۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

متاتحلیلی بر تحلیل سیاوش کسرائی (3)

تحلیل سیاوش کسرائی از «مرغ آمین» نیما 
(آذرماه 1350) 
سرچشمه: 
راه توده 
گاف سنگزاد



·         مرغ آمین درد آلودی است، کاواره بمانده

·         

·        رفته تا آن سوی این بیدادخانه

·        باز گشته، رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه

·         

·        نوبت روز گشایش را

·        در پی چاره بمانده



·        می ‌شناسد آن نهان بین نهانان (گوش پنهان جهان دردمند ما)

·        جور دیده مردمان را

·         

·        با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،

·         

·        می ‌دهد پیوندشان در هم

·        می ‌کند از یأس خسران بار آنان کم

·        می ‌نهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را

·         

·        بسته در راه گلویش او

·        داستان مردمش را

·         

·        رشته در رشته کشیده (فارغ از هر عیب کاو را بر زبان گیرند)

·        بر سر منقار دارد رشتهٔ سردرگمش را

·         

·        او نشان از روز بیدار ظفرمندی است

·        با نهان تنگنای زندگانی دست دارد

·        از عروق زخمدار این غبارآلوده ره، تصویر بگرفته

·        از درون استغاثه ‌های رنجوران

·        در شبانگاهی چنین دلتنگ، می ‌آید نمایان

·         

·        و اندر آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی

·        که ندارد لحظه ‌ای از آن رهایی

·        می‌ دهد پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی

پایان



سیاوش کسرائی 
نیما برای صعود از پلكان های سبزپوش تا ایوان برف پوش دماوند، از گذرگاه های هولناكی عبوركرد و به پیری رسید.
به كمال اندیشه
و اینك دل تنگ دره ها، با خویشتن خلوت می گزیند و به گفتگو می نشیند.
این بار، زیركی در كار می كند و چهره رنگ باخته مردم را از قاب كهنه شب بلند بدرمی آورد تا رنگی آتشین برآن بنشاند و  خلق خاموش و از هم بیگانه مانده را گرد آورده، به سخن گفتن وامی دارد و در گفت و وا گویه ای حیرت انگیز با او، ما را در برابر ما نهاده و خود آرام آرام دورمی شود. 
آنچه پیش ازتنفس درهوای مرغ آمین می بایدم گفت، اینكه دراین شرح توجه مطلقا بر محتوا و راستای آن بوده و بنابراین، هرگونه بحث فنی درمورد شعر، برای فرصتی دیگرمی ماند: 
بگذارابتدا خبرحریق را بگیریم تا از كدام سوی است و از مهلكه بگریزیم. 
آنگاه بی شك با عنایت بیشتری به درشتی های كلام وغرائب سخن هشداردهنده خواهیم پرداخت.


·        حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد.
·        هم در تحلیل قبلی تحت عنوان «آموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی (1 ـ 18)» یادآور شدیم و هم در این متاتحلیل باید یادآور شویم که ما تشابه بینشی و اسلوبی شگرفی میان سیاوش و خود می بینیم.

الف

·        این پدیده از سوئی شادی بخش است.

·        چون مشاهده رد پاهای پیشروان در مسیر تحلیل نه فقط تأییدی بر صحت شیوه تحلیل ما ست، بلکه احیاگر احساس نوعی همبستگی است، که از دیالک تیک خجسته گسست و پیوست میان دو نسل پرده برمی دارد.



ب


·        این پدیده از سوی دیگر اما بشدت غم انگیز است.

·        غیاب سیاوش در این واویلا شطی از احساس تنهائی و بیکسی   به برهوت روان آدمی جاری می سازد و آه افسوس از نهاد آدمی برمی خیزد.



 سیاوس 
نیما برای صعود از پلكان های سبزپوش تا ایوان برف پوش دماوند، از گذرگاه های هولناكی عبوركرد و به پیری رسید.

به كمال اندیشه

·        سیاوش در این حکم خویش چندین شناخت افزار دیالک تیکی ـ  ماتریالیستی بسیار مهم را در فرم های مختلف زیر بسط و تعمیم می دهد:

1

·        او دیالک تیک مادی و معنوی را نخست به شکل به دیالک تیک جسمی و روحی و بعد به شکل دیالک تیک پیری و فکری بسط و تعمیم می دهد.
·        نیما در مسیر دشوار توسعه و تکامل خویش، بلحاظ مادی (جسمی) پیر می شود، ولی همزمان، بلحاظ معنوی (فکری)  رشد می کند.

2

·        سیاوش از سوی دیگر، دیالک تیک کمی و کیفی را به شکل دیالک تیک پیری (افزایش  سن و سال) و فکری (تحول کیفی تفکر، کمال فکری) بسط و تعمیم می دهد.

3

·        وقتی ما از آشنائی ژرف سیاوش به دیالک تیک سخن می گوییم، منظورمان همین است.
·        او دیالک تیک فرسودگی جسمی و تعالی فکری را در نیما و در شعر نیما نشان می دهد، دیالک تیک افزایش کمی سن و سال و تعالی کیفی تفکر او را.
·        شعرا و فضلای معاصر سیاوش در زمینه دیدن و نشان دادن این حقیقت امر حتی به گرد سیاوش نمی رسند.

·        ماتریالیسم و دیالک تیکی که معاصران سیاوش نمایندگی کرده اند، عمدتا ماتریالیسم و دیالک تیکی مرده، بی خون و بی زندگی بوده است.
·        ازبر کردن مشتی کلمات قصار و تکرار مکانیکی آنها بوده است.

·        سیاوش اما دیالک تیک عینی مخفی در اعماق واقعیت عینی را با تردستی خاصی بدون کمترین جنجال و خودنمائی کشف می کند، به زیور کلام می آراید و تحویل نسل غافل خویش می دهد.
·        سیاوش دیالک تیکی می اندیشد، بی آنکه واژه دیالک تیک را و حتی شناخت افزارهای دیالک تیکی را بر زبان راند.

·        نیما پله پله بالا می رود تا به قله دماوند می رسد:
·        در مسیر دشوار صعود به قله، پیر می شود، ولی همزمان به تعالی فکری دست می یابد:

·        دیالک تیک کمیت و کیفیت!

·        دیالک تیک مادی و روحی

·        دیالک تیک جسمی و فکری (دیالک تیک تن و جان)

سیاوش 
و اینك دل تنگ دره ها، با خویشتن خلوت می گزیند و به گفتگو می نشیند.

·        صعود دشوار به قله دماوند، اگرچه جسم نیما را فرسوده می سازد، ولی روحش را تعالی می بخشد.
·        با این کمیت و کیفیت است که نیما در قله متعالی تجربی ـ نظری، حسی و عقلی دلتنگ دره ها ست.
·        انباشت تجربه و نظر، احساس و اندیشه آرام و قرار از نیما می ستاند و او را به گفت و گو با دره ها وامی دارد.

·        وقتی از استحاله تئوری به قوه مادی سخن می رود، منظور همین است:
·        روح مسلح به تئوری (هر تئوری) بطور عینی و اجتناب ناپذیر دستخوش آشوب است، بی قرار و بی تاب است و باید تئوری را به جفت دیالک تیکی اش، یعنی به پراتیک برساند و آرام گیرد.
·        دلتنگ دره ها بودن نیمای نشسته در قله ها و گفت و گوی او با دره ها از این رو ست!
·        نظر بدین طریق می خواهد که جامه عمل پوشد.
·        تئوری بدین طریق در صدد آمیزش شورانگیز با پراتیک است.


سیاوش 
این بار، زیركی در كار می كند و چهره رنگ باخته مردم را از قاب كهنه شب بلند بدرمی آورد تا رنگی آتشین بر آن بنشاند و  خلق خاموش و از هم بیگانه مانده را گرد آورده، به سخن گفتن وامی دارد و در گفت و وا گویه ای حیرت انگیز با او، ما را در برابر ما نهاده و خود آرام آرام دورمی شود.

·        این برداشت سیاوش از شعر «مرغ آمین نیما» ست:

1

·        بنظر سیاوش مرغ آمین خود نیما ست که اوج گرفته است.

2

·        به دلیل جایگاه طبقاتی رفیع خویش از طلوع عنقریب صبح با خبر شده است.

3

·        چهره رنگ باخته توده را از قاب کهنه یلداشبی بیرون می آورد تا آن را با رنگ سرخ آتشینی جایگزین سازد.

4

·        نیما در هیئت مرغ آمین، توده رنگ پریده (هراس آلوده، زجردیده) و خاموش را متشکل می سازد.

5

·        تشکل توده همان، شکست سکوت همان، گفت و گو و هماندیشی و چاره جوئی همان!

6

·        این بنظر سیاوش رسالت نیما در این شعر بوده است:
·        نهادن ما در برابر ما و ره خویش گرفتن و رفتن نیما!

سیاوش 
آنچه پیش از تنفس درهوای مرغ آمین می بایدم گفت، اینكه دراین شرح توجه مطلقا بر محتوا و راستای آن بوده.

·        وقتی از مشاهده تشابه بینشی و اسلوبی عظیم میان سیاوش و خود سخن می گوییم، مثلا همین شیوه برخورد او ست.

1

·        این نوعی گسست با سنت فرمالیستی حاکم در جهان است.

2

·        این تأکید نظری و علمی مؤکد بر تقدم محتوا بر فرم است.

سیاوش

بنابراین، هرگونه بحث فنی در مورد شعر، برای فرصتی دیگرمی ماند.

·         تعیین کننده محتوا و سمتگیری شعر است و نه عناصر فرمال آن:
·        از این رو، بحث فنی به فرصتی دیگر می ماند.


سیاوش 
بگذارابتدا خبرحریق را بگیریم تا از كدام سوی است و از مهلكه بگریزیم.

·        دلیل سیاوش بر توجه جدی بر محتوا همین است:
·        دریافت خبر حریق و گریز از مهلکه.
·        اولویت قائل شدن به محتوای شعر در مقابل فرم آن.

·        برای اینکه خطر نزدیک است و وقت بسیار تنگ!
·        حریقی خانمانسوز شعله ور است و باید توده از آن با خبر شود و جان از مهلکه بدر برد.

سیاوش 
آنگاه بی شك با عنایت بیشتری به درشتی های كلام وغرائب سخن هشداردهنده خواهیم پرداخت.

·        پس از نجات از مهلکه، همیشه امکان آن وجود خواهد داشت که به عناصر فرمال شعر پرداخته شود و دلیل چنینی و نه چنانی آن در پیوند با محتوای شعر کشف و افشا شود.
·        چرا که میان فرم و محتوا پیوندی دیالک تیکی برقرار است.
·        فرم هر شعر را محتوای آن تعیین می کند.
·        هیچ چیز در زیر آفتاب بی دلیل نیست!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر