۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه

هماندیشی با حریفی که توده ای نیست (3)

یدالله سلطان پور    

شاید 95 درصد مردم ما نمی دانند که مارکسیسم چیست  
نخبگان دانشگاهی هم که می دانند، متون تحریف شده را خوانده اند

·        حریف در این جملات خویش، بطرز سوبژکتیویستی، جامعه را به دو « طبقه» مردم و نخبه تقسیم می کند.

·        ایراد بینشی حریف کجا ست؟  


1
شاید 95 درصد مردم ما نمی دانند که مارکسیسم چیست  
نخبگان دانشگاهی هم که می دانند، متون تحریف شده را خوانده اند

·        ایراد بینشی حریف وارونه بینی، وارونه اندیشی و وارونه نمائی است.
·        حریف به قول حریفی به نام فریدریش انگلس، جامعه را پا در هوا می بیند و فکر می کند که جامعه نه بر روی دو پا، بلکه بر روی کله اش قرار دارد.
·        به همین دلیل هم جامعه را به نخبه و مردم و یا اگر مته به خشخاش نهاده شود، مثل بقیه علما، به دانا و نادان طبقه بندی می کند.

2
·        این بدان معنی است که حریف از مهمترین کشف مارکس که بنظر ما در عرصه تفکر و شناخت، همتراز با کشف آتش برای بشریت بوده، یعنی از تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» بی خبر است.
·        حیرت انگیز این است که همین حریف «مردم» را به بی خبری از مارکسیسم متهم می کند.
·        معلوم نیست که این مارکسیسم کذائی چیست که 95 درصد «مردم» از آن بی خبرند و نخبه ها نیز به سبب مطالعه آن از متون تحریف شده، بمراتب بدتر از توده اند:
·        یعنی می دانند بی آنکه بدانند.

3
·        مارکسیسم بر خلاف تصور حریف، نه ساخته و پرداخته ذهن کلاسیک های مارکسیسم، بلکه ایده ئولوژی همین «مردم»، همین توده های مولد و زحمتکش است.
·        کاری که مارکس و انگلس انجام داده اند، تدوین تئوریکی آن و تبدیل ایده ئولوژی به علم بوده است.
·        توده های مولد و زحمتکش مارکسیسم ـ لنینیسم را می زیند.
·        اصولا هر طبقه اجتماعی ایده ئولوژی خود را می زید.

4
·        مارکسیسم ـ لنینیسم ایده ئولوژی طبقاتی توده های مولد و زحمتکش است.
·        مارکسیسم ـ لنینیسم دین و مذهب نیست که از آسمان نازل شده باشد.
·        هر کس که منشاء طبقاتی پرولتری داشته باشد، در لحظه لحظه حیات خویش، مارکسیسم ـ لنینیسم را می زید، به محک می زند و صحت آن را استنباط و اثبات می کند.
·        ما هنوز یک صدم آثار مارکس و انگلس و لنین را نخوانده ایم.
·        این ولی مانع آن نمی شود که مارکسیست ـ لنینیست نباشیم.
·        مارکسیسم ـ لنینیسم ایده ئولوژی است.
·        ایده ئولوژی پرولتاریا ست.
·        ایده ئولوژی بی همه چیزان مولد همه چیز است.
·        مارکسیسم ـ لنینیسم چیز عجیب و غریبی نیست.


5
شاید 95 درصد مردم ما نمی دانند که مارکسیسم چیست  
نخبگان دانشگاهی هم که می دانند، متون تحریف شده را خوانده اند

·        وارونگی دیگر محتوای همین جملات حریف در این است که او فکر می کند که مارکسیسم را می توان خواند و ببرکت خواندن از آن خود کرد.
·        به همین دلیل خیال می کند که «نخبه های دانشگاهی» مثلا حکیم الحکما عبدالکریم سروش، دکتر احمدی نژاد و دکتر روحانی می دانند.
·        ظاهرا بنظر حریف، نخبه اگر مارکسیسم را از منابع اصلی بخواند، بیشک مارکسیست می شود.

·        واقعیت اما از قراری دیگر است:

6
·        ایده ئولوژی طبقات اجتماعی دیگر را حتی به قیمت تحمل زحمات و مشقات زیاد نمی توان خواند و از آن خود کرد.
·        ایده ئولوژی چیز عجیب و غریبی است.
·        ذره ذره ایده ئولوژی حتی طبقاتی است.
·        هر طبقه اجتماعی در بهترین حالت ایده ئولوژی خود را می تواند بفهمد و نه ایده ئولوژی طبقات دیگر را.

·        شاید یکی از علل شکست سوسیالیسم هم همین جا بوده است.
·        با تبلیغ صرف و با روشنگری خشک و خالی کسی نمی تواند ایده ئولوژی پرولتاریا را از آن خود کند.
·        پیش شرط از آن خود کردن ایده ئولوژی پرولتاریا، تعلق اصیل طبقاتی به توده های مولد و زحمتکش است.
·        ایده ئولوژی مارکسیسم هم باید به میان همین «مردم» برده شود که طبقه حاکمه در صدد ایده ئولوژی زدائی آن است و تا حد زیادی هم موفق بوده است.
·        آن سان که «مردم» چه بسا ایده ئولوژی خود را فراموش می کنند و یا با ایده ئولوژی طبقه حاکمه عوضی می گیرند و یا حتی جایگزین می سازند.


7
شاید 95 درصد مردم ما نمی دانند که مارکسیسم چیست  
نخبگان دانشگاهی هم که می دانند، متون تحریف شده را خوانده اند

·        سؤال اما این است، که اگر «مردم» نسبت به ایده ئولوژی خود به هر دلیلی بیگانه گشته اند و فضلای قوم هم به دلیل مطالعه مارکسیسم از منابع جعلی، چیزهائی مثله و مخدوش راجع بدان می دانند، چه باید کرد؟
·        باید دست روی دست گذاشت و عمر کوتاه خود را به علافی سپری کرد؟
·        و یا در جهت تغییر حتی الامکان اوضاع، تلاشی به خرج داد؟
·        بنظر ما عدم وقوف 95 درصد از «مردم» از مارکسیسم باید انگیزه روشنگری هر چه شدیدتر، وسیعتر و عمیقتر باشد و نه عطالت و بطالت.  


8
جامعه ی ما جامعه ای است که مردم به حداقل آزادی ها علاقه دارند

·        این برداشت حریف از جامعه است.
·        مردم جامعه حریف فقط خواهان حداقل آزادی ها هستند.
·        یعنی فقط خواهان آزادی بخور ـ نمیر اند.
·        طبقه حاکمه هم به همین دلیل مطالبات همان «مردم» را بر آورده می سازد و اجازه آزادی یواشکی می دهد.
·        نشان دادن موئی، چشمی، ابروئی و در بهترین حالت روئی.

·        مردم بدین طریق بر روی گلیم معینی نشانده می شوند، گلیمی که ضمنا حد و حدود آزادی های آنها را تجسم می بخشد.
·        روشنگری در جامعه حریف کیمیا ست.
·        به همین دلیل کسی از طبقه حاکمه نمی پرسد که جامعه بی طبقه توحیدی موعود پس چی شد؟
·        حکومت عدل علی پس چی شد که حتی فرح پهلوی دلش بدان خوش بوده است؟


9 
جامعه ی ما جامعه ای است که مردم به حداقل آزادی ها علاقه دارند

·        آنچه حریف در بهترین حالت فراموش می کند، این است که آزادی با شناخت و شعور رابطه حیاتی ـ مماتی دارد.
·        به همین دلیل خر نمی تواند مختار و آزاد تلقی شود.
·        درست به همین دلیل طبقه حاکمه به جای علم، خرافه تبلیغ می کند.
·        طبقه حاکمه می خواهد جامعه به طویله بدل شود و خریت در آن بتون ریزی شود.
·        چون پیش شرط بردگی و وابستگی، پیش شرط رضایت به نشان دادن موئی، چشمی، ابروئی خریت است.
·        پیش شرط رضایت به حداقل آزادی ها خریت است.
·        طبقه حاکمه با روانشناسی اجتماعی مردم بازی بی رحمانه ای آغاز کرده است.

10
·        به عنوان مثال، قیمت مثلا گوشت را از کیلوئی دو تومان به دویست تومان بالا می برد.
·        وقتی مردم ابراز انزجار می کنند.
·        عقب نشینی می کند و مثلا به بیست تومان پایین می آورد.
·        عملا اما قیمت گوشت از دو تومان به بیست تومان بالا برده شده است.
·        این مثال را می توان در مورد آزادی های فردی و اجتماعی و طبقاتی هم تعمیم داد.


·        طبقه حاکمه رهبری همین حزب توده را که دست از پا خطا نمی کرد، در نهایت معصومیت و مظلومیت زجر داد، رسوای جامعه و جهان کرد و نهایتا شقه شقه کرد.
·        سازمان ها، سندیکاها، کانون ها، انجمن ها، اتحادیه ها و احزاب سیاسی را بی رحمانه و خردستیزانه در هم کوبید.
·        بعد برای «مردم» اجازه داد که از حداقل آزادی ها بهره مند گردند.

·        وقتی گفته می شود که فوندامنتالیسم همشیره کثیف فاشیسم است، به همین دلایل است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر