۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

متاتحلیلی بر تحلیل سیاوش کسرائی (5)

تحلیل سیاوش کسرائی از «مرغ آمین» نیما
(آذرماه 1350)
سرچشمه:
راه توده
  تحلیلی از گاف سنگزاد

  
·         مرغ آمین درد آلودی است، کاواره بمانده
·        رفته تا آن سوی این بیدادخانه
·        باز گشته، رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه
·        نوبت روز گشایش را
·        در پی چاره بمانده
·         
·        می ‌شناسد آن نهان بین نهانان (گوش پنهان جهان دردمند ما)
·        جور دیده مردمان را
·         
·        با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،
·        می ‌دهد پیوندشان در هم
·        می ‌کند از یأس خسران بار آنان کم
·        می ‌نهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را
·         
·        بسته در راه گلویش او
·        داستان مردمش را
·         
·        رشته در رشته کشیده (فارغ از هر عیب کاو را بر زبان گیرند)
·        بر سر منقار دارد رشتهٔ سردرگمش را
·         
·        او نشان از روز بیدار ظفرمندی است
·        با نهان تنگنای زندگانی دست دارد
·        از عروق زخمدار این غبارآلوده ره، تصویر بگرفته
·        از درون استغاثه ‌های رنجوران
·        در شبانگاهی چنین دلتنگ، می ‌آید نمایان
·         
·        و اندر آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی
·        که ندارد لحظه ‌ای از آن رهایی
·        می‌ دهد پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی

پایان

سیاوش
همچنین است بحث شب، كه به حق باید نام شب نیمائی بخود گیرد، چه پیش از او، شب، تنها شب هجر یا وصال عاشق بود و صبح، صبح دیدارمعشوق كه چون این شب، بر سر بیشتر آثار نیما سایه می اندازد، پس به فصلی مستقل نیازمند است كه می گذریم.

·        سیاوش در رابطه با مصراع نیما در شعر «مرغ آمین» مبنی بر اینکه «در شبانگاهی چنین دلتنگ، می ‌آید نمایان» به مفهوم «شب» اشاره می کند، آنهم چه اشاره ای با چه ژرفائی:

1
شب نیمائی

·        سیاوش میان شب معمولی و شب نیمائی مرزبندی می کند و با این مرزبندی از نوآوری مضمونی نیما، از روش و بینش انقلابی نیما پرده برمی دارد و تفاوت و تضاد نیما با فرمالیست ها از همه رنگ را آشکار می سازد:
2

·        از شب و صبح پیش از نیما نیز بوفور سخن رفته است، ولی شب همیشه شب هجر و یا شب وصال عاشق کذائی با معشوق انتزاعی بوده است و صبح، صبح دیدار.
·        ولی شب نیمائی محتوائی دیگر دارد و مقوله ای عام است.
·        آن سان که سایه خود بر اغلب آثار نیما می اندازد و سیاوش بررسی همه جانبه تر آن را ضرور می داند.
·        اگر سیاوش احیانا نتوانسته باشد که به این مسئله مهم بپردازد، باید به وصیت او جامه عمل پوشانده شود.
سیاوش
نیز، چون بهنگام صعود مرغ آمین، هیچ جنبش قابل ملاحظه ای- قابل مقایسه نمی گویم، از آنكه تا به امروز نیز نیست- در شعر فارسی به چشم نمی خورد، لذا از گفتگو درمورد فضای بی نفس شعر در آن تاریخ، بخصوص خودداری كردم.

·        سیاوش در این حکم خویش، از اهمیت خاص شعر «مرغ آمین» پرده برمی دارد و احتمالا آن را نقطه عطفی در فضای بی نفس شعر معاصر تلقی می کند.
·         
·        چرا؟
·         
·        شاید اینجا نیز نیما چرخشی انقلابی و مضمونی ـ صوری پدید آورده است.     

سیاوش
حتی از پرداختن به اشاراتی كه مرغ آمین به درگیری های بیرون از مرزهای كشورمی تواند داشت، پرهیز داشتم تا فعالیت هنر نیما و بخش بومی آن بیشتر رخ بنماید.
·         
·        سیاوش شاید بهتر از هرکس به پدیده ها و روندهائی واقف بوده که در ضمیر نیما وجود و جریان داشته اند.
·        از این رو، شعر نیما را جولانگاه دیالک تیک جامعه و جهان می داند.

سیاوش
ازاین پیش، مرد كوهستان، در بازگشت از شكارهای گاهگاهی اش، مرغان بسیار به ارمغان آورده كه كم و بیش با آنها آشنائیم:
خروس سحر خیز هشداردهنده،
قوی پاك و بی اعتنای جزیره های نهان، تیز پرواز، بیدار بر كنار و سر در بال كشیده،
مرغ مجسمه، سرزنده مرده انگار،
ققنوس، جانسپار آینده پرور،
توكای سمج جستجوگر،
لاشخوار دشمن خوی و در طلب مردار آدمی،
عقاب مرگ اندیش،
نیمی مرغان طبیعت و نیمی مرغان نیمایند، طرحهائی اولیه اند:
سیاه مشقی برای نگاشتن آن حرف بزرگ، و ورزش های نخستین انگشتان پیكر تراشی كه اندیشه در خمیر نرم می ورزد تا فردا پیكر دلخواه را از صخره سخت بدرآورد.
·         
·        سیاوش در این فراز از تحلیل خود، به عناصر و کاراکترهای شعر نیما گریز می زند، به مرغان نیمائی و آنها را به نام می نامد:
1
 خروس سحر خیز هشداردهنده

·        خروس نیمائی نه خروسی عادی، بلکه خروس سحر خیز بیدارنده است، به قول سیاوش هشدارنده است.

2
 قوی پاك و بی اعتنای جزیره های نهان، تیز پرواز، بیدار بر كنار و سر در بال كشیده

الف
·        قوی نیمائی قوی پاک و بی اعتنا ست.
·        مرتاض طراز نوین است.
·        بی همه چیز بی نیاز از همه چیز است.

ب
·        ساکن جزیره های نهان است.
·        احتمالا تجسم مبارزین مخفی است.
·        تیز پرواز، بیدار، بر کنار و سر در بال کشیده است.

ت

·        تیزپروازی قوی نیما احتمالا اشاره ای به تیزاندیشی و تیزبینی مبارزان انقلابی است.

پ
·        قوی نیمائی سه خصلت اساسی دیگر نیز دارد:
·        بیدار است.
·        کناره جو ست.
·        سر در بال است.

·        همه این خصایص، خصایص پرولتری ـ بلشویکی اند!

·        خصایص انسان طراز نوین اند که اتفاقا در خود نیما تجسم واقعی می یابند.
·        آن سان که انگار خود نیما همه این خصایص را در خود دارد.

3
 مرغ مجسمه، سرزنده مرده انگار
·         
·        مرغ مجسمه نیز مرغی دیالک تیکی است:
·        دیالک تیک سرزندگی ماهوی و مرده واری نمودین است.

·        مرغ مجسمه نیما یکی از کاراکترهای اصلی برتولت برشت است.
·        ماهیتی انقلابی دارد و نمودی تسلیم طلب!
·        درونی شعله ور دارد و برونی خاموش!

برتولت برشت
قصه های آقای کوینر
در برابر زور چه باید کرد؟

·        روزی از روزها، کوینر اندیشنده در سالنی برای عده ای سخنرانی می کرد.
·        ناگهان متوجه شد که مردم از او دوری می جویند و سالن را تخلیه می کنند.
·        آقای کوینر به دور و برش نظر انداخت و زور را پشت سر خود دید.
·         
·        «چه می گفتی؟»، زور پرسید.
·        «از محسنات زور سخن می گفتم»، آقای کوینر جواب داد.
·         
·        وقتی آقای کوینر پیش شاگردانش برگشت، شاگردانش دلیل بی جربزگی او را پرسیدند.
·        آقای کوینر گفت:
·        «جربزه من برای له و لورده شدن نیست.
·        برای اینکه من باید در این اوضاع و احوال بیشتر از زور عمر کنم.»
·         
·        بعد برای شاگردانش قصه زیر را نقل کرد:
·        روزی در روزگار بی قانونی، آژانی وارد خانه آقای عگه شد که «نه» گفتن آموخته بود.
·        آژان فرمانی را نشانش داد که از سوی حکام شهر صادر شده بود.
·        فرمان حاکی از آن بود که هر جا آژان پا گذارد، همه چیزهای خوردنی در آنجا مال او می شود و صاحب خانه به نوکر او بدل می شود.
·        آژان روی مبلی جا خوش کرد و غذا خواست.
·        بعد خود را شست، دراز کشید و هنوز خوابش نبرده بود که پشت به عگه و رو به دیوار، پرسید:
·        «نوکر من خواهی شد؟»
·         
·        آقای عگه لحاف رویش کشید، مگس ها را تاراند، ساز و برگ خواب راحت او را فراهم کرد و بسان این روز، هفت سال آزگار به فرامین او گوش سپرد.
·        اما علیرغم همه این خدمات، از بر زبان راندن کلمه ای سر باز زد.
·        پس از گذشت هفت سال، آژان :ه از فرظ خور و خواب و فرماندهی بیش از اندازه خیک شده بود، ترکید.
·         
·        آقای عگه جسدش را در لحاف مندرسی پیچید، از خانه بیرون انداخت، خانه را شست، در و دیوار خانه را ضد عفونی کرد، نفسی از سر آسایش کشید و جواب سؤال او را بر زبان راند:
·        «نه!»
پایان

4
 ققنوس، جانسپار آینده پرور
·         
·        مرغ دیگر نیما، ققنوس افسانه ای است که برای پرورش آینده از جان خویش سرمایه گذاری می کند.
·        جوجه های ققنوس از خاکستر مادر سر برمی کشند.
·        ققنوس امروز در آتش می سوزد، تا نسل فردا، از خاکستر آتشینش، سر برکشند.
·        این مرغ نیما نیز تجسم مبارزین بلشویکی است که به عنوان مثال در رمان شولوخف تحت عنوان «دن آرام» می توان شاهد بود و یا در هیئت مبارزین توده ای.
·        اتفاقا اسم مستعار یکی از همرزمان سیاوش از شهر نهاوند، ققنوس بوده است.
·        یادش به یاد باد!

5
 توكای سمج جستجوگر

·        توکای نیما تجسم پیگیری انقلابی است.
·        از انضباط و پیگیری سرشار است.
·        جستجوگر بی قرار و بی تاب و خستگی ناپذیر است.

6
 لاشخوار دشمن خوی و در طلب مردار آدمی

·        این مرغ نیما تجسم دشمنان پرولتاریا ست:
·        تجسم طبقه حاکمه است!
·        تجسم طبقات اجتماعی انگل است که از قبل کار توده های مولد و زحمتکش زندگی می کنند.
·        تجسم طبقات اجتماعی ئی است که از کار مرده، از سرمایه تغذیه می کنند و نه از کار زنده خویش.
·        انگل به تمام معنی اند!
7
 عقاب مرگ اندیش

·        عقاب نیما، مرغ مرگ اندیشی است.
·         
·        منظور سیاوش از مرگ اندیشی را باید در روند تحلیل این اثر او دریابیم.

8
 مرغ آمین

·        مرغ دیگر نیما که سیاوش نام نیم برد، مرغ آمین است.

سیاوش
نیمی مرغان طبیعت و نیمی مرغان نیمایند، طرحهائی اولیه اند.

·        بنظر سیاوش مرغان نیما دیالک تیکی از مرغان طبیعی و نیمائی اند، دیالک تیکی از مرغان طبیعت اول و مرغان طبیعت دوم (نیما) هستند.
·         
·        برای چی و به چه نیت؟
سیاوش
 سیاه مشقی برای نگاشتن آن حرف بزرگ، و ورزش های نخستین انگشتان پیكر تراشی كه اندیشه در خمیر نرم می ورزد تا فردا پیكر دلخواه را از صخره سخت بدرآورد.

الف

·        سیاوش کردوکار نیما را از سوئی به کردوکار نگارنده (خطاط) تشبیه می کند که با این کاراکترها سیاه مشق می کند برای نگارش حرف بزرگ ایدئال!

ب

·        سیاوش کردوکار نیما را از سوی دیگر به کردوکار پیکرتراشی تشبیه می کند که نخست در خمیر نرم به تمرین می پردازد و اندیشه مربوط به پیکر مورد نظر خود را در خمیر نرم  مادیت می بخشد، تا بعد از دل صخره ای سخت بیرون تراشد.
·        تمرین مستمر برای تعالی!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر