۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (54)

اگوئیسم (خودپرستی)
تحلیلی از شین میم شین

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی 

·        معنی تحت اللفظی:
·        سعی کن حتی لحظه ای از عشق و مستی فارغ نباشی.
·        فقط به این شرط از هستی و نیستی رهائی خواهد یافت. 

·        تار و پود این غزل خواجه به ایده ئولوژی فئودالی سرشته است.
·        در بیت بیت این غزل، غرش تانک و توپ ضد بورژوائی (طبقه متوسط)   خواجه به گوش می رسد.

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

·        خواجه در این بیت، ترفند رستگاری محض و مطلق از در عقب را به توده  می آموزد.
·        پیش شرط رهائی از نیستی و هستی ، « عدم و وجود» (عنوان اثر فلسفی اصلی ژان پل سارتر) غرقه گشتن در عشق و مستی است.

·        خردستیزی به همان سان سیر و سرگذشت سرسپردگان خود را رقم می زند که خردگرائی.
·        خواجه در قرون وسطی فئودالی همان نسخه رهائی را برای توده می پیچد که نمایندگان فلسفه بورژوائی واپسین مثلا فلسفه حیات و اگزیستانسیالیسم قرن ها بعد در قرن بیستم خواهند پیچید.
·        نسخه سارتر خردستیز و شرکاء هم همین نسخه خواجه خردستیز شیراز است:
·        سکس و می و مواد مخدر و نیهلیسم و لاابالیگری و پوچی و بیهوشی  

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر جان در تن ببینی، بدان بپرداز.
·        به هر قبله غیراز قبله خودپرستی، رو کن.

1
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

·        خواجه در این بیت یکی از اصلی ترین و مهم ترین شعارهای بورژوائی انقلابی آغازین (عرفان) را مورد حمله ایده ئولوژیکی قرار می دهد:
·        ایندیویدوئالیسم (فردگرائی) را.

·        رادیکالیته منفی و ارتجاعی خواجه را می توان در همین تأکید مؤکد او بوضوح دید:
·        خواجه تمکین به هر مرجع بیگانه را مجاز می دارد، مگر تمکین به خویشتن خویش را.

·        دلیل این اندرز ماهیتا ارتجاعی، ولی بظاهر اخلاقی خواجه چیست؟  

2
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

·        آتشی که نمایندگان بورژوائی آغازین در زیر پرچم ضد فئودالی عرفان بر دودمان ایده ئولوژیکی خواجه افکنده اند، این است که تئوری وحدت وجود را از پانته ئیسم به خدمت گرفته اند و به انکار تفاوت و تضاد ماده و روح پرداخته اند.
·        این طرز تفکر عرفانی خود خردستیز (ایراسیونالیستی) است و خواجه از سر تا پا خردستیز می تواند به راحتی بپذیرد و به مدارا بگذرد.
·        اشرافیت بنده دار و فئودال که به خدا و مسجد و منبر ایمان ندارد.
·        دلیل مخالفت آتشین خواجه اما این است که با گذاشتن علامت تساوی میان خلق و خدا و خرما، روحانیت و همراه با آن، ایده ئولوژی فئودالی ـ بنده داری زاید می گردد.
·        اگر با فروشدن در درون خویشتن ـ آن سان که عرفان ادعا می کند ـ می توان نه تنها با خدا رابطه برقرار کرد، نه تنها می توان به خدا رسید، بلکه حتی می توان به وحدت با خدا رسید و عملا خدا شد، پس دیگر نیازی به مسجد و واعظ و منبر نمی ماند.
·        پس دیگر نیازی به فقه و آیه و روایت و حدیث نمی ماند.
·        به همین دلیل خواجه خشم می گیرد و اهل تصوف و طریقت و عرفان را به اگوئیسم (خودپرستی) متهم می کند.

·        اما چرا به اگوئیسم و نه چیز دیگر؟    

3
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

·        به این دلیل که با گذاشتن علامت تساوی میان ماده و روح، میان طبیعت و انسان و خدا، خودمختاری انسان برسمیت شناخته می شود و خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) انسانی به معنی نفی وابستگی و بندگی است.
·        چنین طرز تفکری غی نفسه، بمب ایده ئولوژیکی مهیبی در دودمان فئودالیسم است.
·        چون فئودالیسم بر وابستگی رعایا و بندگان و غلامان به اشرافیت بنده دار و فئودال مبتنی است.
·        دفاع از خودمختاری اعلام نبرد مرگ و زندگی با فئودالیسم است.
·        درد طبقاتی خواجه همین است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر