کودک کارتن خواب
– سیری در کاریکاتوری از دخشید قدرتی پور
سرچشمه: صفحه فیس بوک
احمد قدرتی پور
تحلیلی از شین میم شین
دایره المعارف
روشنگری
سرچشمه:
مجله هفته
سپیده
سرخ
·
شین میم
شین عزیز،
·
راه
درستی را انتخاب کرده ای.
·
امید است
که جوانان بیشتری، بتوانند با ایده های خود، بخصوص ابتکارات خود، راه تبلیغ را،
که از فقری عمومی در تمام زندگی سیاسی طبقه کارگر «کمتر»، ولی زحمتکشان «بیشتر» بدان دچار است، نجات بخشند.
·
چنانچه
به تبلیغات ما «اپوزیسیون مترقی» ـ آنهم اگر بتوانیم باشیم ـ نظری افکنده شود،
بلافاصله این فقر ظاهر می شود.
1
·
غرض از
این نوشته این می باشد، زحمتی که کشیده می شود، تکمیل تر گردد واین نوشته بعنوان
«فضلفروشی» ناخوانده
نماند!
2
·
«برتولت برشت ـ جانشین
بلافصل مارکس»
·
مارکس
کلاسیکی است که در علوم اقتصاد، اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی، تاریخ شناسی با تمام
اتفاقات حاشیه ای، ریاضیات، فیزیک… دارای نوآوری هایی بوده که تاکنون بشر بدان
دسترسی نداشته است، لااقل بصورت جامع و بهم ارتباط داده شده، نداشته است
.
3
·
برتولت
برشت، شاعر و نویسنده و تاترنویس برجسته که «تاج سر» در قله تمام نویسندگان عصر
گذشته و حال قرار داشته و دارد.
·
باشد که
شاید روزی دخشیدی بتواند در کنارش رکاب زند!
·
·
کار برشت
و مارکس از اساس بایکدیگر فرق می کند، در جایی که علم مارکس به تنهایی کار را جلو
نمی برد، این کار افرادی همچون برشت ها ست که آن را برای توده ها مفهوم نمایند،
بخصوص در زمان انواع «اینترتین منت ها» برنامه های ارزان سرگرم کننده و شوهای
تلویزیونی که برای تحمیق ساخته می شود و جوانان ما را از محیط خود کاملاً جدا
کرده اند!
4
·
«سوبژکت می تواند انسان
کنشگر، انسان شناسنده، طبقه، توده و ضمنا ضمیر و ذهن فردی، طبقاتی، توده ای و الی
آخر باشد.» (شین میم شین)
·
من با
کتابی بنام ژرژ پلیتسر در جوانی با دنیای مبارزه در سایه حزب توده ایران آشنا شدم.
·
با کتاب «تاریخ
حزب بلشویک شوروی»، توانستم پیاده شدن اصول آن را که کارگران در دانشگاه کارگری
«سوربون؟» پاریس از ژرژ فرامی گرفتند، در عمل دوباره باز یافتم.
·
و از این
همه دقت و درستی دروس ژرژ، در شگفت شدم.
·
·
اگر اشتباه
نکنم، نیروهای ذهنی دراین کتاب به حزب طبقه کارگر، گفته می شد.
·
·
در اروپا
هم، از نیروهای سوبیکتیف همان حزب کمونیست که حزب طبقه کارگر است، گفته و فهمیده
می شود.
·
ولی ذهن
و سوبیکت همان انعکاس و اثر ماده در مغز انسانی است و نه «خود انسان کنشگر»
·
اتفاقاً
در اینجا ست که مارکس دروس پروفسور خود را در سنین ۱۸ سالگی
رد کرد و فلسفه آلمانی را دوباره درست روی پا نشاند.
·
فرق دیالکتیک
مارکس و پروفسورش، هگل این بود که این روح ( شناخت، فکر، ذهن…) نیست که تکامل می یابد
و در نتیجه ماده که کره زمین است، تکامل می یابد، بلکه برعکس این ماده است که
تکامل یافته و از سطحی پایین به بالا تکامل پیدا کرده و شناخت از آن (روح آن) در
مغز انسانی تکامل می یابد.
5
·
ضمنا
معتقدم که هرچقدر هم روان تر نوشته شود و از لغاتی ساده تر که می تواند دقییقا
منظور را برساند واز لغاتی که جا افتاده و فهم آن ساده تر است استفاده شود، انسان
زو د تر به مقصد می رسد.
·
کتاب
کاپیتال چندین بار به فارسی ترجمه شده، ولی هنوز که هنوز است، ترجمه اول از همه
اصیل تر است.
·
بخاطر
اینکه از لغاتی بس ساده و عامه فهم در آن استفاده شده است، بدون اینکه از داده های
مارکس به آلمانی چیزی کسری داشته باشد.
·
خاکی همه
آزادگان سپیده
شین میم شین
·
خیلی ممنون
از خواندن دقتمند تحلیل دست و پا شکسته ما
1
·
از شما چه
پنهان که ما از کاریکاتور چیزی نمی فهمیم، از بقیه چیزها به همین سان.
·
فرق ما با
بقیه شاید پر روئی ما باشد که دست خودمان هم نیست.
·
اخیرا با
چند کاریکاتور آشنا شدیم و حریف کاریکاتورآگاهی برداشت های شان را ارزانی مان داشتند،
ولی نمی خواستند که اسم شان بر زبان آید.
·
بدین طریق
ما به عنوان قلمزن، شدیم مؤلف این تحلیل ها.
2
·
فرم فرمولبندی
بنظر ما باید با محتوای مطلب سازگار باشد و گرنه انتقال اندیشه لطمه می بیند.
·
ساده نگاری
ممکن است که به ابتذال و ساده سازی منجر شود.
·
خواننده باید
برای درک مطلبی که می خواند، زحمت بکشد و رشد کند.
·
جویدن لقمه
اندیشه و گذاشتن آن در دهن خواننده به افتادن دندان های او منجر می شود.
·
این در طبیعت
ارگانیسم و اندام است که اعضای فاقد فونکسیون را تغذیه نکند و از خود دور سازد.
·
مغز هم همین
طور.
·
مغز هم اگر
به کار گرفته نشود، به گورستان گرانبهاترین سلول ها بدل می شود و گچ می بندد.
3
·
استفاده از
واژه های استاندارد و چه بسا لاتینی و غیره عمدی است تا مفاهیم معرفی شوند و در تحلیل
مسائل به خدمت گرفته شوند تا زبان مشترک برای تفهیم و تفاهم، بتدریج تشکیل شود و توسعه
یابد.
4
·
مارکسیسم
خوشبختانه بشدت رشد کرده و از آثار ژرژ پولیتسر و «تاریخ حزب کمونیست شوروی» فرسنگ
ها فاصله گرفته است.
·
دفاع از ایدئولوژی
طبقه کارگر نیز بمراتب بغرنجتر و دشوارتر شده است.
·
دیگر نمی
توان با ساز و برگ سابق به مبارزه ایدئولوژیکی پرداخت و شکست نخورد.
5
·
حق با شما
ست که واژه «سوبژکت» می تواند به حزب کمونیست و یا هر حزب دیگر هم اطلاق شود.
·
سوبژکت اما
در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت مطرح می شود و بسته به اینکه این شناخت افزار در عرصه
جامعه و یا تئوری شناخت مورد استفاده قرار
می گیرد، نقش تعیین کننده در دیالک تیک یاد شده عوض می شود.
6
·
سوبژکت معانی
متعددی دارد.
·
«سوبژکت تاریخ» یکی از مقولات
مارکسیستی مهم است.
·
سوبژکت تاریخ
بی اعتنا به فرماسیون های اجتماعی، توده های زحمتکش بوده اند.
·
محدود کردن
محتوای مقوله سوبژکت به حزب کمونیست، به معنی فقیرتر کردن محتوای این مقوله خواهد بود.
7
·
صفت
«جانشین بلافصل مارکس» به برتولت برشت را مدیون جامعه شناس مارکسیست موسوم به لئو
کوفلر هستیم.
·
برتولت
برشت را ما هنوز خوب نمی شناسیم.
·
او مبلغ
مارکسیسم زنده و شاداب بود.
·
یادش به
یاد باد
·
متأسفانه
میراث برشت هنوز ترجمه و تحلیل نشده اند.
8
·
فلسفه هگل هم موضوع بررسی علمای مارکسیست معاصر است
و کارهای عظیمی در این زمینه انجام می شود.
·
با امتنان
مجدد
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر