۱۳۹۳ آبان ۲۹, پنجشنبه

بیتوته ای در بیتی از جلال سرافراز (3)


تحلیلی از مسعود بهبودی
   
چنین است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت 

·        واژه، بلحاظ فلسفی فرم است و با محتوای معینی پر می شود.
·        به همان سان که هر ظرفی با مظروف معینی پر می شود.

·        می توان گفت که دیالک تیک فرم و محتوا به شکل دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم می یابد.
·        ضمنا باید یاد آور شد که نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا (واژه و مفهوم)  از آن محتوا (مفهوم) است.
·        بی آنکه فرم (واژه) هیچ واره باشد.  

1
·        همین واژه «شیر» را اعضای طبقات اجتماعی مختلف با محتوای ایده ئولوژیکی خاص خود پر می کنند.
·        طیفی از طرفداران ناسیونالیسم در ایران، پرچم ایران را به عکس و نام شیر بیابان مزین کرده اند و در تبلیغات ایده ئولوژیکی خود، امثال خود را شیر می پندارند و با همین مفهوم انتزاعی به مبارزه طبقاتی از بالا می پردازند.

·        عوامفریبی توأم با خودفریبی به دلیل عواموارگی شاید هم همین باشد.
·        آنگاه اختلاف آنها ـ بنظر آنها ـ با جریانات سیاسی و طبقاتی دیگر در فرم و محتوای پرچم خلاصه می شود.

2
·        پرچم ایران به نظر آنها پرچم شیر و خورشید است.
·        یعنی طبقه حاکمه متشکل از آنها تجسم شیر و خورشید است.
·        هم شیر است و هم خورشید.
·        شیر اما چیست که آنها تجسم آن باشند؟

3
چنین است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت 

·        جلال در این بیت، عملا دیالک تیک شیر و خر را بسط و تعمیم می دهد.
·        خبر مخوف و مهیبی است:
·        شیران به تجربه شاعر، داوطلبانه پالان بر دوش نهاده اند و خر واره گشته اند.
·        این تحول ماهوی، این استحاله شیر به خر به چه معنی است؟

·        برای معنی کردن این استحاله ماهوی باید منظور شاعر را از واژه شیر دانست.

4
·        شیر می تواند به معنی سلطان جنگل و بر و بیابان باشد.
·        منظور جلال اما نمی تواند استحاله سلاطین به درجه توده باشد.
·        چون شاعر شخصا سرسپرده توده بوده است و خصم خردپیشه ی خوانین و سلاطین.

5
·        شیر می تواند به معنی مظهر شهامت و دلاوری، سربلندی و سرافرازی باشد.
·        این استنباط از شیر، یکی از وجوه استنباطی مشترک میان اشرافیت بنده دار و فئودال و سرسپردگان توده است.
·        شاید منظور شاعر هم همین باشد.
·        دلاوران سرفراز خر واره گشته اند.

·        خر ولی به چه معنی است؟

6

·        خر را طبقه حاکمه در حق توده های مولد و زحمتکش بکار می برد.
·        بزعم طبقه حاکمه توده را باید بلحاظ جسمی و روحی و روانی بسان خر رام و نرم و بلحاظ ایده ئولوژیکی خام و خر کرد و به کار کشید.
·        خر بنظر طبقه حاکمه فاقد شعور است و داوطلبانه تر از دیگر جانوران، تن به تمکین و تسلیم می دهد.

7
پروانه شیر(ینی) و شاعر

·        سیاوش کسرائی در واکنش به این استنباط ارتجاعی شاید بوده که شعر زیبائی راجع به خر سروده است.

·        شعری که ما مورد تحلیل قرار داده ایم و منتشر کرده ایم.






8
اثری از حسین رزاقی
خر در چمن
سیاوش کسرائی

·        دریای دشت را
·        شاداب کرده شبنم و عطر گیاه خام
·        بر دیدگاه دامنه‌ ی او لمیده است
·        چون زورقی سپید بر امواج سبزفام.

·        قوس ز سر رمیده‌ ی گوش دراز او
·        چونان دو بادبان
·        پهلو به باد داده و در راه هر نوا ست
·        اما درون دشت
·        هر چیز بی‌ صدا ست.

·        از یاد برده محنت دشنام و رنج بار
·        ـ آزاد از گزند ـ
·        دل داده بر نوازش گرمای آفتاب
·        خمیازه می‌ کشد
·        با چشم نیمخواب.

·        دم را چو بادبیزن ابریشمین کلاف
·        بر ساق و بر سرین و دل و دست می‌ کشد
·        و آنگاه عرعری
·        با هرچه ‌اش که قوت و جان هست، می‌ کشد.
·        نیشی به آسمان
·        وامی‌ کند به خنده و یکباره از شعف
·        گسترده بستر علفی زرد می‌ کند

·        هی غلت می ‌زند
·        واغلت می ‌زند
·        تا خستگی خواب ز تن طرد می‌ کند.
·        شاداب از برآمدن آفتاب و روز
·        می ‌ایستد به پا
·        آنگه به سوی بیشه‌ ی بالای تپه‌ ها
·        رومی ‌نهد به راه
·        آهسته گام می ‌زند و می‌ کند چرا.

·        مشتاق و نازکانه لب چشمه می‌ مکد
·        سیراب می ‌شود
·        می‌ بیند عکس خویش در آیینه ‌های آب
·        محو نگه در آینه‌ ی آب می‌شود:
·        «به‌به چه قامتی!
·        چه زلف و کاکلی!
·        چه سینه ‌ای، سری، نگه پرصلابتی!» 

·        رم می‌ کند ز جا
·        ورمی ‌جهد به پا
·        از خش‌ خشی که باد در آن بیشه می ‌کند
·        تصویرهای آینه آشفته می ‌شوند.

·        بعد از کمی درنگ
·        اندیشه می ‌کند:
·        «ترسم چه نابجا ست
·        کس نیست در کمین
·        این پچ‌پچ نسیم به انبوه برگ ها ست.

·        گرگان بی‌ حیا
·        دیری‌ است کز قلمرو بی‌ انتهای ما
·        یا کوچ کرده‌اند
·        یا با تفنگ سر پُر ارباب، یک به یک
·        در خون تپیده ‌اند.
·        در بیشه گرگ نیست.
·        یک گرگ در تمامی دشت بزرگ نیست.» 

·        رو می ‌کند به دشت
·        ـ در بادبان گوش‌درازش، همه غرور ـ
·        دل می ‌زند به سینه‌ ی امواج عطربیز
·        سنگین و پرنمود
·        ـ بالا گرفته پوزه و دُم را شکوهمند ـ
·        سر می‌ دهد سرود.

·        «در دشت گرگ ‌پرور بی ‌انتها روا ست
·        کاو را رها کنیم به آوازهای خویش
·        و اندر درازنای شب سرد دیرپا
·        پُر گل کنیم، آتش پژمرده‌ ی اجاق.»

·        این گفت و برگرفت لب از قصه پیر ما

پایان

9
·        وجه استنباطی مشترک طبقه حاکمه و سرسپردگان توده در این زمینه حماقت خر است.
·        خریت خر است.
·        با پوزش از خر خادم دیرین بنی بشر.

10
چنین است رسم سرای درشت
که شیران ببندند، پالان به پشت 

·        شاعر هم خر را نه به معنی خر واقعی و همراه زحمتکش و خادم خلق، بلکه به معنی مظهر سمبولیک حماقت و تمکین بکار می برد.
·        شیران دیروز، امروز داوطلبانه پالان بر پشت خویش می نهند.

·        دلیل این استحاله را شاعر در رسم سرای درشت می داند.
·        یعنی امری جبری و قانونمند می پندارد.

·        می توان گفت که شاعر در این بیت، دیالک تیک دیر آشنای جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک سرای درشت و شیر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی و در سنت کلاسیک های مارکسیسم از آن جبر (ضرورت، سرای درشت) می داند.

·        بنظر شاعر، روند و روال تاریخ چنان بوده که شیران داوطلبانه از مقام رفیع شیر به رتبه نازل خر سقوط کرده اند.
·        سخن شاعر در هر صورت از سقوط است.
·        سقوطی که از گردنه تنگ دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) می گذرد.

11

·        حریف جسوری در کامنتی همین استنباط شاعر را رد می کند و  می نویسد:  

از اولش، شیر نبودند.

·        حریف بدین طریق، استحاله مورد نظر شاعر را بی پایه می داند.
·        بنظر حریف شیران مورد نظر شاعر، شیرنما بوده اند و نه شیر.
·        خر بوده اند و در پوستین شیر بوده اند.

·        دشواری حلاجی آثار هنری هم همین جا ست.
·         مفاهیم و تصاویر هنری سمبولیک اند.
·        انتزاعی و مجردند.
·        راجع به چیزهای انتزاعی که فقط در کله افراد بشری وجود دارند و بطور سوبژکتیو تفسیر و درک می شوند، به دشواری می توان داوری کرد.

·        به قول حریفی فقط راجع به چیزهای مشخص می توان دست به قضاوت زد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر