۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

سیری در حماسه داد (8)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه: راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

 ابيات بی پدر و مادر ـ بنام فردوسی، به کام چاپلوسان
چگونگی تحريف شاهنامه
ادامه

·        ملک الشعرای بهار به خصلت سياسی اين نوع دستبرد به شاهنامه اشاره نمی کند و بيش از اين به تفصيل نمی پردازد.
·        ما در زير به توضيح بيشتری می پردازيم تا معلوم شود که اين ادبيات ازکجا آمده اند و جمع آوری آنها در يک چنين قطعه ای تا چه حدی با نظر فردوسی مغاير بوده است و این کردوکار با چه هدف سياسی زشتی صورت گرفته است.
1
هنر نزد ايرانيان است و بس
ندادند شير ژيان را به کس

همه يک دلانند، يزدان شناس
به گيتی ندارند دردل هراس

·        این دو بيت نخست مربوط به يکی از ماجراهای بهرام گور است. 

الف

·        بهرام گوربه هنگام شاهی مخفيانه و ناشناس به هند می رود.
·        خود را گردی از سپاه بهرام معرفی می کند.
·        درهند گرگ و اژدها می کشد و با دختر شاه هند نرد عشق می بازد و غيره. 

ب

·        خاقان چين از وجود چنين گردی خبردار می شود و او را نزد خود می خواند و وعده خلعت و خواسته می دهد. 

·        بهرام اين دعوت را گستاخی تلقی می کند و می رنجد و در پاسخ به خاقان چين می گويد:
·        «بهرام بزرگترين پادشاه جهان است و من خادم اوهستم.
·        هرچه دارم از او ست.
·        اگرهنری هم دارم از ايرانيان است.
·        نمی توانم خود را درخدمت ديگران بگذارم.
·        نيازی به خواسته ندارم.
·        بهرام همه چيز به من می دهد.»
ت
·        به متن شاهنامه توجه کنيد:
·        «فغفور چين در نامه به گرد ناشناس ايرانی  (بهرام) پس از ذکر شاهکارهای او و وعده پول و غيره تأکيد می ورزد:

تو را آمدن پيش من ننگ نيست
چو با شاه ايران مرا جنگ نيست

پ

·        بهرام - گرد ناشناس - درپاسخ به خشم می آيد و می نويسد:

جز آن بد که گفتی سراسر سخن
بزرگی تو را نخواهم کهن

شهنشاه، بهرام  گور است و بس
چنو درزمانه ندانيم، کس

دگر آنک گفتی که من کرده ام
به هندوستان رنج ها برده ام

همان اخترشاه بهرام بود
که با فر و اورنگ و با نام بود

هنر نيز ز ايرانيان است و بس:
ندادند گرز ژيان را بکس

همه يکدلانند و يزدان شناس
به نيکی ندارند ز اختر سپاس

ز بهرام دارم به بخشش سپاس
نيايش کنم روزو شب درسه پاس

2

·        از مضمون مطلب کاملا روشن است که نسخه «هنر نزد ايرانيان است و بس!» تحريف آشکار مصراع «هنر نيز ز ايرانيان است و بس» فردوسی است.

3

·        بهرام به فغفور چين می گويد:
·        «آنچه کرده ام، زير سايه شاه بهرام بوده و «همان اختر شاه بهرام بود» و اگر هنری هم دارم آن را مديون ايرانيانم (از ایرانیان آموخته ام):
·        «هنر نیز ز ايرانيان است و بس.» 

·        بنا بر اين، برخلاف آنچه تو - فغفور چين- می گويی، آمدن پيش تو ننگ است، نمک بحرامی است.

4

·        فردوسی با دقت نظری که در پرداختن پرسناژها دارد، از پاسخ بهرام به فغفور چين نيز برای ترسيم روح خودکامگی و خودبينی او بهره گرفته است. 

الف

·        بهرام در اين ابیات، به در می گويد، تا ديواربشنود. 

ب

·        او در اينجا گرد ناشناسی است و آن پاسخی را به فغفور چين می دهد که انتظار دارد، که هر سپاهی او به مخالفين بدهد.
ت

·        او نمک پروردگی را به سپاهيانش متذکر می شود و روش بندگی را به خدمتکارانش می آموزد که هرچه داريد از شاه بهرام داريد، به ديگری خدمت نکنيد. 

5

·        منتها فردوسی، خواست بهرام را با علاقه خود به ايرانيان می آميزد و روی پيوند ايرانيان و يکدل بودن شان تأکيد می ورزد و گردان را به وفاداری نسبت به قوم خويش فرا می خواند.

6

·        اضافه کنيم که انديشه برتری ايرانيان نسبت به ساير خلق ها و اين ادعا که گويا «هنرنزد ايرانيان است و بس» درهيچ جای شاهنامه وجود ندارد. 

    ما موضوع «نژاد پرستی»  و بر تری نژادی را جداگانه بررسی خواهيم کرد.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر