری در طرفة العینی علامه ای و چه گوارائی می شود.

ب
·        اگر توده ساکت و صامت باشد، کفه ترازوی دیالک تیکی به نفع استحاله شیر به خر سنگین تر می شود.

·        ما امروزه شاهد همین روند و روالیم.
·        هم در سطوح ملی و هم در مقیاس بین المللی.

·        امروزه هر شاهد عینی از مشاهده سقوط فکری خوف انگیز خلایق، بهتش می زند.
·        بهت به حیرت سرشته به دهشت اطلاق می شود.

9
چنین است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت 

·        اینجا ست که شاعر از پالان بستن سوبژکت بر پشت خویش سخن می گوید.

·        این پالان بستن همانطور که شاعر با دقتی دیالک تیکی تئوریزه کرده، اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است.
·        دیالک تیکی از رسم سرای درشت و سقوط شیر به اسفل السافلین خر است.

·        روند و روالی اوبژکتیو ـ سوبژکتیو است و در این دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو، همانطور که شاعر بطور غیرمستقیم و بدون کلامی تبیین داشته، نقش تعیین کننده از آن اوبژکتیو است.
·        اوبژکتیوی که با سوبژکتیو، با سوبژکت تاریخ، یعنی با توده در پیوندی دیالک تیکی است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر