۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی محمود دولت آبادی (4)

این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت وقدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این مورچه ها را از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان براند.
کلیدر   
محمود دولت آبادي
سرچشمه:

صفحه فیس بوک
رسانامهر

·        تحلیل فرازی از رمانی کار معنامندی نیست.
·        چون معلوم نیست که از زبان کدامیک از کاراکترهای رمان ادا شده است.
·        برای ما اما ـ بی اعتنا به صاحب نظر ـ خود نظر مطرح است.
·        چون صاحب نظر می تواند در نظر خود دیر یا زود تجدید نظر کند.
·        نظر اما بسان جنی می تواند ادامه حیات دهد، سازنده و یا مخرب باشد.
·        به همین دلیل هم ما زحمت تحلیل این فراز را تحت عنوان پیشین به خود می دهیم.
·        نه خرده حسابی با کسی داریم و نه مسئولیت این نظر را به پای کسی می نویسیم.
·        هدف ما تحلیل حتی الامکان خود نظر است.

این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت و قدرت.

·        خوب منظور صاحب این نظر از مفهوم «این جماعت» چیست؟

1

·        برای کشف منظور ایشان می توان به ادامه افاضات شان توجه کرد، آنجا که به جای «این جماعت» از مفهوم «مورچه ها» بهره برمی گیرند.
·        پس منظورشان  از این جماعت، توده های مولد و زحمتکش بوده است.
·        اربابان بیگانه با کار را که نمی توان به مورچه تشبیه کرد.

2

·        بنظر ایشان توده های مولد و زحمتکش به دو چیز عادت دارند:
·        نکبت و قدرت.

الف
مفهوم نکبت

·        منظور ایشان از نکبت چیست که توده های مولد و زحمتکش بدان معتاد اند؟
1
·        نکبت در فرهنگ واژگان فارسی به معانی زیر آمده است:
·        مصیبت
·        ذلت
·        خواری
·        بیچارگی

·        در قاموس ایشان توده های مولد و زحمتکش معتاد به ذلت و خواری و بیچارگی اند.

·        این اما به چه معنی است؟ 
2

·        اگر صاحب این نظر طرفدار توده های مولد و زحمتکش باشد، می توان به این نتیجه رسید که توده ها از دیر زمانی تحت فشار و ستم بوده اند و محکوم به ذلت و خواری و بیچارگی و بی خانمانی.
·        در نتیجه قدمت این ذلت به شیوه زیست ذلت بار عادت کرده اند.
·        عادت کردن به ذلت اما به معنی پذیرش آن و تمکین به شرایط ذلت بار نیست.

3
 
  ابربشر نیچه

·        اگر صاحب این نظر نیچه ئیستی، فاشیستی و یا معتقدی به تئوری نخبگان باشد، منظورش فرومایگی، زباله وارگی و پستی ذاتی و جبلی توده های مولد و زحمتکش خواهد بود.
·        منظورش به قول عوام، «خلایق، هرچه لایق»، خواهد بود.

·        فریدریش نیچه نیز با همین لحن و نخوت و نفرت از پرولتاریا نام می برد.
·        راه حل او ظهور ابرمردی از تبار هیتلر و موسولینی و پینوچه و غیره است تا یوغ بر گرده آشغالبشر پست مادر زاد نهد و بردگی کشد.
ب
مفهوم قدرت

·        قدرت به معنی اوتوریته است.

·        قدرت می تواند مبتنی بر حاکمیت باشد و یا مبتنی بر سنت و ضرورت.
·        قدرت سلاطین و خوانین فئودالی و رؤسای بورژوائی مبتنی است بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید.
·        قدرت مقامات دولتی شوراها اما مأموریتی است و مبتنی بر حاکمیت نیست.
·        از این رو ست که موروثی نیست.
·        قدرت و یا اوتوریته مادر و پدر نیز مبتنی بر حاکمیت نیست.
·        چون آندو نیز بابت این اوتوریته از مزایای اقتصادی برخوردار نمی شوند.

·        خوب منظور صاحب نظر از عادت توده های مولد و زحمتکش به قدرت چیست؟

1

·         اگر صاحب این نظر طرفدار توده های مولد و زحمتکش باشد، می توان به این نتیجه رسید که توده ها به تجربه به این نتیجه رسیده اند که در هر سازمانی هیرارشی (سلسله مراتب) مسئولیت و اوتوریته ای ضرورت دارد.
·        بدون هیرارشی معینی هیچ شرکت و کارخانه و مدرسه و غیره ای نمی تواند به کار افتد.
·        تقسیم اجتماعی کار برای هر همبود و جامعه ای اجتناب ناپذیر است.
·        کسی که مسئولیت عالیه همبود را به عهده دارد، طبیعتا از اوتوریته و قدرت لازمه نیز برخوردار است.
·        توده های مولد و زحمتکش نیز به این اوتوریته تن در می دهند و بدان تمکین دارند.
·        این تمکین داوطلبانه و آگاهانه هم ضرور است و هم چیز بدی نیست.

2

·        اگر صاحب این نظر نیچه ئیستی، فاشیستی و یا معتقدی به تئوری نخبگان باشد، منظورش بی شعوری غریزی توده های مولد و زحمتکش خواهد بود و تبعیت آنان بسان جانوران از زور.
·        قدرت در این صورت در قلدری از قبیل هیتلر و امثالهم تجسم خواهد یافت.
·        توده در این صورت به درجه گله ای از جانوران ذلت زده تنزل خواهد یافت که از سر تا پایش نکبت می بارد و در نهایت بی حقوقی جانورانه زیست می کند و هیچ علاقه و تمایلی به بهبود شیوه زیست خود ندارد.

نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با ترس و پرستش.

·        اکنون نظر صاحب نظر صراحت کسب می کند:
·        عادت لایتغیر توده های مولد و زحمتکش عبارت است از تحمل نکبت از طریق قناعت و تحمل قدرت به دلیل ترس و پرستش!

·        آیا حق با صاحب این نظر است؟
·        توده های مولد و زحمتکش واقعا چنین اند؟

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر