۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (47)

سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
 رأی دیگر
تحلیلی از شین میم شین

·         وقتی که دست می طلبد، جان موافق است
·        بر کنده دل ز همهمه ها، گفت و گوی ها
·        مردی که رأی دیگر دارد
·         می ایستد به پا       
·         گلدان به روی طاقچه
·         دفتر به روی میز
·         چایی درون فنجان، جان در میان مشت
·        در سنگری چنان
·         یک مرد در محاصره می ماند
·        تا آخرین فشنگ
·        با آخرین توان
·         در زیر چشم ما
·         یک مرد با هزار گلوله
·         می اوفتد ز پا

حریف هماندیش  
وقتی که دست می طلبد، جان موافق است 
هرچه این بیت را می خوانم برداشت تو را ندارم  
به نظرم می رسد که این جا پراتیک بر تئوری - به زعم تعریف تو - مقدم شده است .  
و شاید این بازگوی اندیشه چریکی است .  
اگر «که» برداشته شود و بین دو جمله قرارگیرد، یعنی وقتی دست می طلبد که جان موافق است آنوقت این مفهوم را می دهد
هرچه کردم نفهمیدم.
·        ما برای بررسی صحت و سقم نظر حریف هماندیش، به تجزیه و تحلیل آن می پردازیم:

حریف هماندیش  
وقتی که دست می طلبد، جان موافق است 
هرچه این بیت را می خوانم برداشت تو را ندارم
·        خوب برداشت ما چی بوده که حریف هماندیش بدان نمی رسند؟      
·        برداشت ما این بوده که دست سمبل کردوکار است و جان سمبل اندیشه.
·        «برای جامه عمل پوشاندن به کاری باید جان (تئوری) صحت آن را و امکان پذیر بودن آن را تأیید کند و یا حداقل توجیه کند.
·        بنا و عمله بدون تشکیل ایده خانه در کله خویش، نمی توانند خانه بسازند و پس از پایان کار خانه ای داشته باشند که در خطوط کلی اش با ایده اولیه انطباق داشته باشد. 
·        کسانی که نقش تئوری را انکار می کنند و یا بدان کم بها می دهند، سودای خام رهائی را در سر می پرورند.
·        بدون تئوری رهائی بخش، رهائی محال است.
·        بدون تئوری انقلابی نمی توان لکوموتیو تاریخ را به راه انداخت و به مقصد رساند.»


حریف هماندیش 
به نظرم می رسد که این جا پراتیک بر تئوری - به زعم تعریف تو - مقدم شده است .
·        مگر ما خدای ناکرده اعا کرده ایم که تئوری بر پراتیک مقدم است؟ 
·        اینکه بدون اندیشه نمی توان کاری کرد، بدون تئوری نمی توان به عمل پرداخت، دلیل بر تقدم تئوری بر پراتیک نیست.
·        در دیالک تیک پراتیک و تئوری، همیشه و همه جا، نقش تعیین کننده از آن پراتیک است.
·        چون تئوری هرگز نمی تواند بدون پراتیک تشکیل شود.
1
·        اول باید با فشار جو، در صدها جا، صدها بار آب را حرارت داد و دمای جوش آب را اندازه گرفت (پراتیک) و بعد ادعا کرد که «آب در فشار جو در 100 درجه سانتیگراد می جوشد» (تئوری)
2
·        مغز بشر که چشمه اندیشه نیست.
·        مغز بشر ارگان اندیشیدن است.
·        مغز بشر سیگنال های حسی و تجربی را جمع بندی منطقی می کند و نظر می سازد.
·        نظر همیشه ثانوی است.
·        تجربه بر نظر مقدم است.
3
·        اما توجه به دیالک تیک پراتیک و تئوری   اجتناب ناپذیر است.
·        برای ساختن خانه ای باید تئوری خانه سازی را بلد بود.
·        کار همیشه هدفمند است و باید بر برنامه ای، بر ایده و اندیشه ای مبتنی باشد.
·        عمله و بنا باید مدل فکری از خانه ای داشته باشند، طول و عرض و ارتفاع دیوارها را پیشاپیش تعیین کنند و بعد دست بکار شوند.
·        مرزبندی انسان با نیای حیوانی اش درست در همین جا ست:
الف
·        زنبور صدها هزار سال است که خانه می سازد، اما تغییر چندانی در فرم و محتوای خانه زنبور پدید نیامده است.
·        چون زنبور بنا بر غریزه عمل می کند و نه بنا بر عقل و اندیشه.
ب
·        انسان اما با مدل فکری به ساختن خانه آغاز می کند و ضمن خانه سازی بالاجبار می اندیشد.
·        این داد و ستد بی وقفه میان اوبژکت (خانه) و سوبژکت (مغز عمله و بنا) سبب می شود که خانه ها نه مشابه به اولین خانه، بلکه متکامل تر و بهتر از اولین خانه باشند.
ت
·        دلیلش این است که انسان در روند کار و ببرکت کار نه تنها فرم خانه را، بلکه وسایل تولید خانه را، مواد خام تولید خانه را، مصالح ساختمانی را بلحاظ کمی و کیفی تکامل می بخشد و ضمنا بر گنجینه علمی و اسلوبی خود نیز می افزاید.
پ
·        حرف اصلی ما این است که دیالک تیک عینی هستی را نباید فراموش کرد.
·        دیالک تیک پراتیک و تئوری یکی از آنها ست.
·        اگرچه در این دیالک تیک، در تحلیل نهائی نقش تعیین کننده  از آن پراتیک است، تئوری اما هرگز هیچ واره و هیچ کاره نیست.

حریف هماندیش  
وقتی که دست می طلبد، جان موافق است 
هرچه این بیت را می خوانم برداشت تو را ندارم  
به نظرم می رسد که این جا پراتیک بر تئوری - به زعم تعریف تو - مقدم شده است .  
و شاید این بازگوی اندیشه چریکی است .  
·        حالا منظور حریف صراحت کسب می کند:
·        بزعم حریف، چریکیسم در دیالک تیک پراتیک و تئوری مدعی تقدم پراتیک بر تئوری است.
·        و ما انگار مدعی تقدم تئوری بر پراتیکیم.    
·        وقتی ضرورت آموزش تفکر مفهومی مکرر گوشزد می شود، به همین خاطر است.
·        بدون تمرین و آموزش تفکر مفهومی کسی نه حرف خود را می فهمد و نه حرف طرف مقابل را.
1
·        چریکیسم کذائی مدعی چی بوده است؟         
·        احمد زاده با این شعار به میدان می آید:
·        جنگ مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک!
2
·        جنگ مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک، به چه معنی است؟         
·        وقتی کسی میان استراتژی و تاکتیک علامت تساوی می گذارد، دیالک تیک استراتژی و تاکتیک را بسان عارف شوریده خردستیزی از بین می برد:
·        چون دیالک تیک استراتژی و تاکتیک فقط در صورتی که میان دو قطب آن وحدت و تضاد باشد، دیالک تیک است.
·        اعلام شعار جنگ مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک به معنی خواندن فاتحه ای بر دیالک تیک عینی است.
·        چون هرگز در عالم واقع اقطاب دیالک تیک یکسان نیستند.
·        مثلا هرگز نمی توان گفت که فرم چیزی با محتوای آن یکی است.
·        اگر چنین می بود، هستی از رشد و توسعه بازمی ماند.
·        موتور رشد و توسعه، تضادمندی اقطاب دیالک تیک است.
3
·        معنی اصلی شعار احمد زاده و امثالهم، اما چیز دیگری است.
·        احمد زاده در واقع دیالک تیک وسیله و هدف را تخریب می کند:
·        احمدزاده در دیالک تیک وسیله و هدف، وسیله را مطلق می کند و بسان برنشتاین ـ پدر رویزیونیسم و دشمن دیالک تیک ـ هدف و آماج را دور می اندازد.
4
·        این هنوز تمامت فاجعه چریکیسم کذائی ایران نیست.
·        احمدزاده و امثالهم از صدها وسیله مختلف مبارزه، مبارزه مسلحانه کذائی را مطلق می کند و بقیه را دور می اندازد.
·        تمام فکر و ذکر چریک کذائی در ترور لاشخوری خلاصه می شود و هر نوع دیگری از مبارزه تحقیر و بی اعتبار می گردد.
5
·        همین مطلق کردن وسیله واحدی از مبارزه را دیری است که فوندامنتالیسم بن لادن و یأجوج و مأجوج جامه عمل می پوشاند:
·        چریک های بن لادن نیز به تشکیل خانه های تیمی می پردازند و تروری را با صرف تمامت نیرو برنامه ریزی می کنند.
·        عملیات چریکی و یا به عبارت دقیقتر تروریستی هرچه مهیبتر و پرتلفات تر باشد، به همان اندازه ستایش انگیزتر تلقی می شود.
·        حکومت یأجوج و مأجوج برای مبارزه با فساد همان شعار احمدزاده را با واژه های دیگر تکرار و عملی می کند:
·        اعدام مفسد فی الارض (قاچاقچی، کمونیست، مجاهد، زورگیر و غیره) هم استراتژی ـ هم تاکتیک!        
·        شعار احمدزاده و حکومت یأجوج و مأجوج در واقع عبارت است از وسیله واحد، همه چیز و هدف و آماج هیچ چیز.
·        اما از آنجا که هیچ وسیله ای نمی تواند خادم آماجی نباشد، آماج نهائی و اصلی چریکیسم کذائی ایرانی نیز علاف کردن جوانان مردم و فرستادن نیهلیستی آنان به کام شیر بوده است.
·        آماج رژیم یأجوج و مأجوج نیز عوامفریبی و خودفریبی است.

حریف هماندیش  
اگر «که» برداشته شود و بین دو جمله قرارگیرد، یعنی وقتی دست می طلبد که جان موافق است آنوقت این مفهوم را می دهد
هرچه کردم نفهمیدم.
·        منظور حریف این است که اگر شعر سیاوش را به میل خود دستکاری کنیم به شکل زیر در خواهد آمد و به معنی اندیشه چریکی خواهد بود:
·        وقتی دست می طلبد که جان موافق باشد.
·        ما همین جمله حریف را هم مورد بررسی قرار می دهیم:

حریف هماندیش  
وقتی دست می طلبد، که جان موافق است 
·        این بدان معنی خواهد بود که اگر تئوری مجاز بداند، دست عمل خواهد کرد.
·        خوب هر کردوکاری همیشه به همین منوال صورت می گیرد:
·        اول در کله بنی بشر، چند و چون کردوکاری سنجیده می شود و بعد فرمانده کل یعنی مغز، فرمان عمل به ارگان ها مثلا یه دست و پا و زبان و غیره صادر می کند.
·        این ربطی به چریکیسم و غیره ندارد.
پایان

۱ نظر:

  1. یکی از نقاط قوت ایدئالیسم و دشواری مبارزه بر ضد آن همین نکته است که مارکس در مقایسه کردوکار زنبور و عنکبوت با عمله وبنا تئوریزه می کند:
    ایدئالیسم درست با همین ترفند عوام فهم و عوام پسند به مبارزه با ماتریالیسم می رود و از تقدم روح (ایده و مدل خانه) بر ماده (خانه واقعی و عینی) دم می زند.
    آنگاه این توهم را اشاعه می دهد که انگار روح سازنده ماده است، تصور و تصویر ذهنی عمله و بنا از خانه، سازنده خانه واقعی است.
    ولی فراموش می کند بگوید که خود تصویر و تصویر ذهنی منشاء مادی و واقعی ـ عینی داشته است.
    نخستین خانه که احتمالا در آئینه ضمیر آدمی منعکس شده، غار خرسی و یا خانه روباهی و یا پرنده ای در تنه درختی بوده است.
    تصور و تصویر فکری خانه که خودآ نبوده است.
    در این تئوری مطروحه از سوی مارکس اما حقایق ژرفتری نهفته اند:
    مارکس به سوبژکتیویته در جامعه تأکید می ورزد:
    در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، در تئوری شناخت مارکسیستی نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناهت است.
    چون محتوای شناخت در سیب به مثابه موضوع شناخت است و نه در خورنده و بوینده و شناسنده سیب، البته بی آنکه سوبژکت شناخت هیچکاره باشد.
    در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، در جامعه اما نقش تعیین کننده از آن سوبژکت جامعه و تاریخ است.
    بدون سوبژکت انسانی، بدون توده های مولد چیزی ساخته نمی شود، چیزی تحول نمی یابد.
    این بحث اما باید در تمرینات تفکر مفهومی عمیقتر و با مثال های متنوع ادامه داده شود.

    پاسخحذف