برگردان شین میم شین
طرحی از مجله ارجمند هفته
ت
·
بنظر
کانت، از شناخت حسی فقط «تلنباری (صوری) از احساس ها» نشأت می گیرد که تنها ببرکت
«وحدت ماورای تجربی (ترانسندنتال) پیشگوئی (اپرسپسیون)» به مفهوم شیئی مبدل می
شود.
1
·
بنابرین،
بنظر کانت فهم در مقایسه با حسیت نقش بمراتب بزرگتری در شناخت ایفا می کند:
2
·
چون فرم
های مستقل از هرگونه دانش تجربی استنباط و مقولات فهم شرط های هر شناخت ممکنه را
تشکیل می دهند.
3
·
چون
«چیزهای در خود» فقط بر حواس ما تأثیر می گذارند و بوسیله احساس ها مواد بی فرم
شناخت را فراهم می آورند، اشیائی که ما می شناسیم نه «چیزهای در خود»، بلکه فقط
پدیده ها هستند:
4
·
البته
پدیده ها با «چیزهای در خود» (که برای ما ناشناخته می مانند)، در ارتباط اند.
5
·
کلیه
موضوعات شناخت باید برای ما بصورت «عناصر حسی» و یا پدیده در آیند.
6
·
جهان
پدیده ها بنا بر فرمش بی واسطه تجربه ای، بوسیله فهم پدید می آید و به این دلیل
است که برای ما قابل شناسائی است.
7
·
اگر
تاکنون تصور می شد که شناخت باید خود را با چیزها دمساز کند، اکنون کانت بر آن است
که چیزها باید خود را با شناخت دمساز کنند، تا ما از چیزها فقط آن را بی واسطه
تجربه بشناسیم که خود در آنها نهاده ایم.
·
(تحول
کوپرنیکی مسئله شناخت)
8
·
محدود
کردن شناخت انسانی به جهان پدیده ها، به جهان دانش تجربی امکان پذیر، می بایستی
برای شناخت در این محدوده، ضرورت و اعتبار عام تضمین کند.
9
·
چون فرم
های استنباط و مقولات بی نیاز از تجربه (اپریوری)، به هیچ تجربه ای نیاز ندارند و
شرط های لازم برای هر شناختی را تشکیل می دهند، کلیه شناخت ها که محصول بکار بستن
درست فهمند، ضرورت و اعتبار عام کسب می کنند.
10
·
کانت فکر می کرد که بدین وسیله بتواند به
تردیدگرائی (اسکپتسیسم) هیوم غالب آید:
·
هیوم هر
شناخت خارج از ریاضیات را فاقد اعتبار عام می دانست و نتیجه عادت انسانی تلقی می
کرد.
·
مراجعه
کنید به اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
11
·
کانت اما
اشتباه می کرد:
·
او
اعتبار عام و ضرورت را (که خود همانند هیوم نمی توانست از تجربه استخراج کند)، فقط
به فهم انتقال می داد (فقط جایش را عوض می کرد)، به فهمی، که اکنون قوانین خود را
به جهان پدیده ها دیکته می کرد.
12
·
مسئله اصلی
اما مبنی بر اینکه چگونه شعور انسانی می تواند نه از طریق جهان «خودساخته» پدیده
ها، بلکه از طریق جهان عینی مستقل از شعور به شناخت معتبرعام نایل آید، برای کانت
لاینحل می ماند.
·
(کانت،
ب 91)
13
·
حتی می
توان گفت که کانت با مجزا کردن پدیده (نمود) از «چیز در خود» و محدود دانستن شناخت
به پدیده به بنیانگذاری نوعی اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) اقدام می کند، اگنوستیسیسمی
که شناخت ماهیت واقعیت عینی را اصولا
غیرممکن می داند.
·
مراجعه
کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، چیز در خود در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر