۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

سیری در جهان بینی شاملو (27)

احمد شاملو (1304 ـ 1379)

شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم 
شعری که زندگي است 
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می ‌شکند
رخساره‌ ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.

چه فروتنانه بر آستانه‌ ی تو به خاک می‌ افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.

نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.
نگاه کن!

احمد شاملو


تحلیلی از شین میم شین

·        هفته قبل همین شعر شاملو را به حریف هماندیش نشان دادیم.
·        گفت:
·        «شاملو خیلی زیبا منت گذاشته است!»

·        اولین بار بود که حریف در تفسیر شعر شاملو آسمان و ریسمان را به هم نمی بافت.
·        با حیرت پرسیدیم:
·        «پس چه فرقی میان تحلیل ما و تفسیر شما وجود دارد؟»

·        جواب داد:
·        «شما فحش می دهید.

·        من اما گفتم که شاملو خیلی زیبا منت گذاشته است!»  

·        حالا مائیم و شعر موجز و مختصر شاملو که تعداد خواننده هایش از تعداد موهای سر هر بنی بشری بیشک و تردید بیشتر است.
شاملو 
شعری که زندگي است


·        این ظاهرا عنوان این شعر است.
·        این شعر بزعم شاعر، بیانگر زندگی است و یا برابر با زندگی است.

·        اما منظور از زندگی بودن شعر چیست؟

·        دکتر خصوصی شاملو هم ضمن آمپول زدن، فرصت طلبانه از همین سؤالات بیهوده و بی ثمر طرح می کند.
·        شاملو اما حتی خودش معنی اشعارش را نمی داند و توصیه می کند که دکتر از پاشائی بپرسد.
·        ما هنوز تحلیل های پاشائی را نخوانده ایم.

شاملو 
نگاه کن،
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می ‌شکند
 رخساره‌ ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        نگاه کن، رخساره ای که حتی توفان قادر به مسخش نبوده، چگونه بر درگاه نجابت بر خاک مالیده می شود.

·        درگاه نجابت چگونه درگاهی است؟

·        نجابت یعنی اصالت، پاکنژادی، بزرگواری
·        اشراف بنده دار و فئودال همیشه با صفت نجیب وصف شده اند و نجباء نام گرفته اند.
·        دلیلش بیشک اصالت اشرافی داشتن حضرات بوده است:
·        خون آبی به جای خون سرخ.
·        شجره بسیار طولانی به جای بی بته بودن!
·        دارا بودن صفات رشادت و شهامت و سیادت و قساوت و غیره.

·        شاید منظور شاعر از نجابت در این شعر، نجابت بانوانه است.

شاملو 
نگاه کن،
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می ‌شکند
رخساره‌ ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.

·        رخساره سوبژکت این شعر فروتنانه بر درگاه اشرافیتی و یا بانوی نجیبی به خاک مالیده می شود، رخساره ای که حتی توفان قادر به مسخش نبوده است.

شاملو
چه فروتنانه بر آستانه‌ ی تو به خاک می‌ افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        نگاه کن، کسی که می توانست دست در کمرگاه دریا حلقه کند، چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک می افتد!

·        اکنون در این بند شعر، ضمن اینکه مخاطب از صراحت گذرانده می شود، زیر بغل سوبژکت شعر نیز هندوانه بزرگ دیگری چپانده می شود:
·        اگر در بند اول، توفان قادر به مسخ رخساره اش نبود، در این بند شعر، از چنان عظمتی برخوردار است که می تواند دریا را در آغوش گیرد و هر بلائی که خواست سر دریا بیاورد.

·        به هیچ ترفندی نمی توان به حریف هماندیش شاملوشناس حق نداد.

·        آنچه که تا کنون بطرز بسیار غلوآمیزی گفته شده، در ستایش سوبژکت شعر، یعنی شاعر بوده است.

شاملو 
نگاه کن 
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد 
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        نگاه کن، که چه بزرگوارانه سرش را در پای تو نهاد، سوبژکتی که مرگش با تولد پر های و هوی هزار شاهزاده برابری می کرد.

·        این هندوانه سوم است که بمراتب بزرگتر از دو هندوانه قبلی است:
·        قوی تر از توفان بودن رخساره و توان دست حلقه کردن بر کمرگاه دریا کجا و برابری مرگ کسی با تولد پرهیاهوی هزار شاهزاده کجا؟

·        خوب محتوای این شعر شاعر بسیار بسیار انقلابی از چه قرار است؟

بند اول 
نگاه کن،
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می ‌شکند
رخساره‌ ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.

·        شاعر در صدد خام و نرم و خر کردن معشوق  است:
·        اول به ستایش غلوآمیز از رخساره خویش می پردازد، که آدمی را بی اختیار به یاد رجزخوانی های پهلوان های دوران بربریت و یا اشرافیت می اندازد.

·        ضمن ستایش غلوآمیز از رخساره، همان رخساره را در سنت مرسوم در دیوان سعدی و حافظ، بر خاک پای معشوق می مالد.

بند دوم 
چه فروتنانه بر آستانه‌ ی تو به خاک می‌ افتد 
آن که در کمرگاهِ دریا 
دست حلقه توانست کرد.

·        شاعر در این بند شعر، پله ای بالاتر می رود و ضمن خواندن رجزی دیگر، مبنی بر دست حلقه کردن بر کمرگاه دریا، خودش را در سنت شعرای کلاسیک فئودالی به خاک پای معشوق می اندازد.

بند سوم 
نگاه کن 
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد 
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.

·        اکنون پهلوان به هدف الاهداف خود رسیده و خطه مطلوب معشوق را تا آخرین وجب تسخیر کرده است و مرده است.
·        اما مرده شاعر هم پهلوانی است و پهلوان اگر هم جان در تن نداشته باشد، توان سر دادن کماکان رجز دارد.

·        روح رهای شاعر، کالبد تن را ترک گفته و در قربانگاه «عشق»، بالای سر جنازه اش ایستاده و آخرین رجز را سرداده است:
·        مرگ شاعر در قربانگاه «عشق» با چنان غریو و خروشی رخ داده که تولد هزار شهزاده رخ می دهد.

·        این همان تئوری دیرآشنای شاملو و امثال بیشمار او ست:
·        عشق خواهر مرگ است:
·        عشق و به عبارت دقیق تر سکس، همشیره مرگ است.

 شعری که زندگي است 
·        حالا عنوان شعر درک می شود:

·        شعری که زندگی است:
·        زندگی یعنی سکس تا حد مرگ.

·        این گشتاور مهم اگزیستانسیالیسم سارتر و سیمون دو بوار و غیره است و اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفه امپریالیسم است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر