۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

سیری در حماسه داد (16)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه: راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

تأملاتی در تئوری و متد (نظر و اسلوب) جوانشیر
 
·        پس از مطالعه این بخش از تحلیل جوانشیر چند نکته نظری و اسلوبی به نظر می رسد که ذکر پیشاپیش آنها شاید ضرری نداشته باشد.
·        چون آشنائی ژرفتر با نظر و اسلوب جوانشیر از چند نظر اهمیت چشمگیر دارد:

1

·        این امر اولا بررسی ژرفتر و دقیقتر میراث پیشینیان را امکان پذیر می سازد.

2

·        ثانیا علل نظری و اسلوبی اشتباهات حزب طبقه کارگر را برملا می سازد و ساز و برگ نظری و اسلوبی لازم را برای جلوگیری از تکرار آنها فراهم می آورد.

جوانشیر
چنين بود نخستين شيوه دربار پهلوی برای سوء استفاده از نام شاهنامه به قصد توجيه نظريات فاشيستی و نئوفاشيستی.

·        آنچه که در این بخش از تحلیل جوانشیر معیوب بنظر می رسد، استنباط ایشان از دربار پهلوی است.

1

·        زیر قلم جوانشیر دربار پهلوی به عنوان نهادی در رأس هیئت حاکمه، نه نماینده طبقه حاکمه، بلکه پدیده ای بی بته، بی ریشه، بی پایگاه طبقاتی و مطلقا خارجی جلوه می کند.

2

·        درست به همان سان که طبقه حاکمه، حزب توده را جمعی بی بته، بی ریشه، بی وابستگی ملی ـ طبقاتی و گمارده از  سوی کمینترن تلقی می کند، جوانشیر نیز نیزه فرونشسته بر سینه حزب طبقه کارگر را برمی گرداند و به همان سان بر سینه دربار می نشاند.

3

·        حریفی خاطره ای از ایام کودکی خود نقل می کرد.
·        او هم ترهات طبقه حاکمه را در باره حزب توده به سکه نقد گرفته بود و روزی در نشستی با کارگر نانوائی ئی کودکانه بر زبان آورده بود.
·        ولی با واکنش کارگر یاد شده به پیوند ارگانیک حزب توده و طبقه کارگر پی برده بود و در طرفة العینی همه ترهات طبقه حاکمه را رهسپار سطل زباله کرده بود.
·        تا زمانی که در جامعه بشری طبقات اجتماعی وجود دارند، احزاب و سازمان ها و نهادهای خاص آنها نیز وجود خواهند داشت.
·        از هیچ، هرگز چیزی ساخته نمی شود.
·        همیشه و همه جا، به قول حکیم طوس «از ناچیز، چیز ساخته می شود»، حتی اگر سازنده خدا باشد.

4
چنين بود نخستين شيوه دربار پهلوی برای سوء استفاده از نام شاهنامه به قصد توجيه نظريات فاشيستی و نئوفاشيستی.

·        نظریات فاشیستی و نئوفاشیستی، نه نظریات مختص خاندان پهلوی، بلکه نظریات طبقه حاکمه بوده اند و کماکان هستند و خواهند بود.

·        اعضای خاندان پهلوی نیز جزئی از طبقه حاکمه بوده اند و نه باند بی بته و بی ریشه طبقاتی.
·        اعضای خاندان پهلوی به احتمال قوی قادر به فهم همین «نظریات» کج و کوله فاشیستی هم نبوده اند و نیستند.
·        سطح شعور فرح پهلوی و شازده ها از سطح شعور مادر بزرگ های عهد عتیق ما بالاتر نیست.

·        رضاشاه به احتمال قوی حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته تا ایدئولوژی فاشیسم را از آن خود کند، تئوریزه کردن و فرمولبندی کردن و نمایندگی کردن آن، پیشکش!

5

·        این طبقه حاکمه است که در زندگی عملی خود به نظریات فاشیستی و نئوفاشیستی می رسد، با ایدئولوژی فاشیستی می زید و بعد روشنفکریت ارگانیک آن طبقه اجتماعی، به تئوریزه کردن، فرمولبندی کردن و نمایندگی کردن آن می پردازد و به صور مختلف اشاعه می دهد. 

·        رضاشاه عملا فاشیست بوده است.

·        فقط فاشیست می تواند شاطر زحمتکشی را به بهانه ای و احتمالا برای نام در کردن میان اعضای طبقه حاکمه، زنده زنده به تنور افکند و خاکستر کند.

·        جوانشیر و احتمالا حزب توده از میراث فکری و فرهنگی ایران اطلاع دقیق نداشته اند.
·        اندیشه های فاشیستی و شبه فاشیستی که سهل است، حتی تئوری های منسجم فاشیستی و شبه فاشیستی در آثار سعدی و حافظ و غیره بوفور وجود دارند.

6

·        طبقه حاکمه از این حقیقت امر بی خبر نبوده و نمی توانست هم بی خبر باشد.
·        بیهوده نیست که آثار سعدی و بویژه دیوان حافظ با هزینه مجلس و غیره بارها تجدید چاپ می شود و حتی احمد شاملو نسخه خاص خود را سرهم بندی می کند و به چاپ می رساند و به کسان دیگر که دهها هزار تومان اجرت دریافت کرده اند، رشک می برد.
·        (مراجعه کنید به «بامداد در آینه»، دکتر نورالدین سالمی)

·        طبقه حاکمه نه فقط از میراث فردوسی، بلکه از هر امکان بالقوه ای بهره برمی گیرد.

7

·        فضل ‌الله رضا، شاهرخ مسکوب، عبدالحسین زرین ‌کوب و غیره نه علمای ادبی بیطرف و ماورای طبقاتی، بلکه به احتمال قوی، ایدئولوگ های طبقه حاکمه بوده اند، حتی اگر برخی از آنها سابقه تمایل به حزب طبقه کارگر را داشته باشند.

·        جوانشیر خود به این حقیقت امر اشاره می کنند، ولی چون به دربار پهلوی اولویت قائل می شوند، نسبیتی را وارد تحلیل خود می سازند:
·        «عبدالحسين زرين کوب نيز با وجودی که تحت تأثير انديشه های نژاد گرايانه و شووینيسم بورژوايی قرار دارد، در نوشته ها و سخنرانی هايش تحت عناوین «نفوذی درشاهنامه» و «نه غربی و نه شرقی، انسانی»  نکات جالبی بيان کرده است.»

·        به آنچه که جوانشیر براحتی کم بها می دهد و می گذرد، نژادپرستی و شووینیسم بورژوائی خود زرین کوب ها ست.
·        اینها همه از دم ایدئولوگ های سرسپرده طبقه حاکمه اند و هموارسازان راه برای فاشیسم در صور مختلف.

·        اینکه علمای وابسته به طبقه حاکمه در آثار و سخنرانی های خود «نکات جالبی بيان می کنند»، دلیل دیگری بر فاشیست بودن حضرات است.
·        یکی از مشخصات اصلی فاشسیسم عوامفریبی است.
·        دروغ محض را هرگز کسی نمی پذیرد.
·        از این رو عوامفریبان همیشه و همه جا ذراتی از حقیقت را نیز قاطی دروغ بزرگ خویش می سازند تا دروغ بدین ترفند فریبا جلوه کند و مقبول خاص و عام افتد.

8

·        دلیل این شیوه برخورد جوانشیر شاید این باشد که سودای منزوی کردن مطلق دربار پهلوی را بر سر داشته است.
·        او احتمالا می خواسته که حمایت بخش اعظم طبقه حاکمه از دربار پهلوی را تضعیف کند.
·        ولی این نیت سنجیده و پسندیده چه بسا به لت و پار کردن حقیقت عینی منجر می شود.
·        « حماسه داد» در این صورت، ارزش «در خود»  خود را از دست می دهد و خادم اشاعه حقیقت نیمه کاره و دست و پاشکسته می شود.
·        حقیقت اما همیشه به مثابه حقیقت تام و تمام حقیقت است و نه در فرم مثله و مخدوش و نیم بند.

9

·        بدون اشاعه حقیقت عینی در هیئت تام و تمام آن نمی توان توده ها را آگاه ساخت.
·        در غیاب حقیقت عینی توده در جنگل جامعه سردرگم می ماند و دنبال هر شیاد عوامفریبی می افتد و آلت دست طبقه حاکمه می گردد.
·        بدون معرفی حقیقت با تمامت آن، طبقه حاکمه مانور می دهد، هیئت حاکمه را تعویض می کند و جامعه را به جهنمی بدل می سازد که برگشت به فرم حکومتی پیشین به آرزوئی مبدل شود.
·        از تاریخ باید با درایت پرولتری آموخت.
·        همین بلا که بر سر ملت ایران آمده، چند دهه قبل بر سر ملت آلمان و ایتالیا و اسپانیا و غیره آمده بود.

10

·         طبقه حاکمه را باید شناخت و شناساند و به تعویض هیئت حاکمه و یا نهاد و ارگانی از هیئت حاکمه دل خوش نکرد.
·        برای روشنگری انقلابی، رادیکال و ریشه ای، آلترناتیو و بدیلی وجود ندارد.
·        توده های مولد و زحمتکش باید از تمامت حقیقت حتی المقدور باخبر شوند.
·        اتحاد حقیقی نیروها در عرصه مبارزه طبقاتی تشکیل می شود و نه با بند و بست های حزبی و سازمانی.
·        کشف حقیقت و مدافعه سرسختانه از آن نه فقط تکلیف مسلم حزب طبقه کارگر، بلکه نوشداروی حیاتی آن است.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر