۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (29)


خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی 
(701 ـ     772 هجری قمری)  
رساله دلگشا 
سجده سقف
شخصي خانه به كرايه گرفته بود.
چوب‌هاي سقفش بسيار صدا مي‌كرد.
به صاحبخانه براي تعمير آن سخن به ميان آورد.
پاسخ داد كه چوب ‌هاي سقف ذكر خداوند مي‌كنند.
گفت:
«نيك است اما مي ‌ترسم اين ذكر منجر به سجود شود.»   
پایان 
تحلیل از یدالله سلطان پور 

عنوان حکایت 
سجده سقف

·        عبید در این عنوان حکایت، تمامت محتوای معنوی آن را تقطیر کرده است.

شخصي خانه به كرايه گرفته بود. 
چوب‌ هاي سقفش بسيار صدا مي‌ كرد.

·        صدا کردن چوب های سقف شاید به دو دلیل صورت می گیرد:

1

·        اولا به دلیل اکسیداسیون چوب ها، یعنی بدلیل سوختن تدریجی و بی شعله و بی صدای چوب ها.

2

·        ثانیا به دلیل پوک گشتن آنها در اثر خورده شدن بوسیله موریانه ها.

به صاحبخانه براي تعمير آن سخن به ميان آورد.

·        مستأجر از صاحبخانه می خواهد که سقف را تعمیر کند.
·        یعنی چوب های کهنه و فرسوده را که زیر فشار مصالح ساختمانی سنگین به صدا در آمده اند و عنقریب خواهند شکست، با چوب های تازه جایگزین سازد.

(صاحبخانه) پاسخ داد كه چوب ‌هاي سقف ذكر خداوند مي ‌كنند.
·        صاحبخانه به دلیل فقر مالی و یا فقر ذهنی از تعویض چوب های سقف سر باز می زند و در نهایت بی خیالی به توجیه تئولوژیکی سر و صدای چوب های سقف می پردازد.
·        یاوه او البته یاوه ای دیرآشنا ست که در آثار سعدی نیز با آب و تاب تام و تمام در جامه ظریف شعر به خورد خواننده و شنونده داده می شود:

حکایت 
(گلستان با ب دوم، ص 74 ـ 75)

·        یاد دارم، که در کاروانی همه شب رفته بودیم و سحر بر کنار بیشه ای خفته.
·        شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود، نعره بر آورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.

·        چون روز شد، گفتمش:
·        «آن چه حالت بود؟»

·        گفت:
·        «بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند، از درخت و کبکان، از کوه و غوکان، در آب و بهائم، از بیشه.

·        اندیشه کردم، که مروت نباشد، همه در ذکر و تسبیح و من به غفلت، خفته.»

·        دوش مرغی به صبح می نالید
·        عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

·        یکی از دوستان مخلص را
·        مگر آواز من رسید، بگوش

·        گفت:
·        «باور نداشتم، که تو را

·        بانگ مرغی، چنین کند مدهوش»

·        گفتم:
·        «این شرط آدمیت نیست

·        مرغ، تسبیح گوی و من خاموش.» 
پایان

·        صاحبخانه نیز همین خرافه سعدی را تحویل مستأجر بخت برگشته می دهد:
·        «چوب های سقف ذکر خداوند می کنند.»  

گفت: 
«نيك است. 
اما مي ‌ترسم اين ذكر، منجر به سجود شود.»  

·        عبید در این حکم واپسین تمامت خرافه تئولوژیکی را به سخره می گیرد و از قانونمندی های عینی سقوط سقف پرده برمی دارد:
·         ذکر خداوند کردن نیک است، هراسناک اما سجود سقف است و مدفون شدن اهل بیت در زیر سنگ و خاک.

·        عبید در این حکایت نه تنها میراث ایدئولوژیکی سعدی را به نقد می کشد، بلکه علاوه بر آن، از تنبلی ذهنی صاحبخانه پرده برمی دارد.
·        چون هر آدم شعورمندی باید سر و صدای چوب های سقف را نشانه سقوط دیر یا زود آن تلقی کند و در پی چاره باشد.

·        یکی از مضرات خرافات مذهبی هم همین فلج گشتن عملی و نظری انسان ها ست.
·       
 وقتی از افیون وارگی مذهب سخن می رود، منظور ضمنا همین هم است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر