۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (57)


تحلیلی از شین میم شین
  
در کوی عشق شوکت شاهی نمی ‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

·        معنی تحت اللفظی:
·        در کوی عشق برای فر و شکوه شاهی تره حتی خرد نمی کنند.
·        به بندگی و وابستگی اعتراف کن و ابراز نوکری کن.

1
در کوی عشق شوکت شاهی نمی ‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

·        عشق یکی از  مفاهیم حک حرمت شده است.
·        عشق یکی از  مفاهیم از محتوا تهی گشته و با زباله ایده ئولوژیکی پر شده است.
·        خواجه در این بیت، عشق را بهانه ای برای تبلیغ تئوری بندگی، وابستگی و نوکری قرار می دهد.
·        و نه فقط در این بیت.
·        بلکه در سراسر دیوان خود.

2
در کوی عشق شوکت شاهی نمی ‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

·        معلوم نیست که بر پایه چه معیار عینی و واقعی، کوچه ای از کوچه ها، «کوی عشق» نامیده می شود تا هر کس وارد آن شود، فی الفور سلب اختیار و آزادی شود و به بنده و وابسته و چاکر و نوکر این و آن استحاله یابد.
·        اگر دنبال معشوق شیخ و خواجه شیراز بگردند، نه به ماهروئی، بلکه به خان خونریزی و یا سلطان خردستیزی می رسند.
·        کوی عشق شیخ و خواجه شیراز نیز حول و حوش خیمه و خرگاه خوانین و دربار سلاطین است.  

3
در کوی عشق شوکت شاهی نمی ‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

·        خواجه نمی داند که چه بلائی بر سر هم میهنان بخت برگشته خود در می آورد.
·        چون با این تعریف از مفهوم عشق، هم میهنان خواجه به هر رذالت و ذلتی تن در می دهند تا معشوق کذائی را خام و نرم و راضی کنند.
·        بدین طریق، برقراری طبیعی ترین رابطه میان انسان ها به گذر از هفت خوان رستم بدل می شود.
·        چه انرژی و نیروی جسمی و روحی و روانی عظیمی که برای برقراری ساده ترین رابطه هدر نمی رود.

4
در کوی عشق شوکت شاهی نمی ‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

·        ترفند ایده ئولوژیکی خواجه رد خور ندارد:
·        چون او در حرف میان شاه و گدا در کوی عشق علامت تساوی می گذارد تا توده های مولد و زحمتکش را عملا به ذلت گدائی و به فلاکت بندگی و وابستگی و چاکری و نوکری به طبقه حاکمه وادارد.

در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری

سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری

·        معنی تحت اللفظی:
·        شاهراه جاه و مقام خطرناک است.
·        بهتر آن است که از این گردنه سبکبار عبور کنی.
·        سلطان غم لشکر و تاج و گنج دارد.
·        گدا اما فراغت خاطر و کنج بی غمی و لاابالیگری دارد.

1
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است
آن به کز این گریوه سبکبار بگذری

سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری

·        خواجه در این دو بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دوئالیسم طبقه حاکمه و توده و یا به شکل دوئالیسم سلطان و درویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فرود (توده، درویش) است.
·        بنظر خواجه بهتر آن است که آدم ها گدا و درویش باشند و نه خان و سلطان و توانگر.
·        دلیل خواجه همان دلیل شیخ است:
·        خان و سلطان فکر لشکر و تاج و گنج دارند.
·        چنین کسانی در حسرت آرامش و راحت بسر می برند.
·        آرامش و راحت فقط نصیب گدایان و دراویش است که زیر پلی و یا در خرابه ای در جوار موش و سگ و گربه خوابیده اند.

2
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری

·        خواجه دیالک تیک گنج و کنج را هم از شیخ شیراز به عاریه گرفته است:
·        شیخ شیراز این دیالک تیک را دقیقتر تئوریزه کرده است:
·        گنج ناز و نعمت و کنج قناعت.
·         
·        کسی که سراسر دیوانش به حمله بر ضد تزویر و ریا و دروغ و عوامفریبی اختصاص یافته، خود در تزویر و ریا و عوامفریبی دست همه را از پشت بسته است.
·        چون این خواجه همان کسی است که در وصیت نامه اش مواظبت از پسرش را به سلیمان زمان آیة الله اعظمی تیمور لنگ می سپارد تا در ناز و نعمت بسر برد و مجبور به گدائی و دریوزگی نشود.
·        اگر کنج قلندری ایدئال خواجه می بود، می بایستی بی خیال این چیزها باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر