۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (46)

سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374)

(اصفهان ـ وین)

 وطن، وطن!

تحلیلی از شین میم شین
·        سپاه عشق در پی است

·        شرار و شور کارساز با وی است

·        دریچه ‌های قلب باز کن

·        سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان

·        کنون به گوش می رسد

·        من این سرود ناشنیده را

·        به خون خود سروده ام

·        نبود و بود برزگر، چه باک

·        اگر بر آید از زمین

·        هر آنچ او به سالیان

·        فشانده یا نشانده است

·        وطن، وطن،

·        تو سبز جاودان بمان که من

·        پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو

·        به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.
پایان
 سیاوش  
سپاه عشق در پی است 
شرار و شور کارساز با وی است
·        معنی تحت اللفظی این بند شعر:
·        برغم این شکست ها، سپاه عشق خواهد آمد، سپاهی که آورنده ی شرار و شور کارساز است.
·        سیاوش چندین اسم مستعار داشت و شبان امید یکی از آنها بود و شاید گویاترین آنها بود.
·         
·        شبان امید اما به چه معنی است؟
1
·        اگر منظور از شبان، همان چوپان گله باشد، سیاوش خود را چوپان امید می نامید و با امید همان می کرد که چوپان با گله می کند:
·        تغذیه، پرورش، پاسداری، توسعه و تکامل گله امید!

2
 
·        چرا که سیاوش در تیره ترین روزگار، خورشید برآینده و فروزنده را سروده بود.
·        در یأس آمیزترین ایام، شیپور امید را به غرش آورده بود.
·        در هلهله جشن و پایکوبی خونین دربار و امپریالیسم، حماسه آرش را سروده بود و در سنت دیرین مارکس به ریش همه از دم خندیده بود.
3
·        او اکنون نیز در این بیت، امید قانونمند را پاس می دارد و نوید طلوع خورشید رهائی نهائی را به گوش همگان می رساند.         
·        مقوله عشق در قاموس سیاوش محتوای مشخص و مدرن کسب می کند و توده ای می شود، مثل تک تک مفاهیم شاعر.
·        سپاه عشق در این بیت، چیزی جز سپاه کار (برزین آذرمهر) نیست.
·        چیزی جز سپاه توده نیست که از هزاران سال پیش در راه است.
·        که از هزاران سال پیش در «راه پیمائی دراز تاریخی» است و توشه ای شگرف از رهاوردهای مادی و معنوی، عملی و نظری به همراه دارد.

 سیاوش 
 
دریچه ‌های قلب باز کن 
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان 
کنون به گوش می رسد
·        معنی تحت اللفظی این بند شعر:
·        دریچه های قلب باز کن!
·        سرود شب شکاف این سپاه عشق از چهار سوی جهان، کنون به گوش می رسد.         
·        سیاوش مفهوم قلب را به معنی رایج در فرهنگ توده ها به خدمت می گیرد:
·        قلب به مثابه مخزن عشق را.         
·        و از وطن می طلبد که دریچه های قلب خویش واکند تا سرود شب شکاف سپاه عشق به گوشش برسد.
·        منظور از مفاهیم قلب و دل، ضمیر بشری است که آئینه انعکاس واقعیت لایتناهی عینی است.
·        سرود شب شکاف سپاه عشق از چهار سوی جهان به گوش سیاوش می رسد و دلش می خواهد که توده نیز بشنود و ساده لوحانه نومید نگردد و جا نزند.
1
·        هستی از ذره تا کهکشان در خودجنبی مدام است.
·        حرکت مطلق است و سکون نسبی است.
2
·        دوره های شکست با تمامت فاجعه باری شان، ابدی نیستند و نمی توانند هم ابدی باشند.
·        چرا که ابدی تنها و تنها اصل تغییر است.
·        چرا که ابدی تنها و تنها تاریخیت (تاریخی بودن) چیزها، پدیده ها و سیستم ها  ست.
·        چرا که ابدی تنها و تنها گذرائیت (گذرائی بودن) و موقتیت (موقتی بودن) چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.
3
·        هستی از ذره تا کهکشان، تضادمند است و لذا خودجنب است.
·        تغییر و تحول چیزها، پدیده ها و سیستم ها از تضادهای درونی آنها نشئت می گیرد.
4
·        از این رو، امید به رهائی نه امیدی توخالی و خیالی، بلکه امیدی قانونمند است.
·        امید به رهائی نهائی، خود اصلی از تبار اصل تغییر و تحول ابدی است.
5
·        امید به رهائی نهائی، نه اوتوپی توخالی، بلکه قانونی علمی و عینی است که از ذات چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی تراوش می یابد.
6
·        امید به رهائی نهائی، نافی افیون امید واره به ظهور مسیح و مهدی موعود است.
·        چرا که توده، خود مسیح متجسم همیشه و همه جا حی و حاضر است
·        چرا که توده، تجسم (جسمیت یابی) خدا ست.

سیاوش  
من این سرود ناشنیده را 
به خون خود سروده ام
·        معنی تحت اللفظی این بند شعر:
·        سرود شب شکاف سپاه عشق را من با خون خود رقم زده ام.         
·        این بیت سیاوش تأییدی بر توضیحات ما ست:
·        سرود شب شکاف سپاه عشق را توده و شعرای توده به خون خود سروده اند.
·        از این رو ست که امید سیاوش امیدی علمی و قانونمند است.
·        سرودی که به گوش شاعر توده و حزب توده می رسد، نه توهمی و تخیلی توخالی، بلکه نتیجه بی چون و چرای سرودی است که خود به خون خود سروده است.         
·        چرا و به چه دلیل؟

 سیاوش  
نبود و بود برزگر، چه باک 
اگر بر آید از زمین 
هر آنچ او به سالیان 
فشانده یا نشانده است
·        دلیل ادعای خود را سیاوش در سنت سعدی بلافاصله ارائه می دهد:
·        معنی تحت اللفظی این بند شعر:
·        چه باک از بود و نبود برزگر، وقتی که بذر او در هیئت گیاهی و نهال او در هیئت درختی از دل خاک تیره  سر برمی آورد!         
·        بود و نبود سراینده سرود عشق همانقدر در وجود و شنود آن مهم است که بود و نبود برزگر در رویش بذر و نهال فشانده و نشانده اش.
·        اگر این امید سیاوش، امیدی سراپا علمی و قانونمند نیست، پس چیست؟

 سیاوش
  وطن، وطن، 
تو سبز جاودان بمان که من 
پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو 
به دور دست مه گرفته پر گشوده ام.
·        این بند واپسین شعر سیاوش، به عاطفه و اندوه رادیکال عمیق و عظیمی سرشته است.
·        ننگ و نفرت بر طبقات اجتماعی ئی که وطن پرست ترین تهمتن های ملتی را نیست و نابود و دربدر می سازند!         
·        اندوه مهاجرت در این بند واپسین شعر موج می زند.
·        اندوهی که سیاوش در شعر دیگری در سنت شاعری دیالک تیکی اندیش تئوریزه می کند، شعری که باید در فرصتی دیگر تحلیل شود:
مهاجرت
·        با عبور از خط ویرانه ی مرز تو، وطن
·        ما به جغرافی جان وسعت دنیا دادیم

·        خیل دُرنا بودیم و به یک سیر بلند
·        تن آواره به تاریکی شب ها دادیم

·        نه همه وحشت جان بود، در این کوچ سیاه
·        بر پر و بال، بسی بار خطا می بردیم

·        داده دیروز ز کف، سوخته آینده و باز
·        هم نه معلوم که ره سوی کجا می بردیم

·        به همه جای جهان بال کشیدیم، ولی
·        دل شوریده در آن لانه ی دلتنگ تو ماند

·        غوطه خوردیم به صد بحر و به امواج زدیم
·        باز بر بال و پر سوخته مان، رنگ تو ماند

·        می گذشتیم به پرواز و از این غم، آگاه
·        که بود مقصد پایانی ما در پس پشت

·        آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
·        وای از این صبر گدازان به هر لحظه درشت

·        روز پر ریخت و شب ـ خسته تن ـ از راه بماند
·        ما ولی پا به سر قله هر سال زدیم

·        هر چه کردیم ز بی تابی و هر جا که شدیم
·        در هوای تو برای تو پر و بال زدیم

·        یک دم از یاد تو غافل نگذشتیم و نشد
·        که نپرسیم به سرآمده ات را از باد

·        کو؟ه ها سنگ صبورند، ولی می گویند
·        هر چه از هجر، کشیدیم در آنها فریاد

·        می سراییم سرودی که ز خون بال گرفت
·        می رسانیم پیام تو به عشاق جهان

·        تا به یک روز یکی روز به زیبایی وصل
·        باز گردیم به سوی تو همه مژده فشان 
پایان

۱ نظر:

  1. هجرت برای انسانی اگاه وحساس بلطافت برگ گل بسیادردناک وجان فرساست ترک وطن کردن باتمام علایًق ورفتن بدیار نا اشنا تحمل فوق العاده میخواهد شاعران ونویسندکان ای بختواقبالی یارشانست که اندردورنج خود رادبزبان شعر و داستان بیان میکنند وغصهارا بیرون میریزند ولی دیگران چنین بختی یارشان نست درود پیایاننثارسیاوشکسراییوهمراهانش یادش گرامی

    پاسخحذف