آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز
شین
میم شین
·
ما برای تحلیل این نوشته ناصر
کاخساز به تجزیه آن مبادرت می ورزیم تا از موضوع خارج نشویم:
·
ناصر کاخساز قصه انجیل راجع به حوا
و آدم و ماجرای اخراج آندو از بهشت را در فرم گفتگوئی میان حوا و ابلیس ـ در هیئت
مار ـ به تبیین می نشینند:
مار
به حوا گفت:
دردسر
دانایی یا بهشتِ نادانی؟
1
·
از همین نخستین جمله این نوشته،
تصور ناصر کاخساز از ابلیس برملا می گردد:
·
ابلیس بزعم ایشان بمراتب داناتر و خردمندتر
از حوای ناقص العقل است و حقیقت خاص خود را دربست در اختیار دارد و سودائی جز
ابلاغ حقیقت در سر ندارد.
·
ما باید در روند تحلیل این نوشته
با جهان بینی ابلیس و یا مار و یا خود ناصر کاخساز بهتر و ژرفتر آشنا شویم.
2
مار
به حوا گفت:
دردسر
دانایی یا بهشتِ نادانی؟
·
ابلیس حوا را بر سر دو راهی قرار
می دهد:
·
یا گزینش دانائی و بر تن مالیدن
پیه دردسر و یا تن در دادن به خریت و نادانی
و تداوم زندگی در بهشت برین.
·
این اولین بار نیست که ما با تصور «دردسر
زا بودن دانائی» آشنا می شویم.
·
خیلی از فضلای ملی و بین المللی
دیگر نیز همین کشف خیلی خیلی مهم مار را بارها
و بطرق مختلف و چه بسا با باد در غبغب بر زبان رانده اند و بطور غیر مستقیم از علامه
دهر بودن خود پرده برداشته اند.
3
حوا
گفت: چطور مگر؟
·
حوا از مار دلیل می طلبد.
·
اصولا چرا باید دانائی سرچشمه
مصائب باشد و خریت و نادانی تضمین کننده حیات بهشتی؟
·
حوا حتما در کودکستان، بیت مشهور حکیم
طوس را بگوش جان شنیده است:
توانا بود، هر که دانا بود!
ز دانش دل پیر برنا بود!
·
دانائی بزعم حکیم طوس، نه تنها پیش
شرط توانائی است، بلکه ضامن برنائی است.
·
این هم اولین بار نیست که حکیم طوس
بوسیله روشنفکران همزبان به چالش ایدئولوژیکی کشیده می شود.
·
حوا حتما از خود می پرسد که دلیل
اختلاف نظر ژرف حکیم طوس با ابلیس حقه باز
و یا ناصر کاخساز چیست؟
·
چرا ابلیس خردستیز باید از حکیم
خردمند طوس داناتر باشد؟
·
اگر نادانی سرچشمه سعادت ابدی می
بود، خر می بایستی سعادتمندرین جانوران محسوب شود.
·
تجارب زنده زندگی اما زبانی دیگر
دارند و هیچ حشره ای حتی به زندگی ذلت بار خر غبطه نمی خورد.
4
مار
گفت:
قدمِ
اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است.
·
آیا واقعا «قدمِ اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود
است»؟
·
اگر منظور ابلیس و یا ناصر کاخساز
از «دیدن خود»، خودشناسی و یا حتی بمراتب بدتر، خودآگاهی باشد، نمی توان به هیچ
ترفندی به او حق داد.
·
روند شناخت از قراری بکلی دیگر
است:
5
کلاوس هولتس
کامپ (1927 ـ 1995)
روانشناس مارکسیست آلمانی
استاد انستیتوی روانشناسی
دانشگاه آزاد برلین
مؤسس روانشناسی انتقادی
مؤلف آثار متعدد:
هنجاربندی و مرزبندی
تئوری و تجربه
علم به مثابه عمل
شناخت حسی
پیوست و گسست
توسعه روانشناسی انتقادی به
علم سوبژکت
مقدمات روانشناسی
یادگیری
روانشناسی
انتقادی
·
شناخت اصولا در داربست دیالک تیکی اوبژکت
ـ سوبژکت صورت می گیرد:
·
به قول کلاوس هولتس کامپ دهقان در
روند کلنجار عملی با تنه درخت است که به شناخت تنه، تبر، دسته و تیغه تبر، لیاقت و
استعدادهای عملی و فکری خویش، صحت و سقم تصورات پیشین خویش از تنه و تبر و غیره پی
می برد.
·
اولین قدم معرفتی انسان بنا بر
آزمایشات تجربی مختلف نه خودشناسی، بلکه اوبژکت و یا موضوع شناخت شناسی در روند و
ببرکت کار است.
6
·
خودشناسی مادر زاد وجود ندارد.
·
کودکان حتی قادر به تشخیص عکس خود
در آئینه نیستند، چه برسد به خودشناسی.
·
خودشناسی با تلاش عرقریز مبتنی بر
کار در جهت محیط خود شناسی دست در دست می رود.
·
انسان ابتدا به ساکن خویشتن خویش
را موضوع شناخت خویش قرار نمی دهد، نمی تواند هم قرار دهد.
·
انسان اصولا در روند و ببرکت شناخت
محیط پیرامون خویش رفته رفته به خودشناسی می رسد.
·
قدم اول دانش، خودشناسی نیست.
·
در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در
عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است.
7
مار
گفت:
قدمِ
اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است
·
ایراد نظری دیگر ابلیس و یا ناصر کاخساز
در وارونه سازی دیالک تیک تئوری و پراتیک است:
·
تئوری نتیجه پراتیک مادی است.
·
بدون فرود آوردن تبر بر تنه درخت،
سیگنال حسی ئی به مغز ارسال نمی شود تا مغز پس از حلاجی سیگنال ها به سفتی و پوکی
و سختی و خشکی و تری تنه پی ببرد.
·
از این رو، قدم اول برای کسب تئوری
(دانش) نه دیدن کذائی خویش، بلکه پراتیک (عمل) است.
·
حتی خویشتن خویش را نمی توان ابتدا
به ساکن شناخت.
·
بلکه باید روی خویشتن خویش کار کرد.
·
یعنی باید خود را اوبژکت (موضوع) شناخت خویش قرار داد و بعد به خودشناسی دست
یافت.
·
به همین دلیل است که ناصر کاخساز ر
پس از سرودن شعری، یعنی پس از انجام کار فکری معینی به خودشناسی می رسد، به لیاقت
هنری خویش پی می برد و در آئینه محصول کار فکری خویش، یعنی در آئینه شعر خویش،
ماهیت انسانی ـ نوعی خود را باز می شناسد، احساس پیوند با شعرای دیگر می کند و از
لذت اصیل کار بهره مند می گردد.
·
در دیالک تیک پراتیک و تئوری، نقش
تعیین کننده از آن پراتیک است.
8
مار
گفت:
قدمِ
اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است که در بهشت از آن محرومید.
·
ابلیس و یا ناصر کاخساز ظاهرا تصور بسیار معیوبی از بهشت دارند.
·
تصور حضرات از بهشت برین، یادآور خرابات
و عیاش خانه ای است که در آن انسان سلب انسانیت می شود، حیوان واره می شود، وابسته
و برده حوایج غریزی محض می شود.
·
این تصور ابلیس و کاخساز از بهشت
تصوری ساده لوحانه و نادرست است.
·
بهشت برین که محل زندگی مشتی بیکار
و بیعار، تن پرور و نفهم و عیاش نیست.
·
بهشت برین ببرکت و در روند کار مادی
و فکری توده ساخته می شود و توده در روند بهشت واره سازی زمین، خود را نیز بهشتی
واره می سازد:
·
این روندی دیالک تیکی است:
·
دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت دوم
·
دیالک تیک طبیعت و جامعه
·
دیالک تیک فرد و جامعه
·
دیالک تیک مادی و معنوی (فکری،
روحی، اخلاقی، هنری و غیره)
9
مار
گفت:
قدمِ
اولِ دانش، توانایی دیدنِ خود است که در بهشت از آن محرومید.
·
از این رو ادعای ابلیس و یا کاخساز
مبنی بر اینکه در بهشت برین نمی توان به خودشناسی رسید، ادعائی بی پایه است.
·
اتفاقا درست بر عکس، سوبژکت بهشت
ساز نه موجودی نفهم و عیاش و بی خبر از خویش، بلکه موجودی دانا و خودآگاه است.
هوشنگ
ناظمی (امیر نیک آئین)
(1310 ـ 1367)
·
به قول امیر نیک آئین:
·
سوبژکت بهشت
ساز دیالک تیک جمال و کمال است!
·
دیالک تیک جمال جسمی و کمال روحی
است!
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر