۱۳۹۳ آذر ۹, یکشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (58)


تحلیلی از شین میم شین

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
داوری یعنی شکایت پیش قاضی بردن

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر اجازه باشد، سخنی در سنت صوفیان می گویم:
·        ای نور چشم من، صلح از جنگ و قضاوت قاضی بهتر است.  

1
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

·        ترفند ایده ئولوژیکی فئودالی خواجه واقعا بی نظیر است.
·        خواجه بلافاصله پس از تعیین مستمع و مخاطب خود، ساز و برگ مؤثر لازمه را از خورجین ایده ئولوژیکی خود بیرون می آورد.
·        در این بیت غزل، مخاطب خواجه اوپوزیسیون ضد فئودالی ـ ضد روحانی است.
·        یعنی نطفه های آغازین بورژوازی (طبقه متوسط) است که بواسطه اهل طریقت و تصوف و عرفان بلحاظ ایده ئولوژیکی، نمایندگی می شود.
·        خواجه هم به همین دلیل، با ادب و آداب و نزاکت تام و تمام، در حرف، «حرف صوفیانه» تحویل مخالف نظام فئودالی ـ روحانی می دهد.
·        اگر مستمع و مخاطب خواجه تیمور لنگ و یا سلطان و خان قلدر دیگری می بود، حرف خانانه و شاهانه تحویلش می داد.

·        اما منظور خواجه از این اندرز چیست؟

2
 یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک جنگ و صلح را به شکل دوئالیسم جنگ و صلح در می آورد و ضمن نهی کردن از جنگ، به صلح فرامی خواند.
·        شعار خواجه برای ساده لوحان و یا عوامفریبان خوشایند و مقبول جلوه می کند.

·        مسئله اما اینجا ست که نه جنگ انتزاعی وجود و نه صلح انتزاعی.

·        جنگ و صلح را زمانی می توان مورد ارزیابی علمی و عینی قرار داد که جامه انتزاعی از تن بدر کند و بطور مشخص مطرح شود:

3
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

·        وقتی سپاه چنگیز و یا تیمور و یا هر قلدر خونخوار دیگر کشور خواجه را مورد حمله قرار می دهد، دار و ندار مردم را غارت می کند، کودکان مردم را برده می سازد و در بازار مکاره می فروشد و یا تحت استثمار جسمی و جنسی و روحی و روانی قرار می دهد، بر خلاف تصور خواجه، صلح به هیچ دلیل تجربی و منطقی روا نیست.
·        مردم کشور چاره ای جز حفر سنگر و مبادرت به مقاومت و مبارزه بر ضد دشمن متجاوز ندارد.
·        دعوت مردم به صلح تحت این شرایط، خیانت به امر آزادی و استقلال فردی و ملی و عزت انسانی است.
·        خواجه اگر ذره ای صداقت داشته باشد، باید سپاه وحشی دشمن را نهی از جنگ و تجاوز به سامان این و آن کند و نه خلق ستمکش را و نه اوپوزیسیون ضد طبقه حاکمه را.

4
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

·        دیری است که همین شعار صلح طلبانه ی خواجه را اوپوزیسیون بورژوائی واپسین با علم و دهل «چپ» قلابی هم می دهد.
·        سخن حضرات همه از دم قناعت به مبارزه مدنی است.
·        آنها هم همه از دم مردم را از توسل به قهر انقلابی برای سرنگونی رژیم قسی القلب بی رحم عهد عتیق منع می کنند.
·        این به معنی عوامفریبی عریان است.
·        هیچ طبقه حاکمه ای داوطلبانه از امتیازات مادی و معنوی و فرهنگی و اخلاقی و غیره خود صرفنظر نکرده، نمی کند و نخواهد کرد.
·        طبقه حاکمه را اگر برنیندازی، بر نمی افتد و برای بر انداختن قوه مادی، به قهر مادی نیاز مبرم است.

نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
مراد
یعنی اراده‌شده، خواسته ‌شده، مقصود، منظور

·        معنی تحت اللفظی:
·        نیل به آرزو بسته به میزان فکر و اراده هر کسی است.
·        علاوه بر آن، بسته به نذر خیر شاه و حمایت بخت و اقبال است.

1
نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری

·        اکنون دست ایده ئولوژیکی خواجه رو می شود و بیت قبلی بهتر فهمیده می شود:
·        خواجه پس از دعوت توده به صلح و سازش با طبقه حاکمه فئودالی ـ روحانی، یعنی پس از صدور فرمان تعطیل مبارزه برای احقاق حق، مغز خواب آلود خود را به کار می اندازد تا راه حلی ارائه دهد.
·        ارائه هم می دهد:
·        اولا توده باید مطالبات خود را «راسیونالیزه» کند.
·        هر کس باید به اندازه فکر و عزمش بخواهد.
·        توده های مولد و زحمتکش که عمدتا نه سواد دارند تا متفکر باشند و نه تحت ستم و سرکوب صدها ساله جرئت و جسارت سر بلند کردن دارند تا احیانا عزمی جزم کنند.
·        پس باید به وضع نکبت بار موجود هم راضی باشند.

·        سؤال ولی این است که اگر کارد به استخوان رسید و حتی به میزان «فکر و همت» هم چیزی از حاصل دسترنج توده نصیبش نشد، چه باید کرد؟

2
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری

·        خواجه برای این سؤال موذی هم جوابدوزی کرده است:  
·        توده مولد همه چیز باید منتظر نذر خیر شاه باشد و از خدا بخت و اقبال لازم بطلبد تا بلکه چیزی از نذر خیر خوانین و سلاطین به چنگ آورد.
·        سعدی در زمینه خوان یغما حکایات تلخ اندرز آمیزی دارد و عملا از امید به «نذر خیر شاه» منع می کند.
·        چه بسا  به چنگ آوردن تکه استخوانی و یا قاشق چای خوری ئی از خوان یغمائی به قیمت شکسته شدن دماغ و دندان و دست و پائی تمام می شود.
·        شاید خواجه با مفهوم «توفیق یاوری» (حمایت بخت) هم همین پدیده را تبیین می دارد:
·        اگر بخت یار کسی باشد، چیزی از نذر خیر خوانین و سلاطین به نصیب می برد.

حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری

·        معنی تحت اللفظی:
·        حافظ غبار فقر و قناعت بهتر از زر است.

·        خواجه در این بیت واپسین، اندرز فئودالی ـ روحانی خود را تکمیل می کند:
·        توده ی طرفدار صلح طبقاتی و قانع به سطح زیست متناسب با میزان فکر و همت و چشم به راه نذر خیر طبقه حاکمه و حمایت بخت، باید به فقر وقناعت روزگار بگذراند.
·        فقر و قناعتی که از زر مطلوب کیمیاگران ارجمندتر است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر