۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

سیری در کاریکاتوری از مانا نیستانی (28)


سرچشمه:

صفحه فیس بوک

هواداران مانا نیستانی
Mana Neyestani Fan Page

The Price (Child Labour)

قیمت (کودک کار)
تحلیلی از شین میم شین

·        از حریف کاریکاتورآگاهی پرسیدیم:
·        «کودک کار در این اثر مانا رهگذران را وزن می کند؟»

·        گفت:
·        «آره.

·        کار بچه وزن کردن آدم ها ست و هرکی باهاش سرو کار داره و خودش را در ترازوی او وزن می کنه، پاشو روی نقاشی اون می ذاره،  به ازای پول خردی که بهش می ده .

·        ذره ذره نقاشی زیبا که از رؤیای کودک نشات گرفته، زیر رد پای بزرگترهایی که از جلوی او می گذرند، از بین می ره و سیاه و کثیف می شه.

·        خیلی مشخصه کاریکاتورش

·        من فکرکردم که رد پاها گاهی به سمت ترازو میره و گاهی هم بی خیال می گذره.

·        اما فکرکنم که اشتباه می کنم.

·        منظور اینه که رد پا میاد کارش را انجام میده، تخریب می کنه و به راه خودش ادامه میده.»

·        حریف شاید هرچه در این اثر مانا وجود داشته، بر زبان رانده است.
·        ایشان مانا را بهتر می شناسند تا ما که از دور چشم بر آثار مانا داریم. 

·        ولی ما ذکر تأملات خود را بهانه ای برای تصحیح آنها می دانیم و نردبانی برای ترقی فکری خود.

·        در این اثر مانا، کودک کار با ترازو پول در می آورد.
·        حیرت انگیز اما این است که کودک کار نقاشی خود را روی ترازو انداخته است که لگدمال کردنش حتی با حسن نیت تمام، اجتناب ناپذیر است.
·        کودک ـ به قول حریف ـ به ازای هر پشیزی که در می آورد، تخریب نقاشی اش افزایش می یابد.
·        محتوای این نقاشی خورشید و منظره ای است.

حریف

ذره ذره نقاشی زیبا که از رؤیای کودک نشات گرفته، زیر رد پای بزرگترهایی که از جلوی او می گذرند، از بین می ره و سیاه و کثیف می شه.

·        ظاهرا هر آنچه که حریف اندیشیده مانا کشیده و یا هر آنچه که مانا اندیشیده، حریف کشف کرده است.
·        نتیجتا دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی به شکل دیالک تیک حریف و هنرمند بسط و تعمیم یافته است.
·        حریفی بر آن بود که برای درک اندیشه های نیچه باید جهان بینی او را داشت.
·        منظورش این بود که برای درک ایدئولوژی طبقات واپسین باید پایگاه طبقاتی طبقات واپسین را داشت و استثنائا در همین نکته حق هم داشت.

1
·        مسئله اول که ما را به تأمل وامی دارد، این نکته است که چرا باید نقاشی خورشید و منظره بوسیله کودک کار به معنای «رؤیای» کودک تلقی شود؟

الف
·        برای اینکه کودک هرچه می بیند، حتی الامکان نقاشی می کند.
·        اگر هواپیمای جنگی ببیند، همان را در حال ریختن تحفه های مرگ آور نقاشی می کند و اگر به تماشای تمرین آدمکشی سربازان تجاوزگر و اشغالگر مجبور شده باشد، حتی الامکان همان ها را در حال هنرنمائی و خواهر و مادر و برادر و پدر و قوم و خویشش را در حال جان کندن نقاشی می کند، البته اگر به تصادفی جان سالم از تئاتر خونین اجانب بدر برده باشد.

ب
·        اگرچه حق با حریف است و مانا بی تردید قصد نشان دادن لگدمال گشتن رؤیای کودک را داشته است، ولی با پوزش از هردو، نمی توان اوبژکتیویسم (عینگرائی) کودک را منکر شد و نقاشی خورشید و منظره را در جهان خون و خمپاره و خشونت و خشم به حساب او گذاشت.

ت
·        ضمنا به عنوان هنرمند رئالیست هرگز نباید چشم بر واقعیت عینی بست و به تحریف حقیقت عینی به هر قیمت هم که باشد، تن در داد.
·        همانطور که مانا آثار خود را داوطلبانه و آگاهانه زیر پای این و آن نمی اندازد، کودک کار هم هرگز نمی تواند بنی بشر باشد و به محصول کار خود، مثلا به نقاشی خود عشق نورزد و عمدا زیر پای رهگذارن پشیزمند بیاندازد.
·        عشق به محصول کار خود نیرومندترین عشق بشری است.
·        شاید عشق غول آسای مادر ـ پدر به فرزند خود نیز به همین دلیل است.
·        چون فرزند ـ در تحلیل نهائی ـ محصول تولید مثل آنها ست، محصول کار تولیدی ـ مثلی آنها ست.

پ
·        رؤیای کودکان کار را کسی می تواند درک کند که خود در کودکی کار کرده باشد.
·        حریفی که روزی روزگاری «کودک کاری»  بوده، تجربه خود را بطرز دیگری بازگو می کرد.

·        او می گفت:
·        «رؤیای این کودک کار مانا، نه خورشید و منظره به مثابه سمبل امید و آینده و بهزیستی، بلکه همین ترازو بوده است!»

·        پرسیدیم:
·        چرا و به چه دلیل؟

·        حریف گفت که کودک فقط هر آنچه را که می داند و می شناسد، در فرم مثبت و منفی اش آرزو می کند و مغز خلاقش همان را در قالب رؤیا می ریزد.
·        پیش شرط رؤیای رهائی از ذلت مادی و معنوی، در اختیار داشتن سرمایه ای از شعور رهائی بخش است.
·        کودک هنوز از این سرمایه بی بهره است.
·        خورشید کج و کوله کودک همان خورشیدی است که در پاریس می بیند و نه خورشید رهائی و خوشبختی نهائی.

 ث
·        مفهوم «کودک کار» که از سوی طرفداران ایدئولوژی های مختلف بشدت مد شده، خود باید بطرزی تمایزمند مورد بحث قرار گیرد:

1
·        اشک بشدت شور بورژوازی واپسین به مرثیه واره «کار کودکان»  به اشک تمساح شبیه است.
·        کشوری را برای چپاول ثروت های زیرزمینی اش تا عهد حجر بمباران مادی و معنوی می کنند و بعد مادر و یا پدر بیچاره و زمینگیری را که برای تهیه نان بخور و نمیری، دار قالی ئی در گوشه زیر زمینی و یا کوره ای برای آجرپزی برپا کرده و با اهل و عیال خویش جان می کند، به محاکمه می کشند.

2
·        به بهانه بشرخرکن گلوبالیزاسیون، سطح دستمزدهای زحمتکشان را در دور افتاده ترین نقاط جهان تا حد هیچ و پوچ پایین می آورند و مادران و پدران بخت برگشته امپریالیسم زده را به خاک سیاه می نشانند و به فروش کودکان خود به قیمتی نازل تر از قیمت بزغاله ای وامی دارند و بعد از کودکان آذوقه جوی سرگردان در زباله دانی ها عکس برمی دارند و جایزه بهترین عکس در جهان را به نصیب می برند.

3
·        انتقاد انتزاعی از «کار کودک» را باید با انتقاد انقلابی از سیستم سرمایه داری به تعویق افتاده جایگزین کرد و ترفندهای عوامفریبانه عوامل امپریالیسم را به چالش کشید.
·        بدون سرنگونی نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم هرگز نمی توان به دفاع حقیقی از حقوق کودکان و زنان و ملیت ها و بشر مبادرت ورزید.
·        ولی می توان با پرچم دروغین همین حقوق انتزاعی، جهان بی صاحب را به جهنم تحمل ناپذیری مبدل ساخت.

پایان

۳ نظر:

  1. موافق هستم کودکان کارنتیجه چه عوامل مخرب اقتصادی ست تازمانیکه کار خانجات در بخاطر دستمزد ار زا ن بکشورهای دیگر منتقل میشوند کارگران بومی بیکار میشوند واربیکاری و فقر کودکان خود را بقیمت بزغاله میفروشند وپروژه کودکان کا ر پرچم دروغین فیبکاری غیرقابل تحملیست دفاع از کودکان کار میشود

    پاسخحذف
  2. نظر مانا نیستانی راجع به معایب شیوه تحلیل ما:
    عذر می خوام اما چند تا از نوشته های شما را خواندم ضمن نکات قابل تحسینی که دارند مثل تلاش برای به چالش کشیدن کار و نگاه جدی و عمیق فرای به به و اه اه، اما بیشتر از آن که اثر را در چارچوب و منطق و دنیای خودش قضاوت کنند یک متر ثابت روی قامت تمام کارها می گذارند.
    اگر کار، متناسب آن متر بود راه را درست رفته اگر نه پس اشتباه است.
    این مدل نقد خیلی تجربه و خاطره جالبی به جا نگذاشته هنوز یادمان نرفته که نیم قرن پیش منتقدان چپ، شاهکار فللینی یعنی جاده را به صلابه کشیدند چرا که فکر می کردند نقد وضعیت طبقه محروم و کارگر و انتقاد روشن به فلان و بهمان را فدای بیان شاعرانه و انتزاعی کرده.
    هیچکاک را مخدر توده ها دانستند که برای طبقه بورژوا خوراک مفرح می سازد و کلی دیگر از آثار سینما را خط باطل رویش کشیدند صرفا به خاطر نگاه ایدیولوگ خشک و بی انعطاف.
    من راستش با این مدل نگاه ارتباط چندانی برقرار نمیکنم.‎“

    پاسخحذف
  3. مانا برای نجات منافع طبقاتی معینی ویراژ می دهند و کلی بافی می کنند. تحلیل ما از اثار ایشان تحلیل عینی و دیالک تیکی است. استدلالات ما یا تجربی اند و یا نظری. اگر ایشان و یا هرکس دیگر ردیه ای دارند، بنویسند. ما از خدا می خواهیم که هماندیشی به راه افتد. ما که منتظر تأیید و احسنت و هورای کسی نیستیم.

    پاسخحذف