۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه

هماندیشی با سیاوش مهرگان (2)


به زعم من خيام ستايگر ِ زندگي ودر عين ِ حال يك معترض ِ آگاه و جسور ِشرايط اجتماعي - سيا سي ِ روزگار ِ خود بوده است .
فراموش نكنيم كه خيام ِ شاعر، يك رياضي دان و دانش گستر نيز بوده كه هنوز از پس ِ قرن ها ، در جهان مقام ِ شامخي را داراست .

او اگر يك باده خوار و عياش و خوشگذران بود ، كاري با علم و دانش نداشت .
لطفا" چوب ِ حراج به سرمايه هاي عظيم ِ ادبي - علمي ِ خود نزنيم .   

سياوش مهرگان

سرچشمه:

صفحه فیسبوک

گروه موسوم به «شعر و شعور و شعار»
http://hadgarie.blogspot.de/2011/07/3_29.html?spref=fb

·        خیلی ممنون از هماندیشی.
·        ما برای اجتناب از کلی بافی و خروج از موضوع نظرات دوست مان را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
حکم اول

به زعم من خيام ستايگر ِ زندگي ودر عين ِ حال يك معترض ِ آگاه و جسور ِشرايط اجتماعي - سيا سي ِ روزگار ِ خود بوده است . 

·        دوست مان در این حکم، مفاهیم زیر را برای بیان نظر خویش به خدمت گرفته اند:
·        «ستايگر ِ زندگي بودن خيام»، «معترض ِ آگاه و جسور ِشرايط اجتماعي - سيا سي ِ روزگار ِ خود بودن خیام» را.
مفهوم اول

« ستايگر ِ زندگي بودن خيام»

·        چگونه و بر اساس کدامین معیار عینی می توان هویت شاعری را و هر کس دیگری را تعیین کرد؟

·        برای این کار دو متد و اسلوب فکری وجود داشته و کماکان وجود دارد:

الف

متد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)

·        متد متافیزیکی در فرم های گوناگون وجود دارد و چون زحمت آموزش آن اندک است و بی دردسرترین متد و اسلوب است، هم از طرف عوامفریبان، آگاهانه به خدمت گرفته می شود و هم به دلایل طبقاتی، معرفتی، نظری، عاطفی، ملی، شخصی و غیره از طرف افراد دیگر.
·        به عبارت دیگر، متد متافیزیکی هم برای عوامفریبی مورد استفاده قرار می گیرد و هم برای خودفریبی.
·        البته عوامفریبی با خودفریبی، دیالک تیکی را تشکیل می دهد:
·        دیالک تیک عوام فریبی و خودفریبی را!

·        چون اکثر عوامفریبان دیر یا زود به ایده های خود ایمان می آورند و بلحاظ وجود اجتماعی (مثلا پایگاه طبقاتی) خویش باید هم ایمان بیاورند.
·        تجربه شخصی ما این است که تفکر همانقدر طبقاتی است که شیوه زیست طبقاتی است.
·        بهترین دوست و هماندیش ما در فیس بوک به یکی از طبقات واپسین تعلق دارند.
·        ما بیشترین و زمانگیرترین چالش فکری را با ایشان داریم، ولی کمترین تحول در موضعگیری سیاسی و فلسفی و اجتماعی را می توانیم از ایشان انتظار داشته باشیم و انتظار هم نداریم.
·        ایشان اتفاقا به همین کامنت سیاوش هم واکنش نشان دادند:
·        «دلم خنک شد!

·        وسوسه شدم که نظر مهرگان را لایک کنم و یک چیزی بنویسم.

·        خیلی جالب جوابتو داده .

·        این همون رگه های تلخ تو ست که با منش سیاوش فرق می کنه.

·        می کوبی تو .

·        قضاوت می کنی فرد را، بعد می گی اندیشه ات را قضاوت کردم .

·        تخریب شخصیت می کنی نه روشنگری اندیشه!»

·        دلیل باور عوامفریب به صحت متد بینشی خود، همان دیالک تیک دیرآشنای وجود اجتماعی و شعور اجتماعی (پایگاه طبقاتی و ایدئولوژی) است:
·        همان به قول فویرباخ، شیوه زیست متفاوت در کاخ و کوخ است.

ب
·        یکی از فرم های بسیار محبوب متد متافیزیکی، سوبژکتیویسم معرفتی (شناختین) است.
·        سوبژکتیویسم معرفتی رشته دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را پاره می کند، اوبژکت را کنار می نهد و فقط سوبژکت را در نظر می گیرد.
·        بدین طریق است که به عنوان مثال، خود شعر خیام (اوبژکت و موضوع شناخت) چشم بسته و ذهن بسته خوانده می شود و کمترین تأملی روی محتوای آن صورت نمی گیرد.
·        در حالیکه خود خیام (سوبژکت و سراینده شعر) مورد تجلیل و تحسین قرار می گیرد و تا درجه فلان و بهمان ارتقا داده می شود.
·        باز هم بدون دلیل و مدرک و چه بسا بطور عاطفی و ملی و غیره و کلا بطور سوبژکتیویستی.

ت

« ستايگر ِ زندگي بودن خيام»
·        خوب.
·        به چه دلیل عینی (اوبژکتیف) می توان به این نتیجه رسید؟

1
·        دلیل دوست مان به احتمال قوی، غنیمت شمردن دم از طرف خیام است.
·        متد متافیزیکی به بنی بشر اصلا امان نمی دهد که بیاندیشد و به جفت دیالک تیکی همین دم پی ببرد و موضع خیام را نسبت بدان تعیین کند.
·        بدین طریق، راه برای صدور حکم نهائی هم تسهیل و هم هموار می گردد و کسی نمی تواند جلودارش باشد.

2
·        اما اگر کسی متد و اسلوب دیالک تیکی را به خدمت گیرد، مجبور است که دیالک تیکیت چیزها را در مد نظر داشته باشد.
·        آنگاه کار پر زحمت تر صورت می گیرد، ولی نتیجه کار به حقیقت عینی نزدیکتر می شود.

3
·        ما مثلا در تحلیل شعر خیام، اولا دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را فراموش نمی کنیم و نقش تعیین کننده اوبژکت شناخت را در مد نظر قرار می دهیم.

·        چرا؟

·        به این دلیل ساده که محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است:
·        سیبیت سیب در خود سیب است.
·        نه در کارنده و خورنده و چیننده و بوینده سیب.

4
·        بدین طریق، قبل از اینکه کیستائی شاعر را در مد نظر قرار دهیم، به چیستائی خود شعر او می پردازیم.
·        مثلا از تحلیل مفاهیم شاعر شروع به تحلیل می کنیم و اگر امکانات دیگری در اختیار داشتیم و بیوگرافی مستندی از شاعر در دسترس بود، آن را هم مورد تأمل قرار می دهیم.
·        ولی تعیین کننده برای ما اوبژکت شناخت (خود شعر) می ماند، و نه ادعای خود شاعر و نه  تصور دوستداران و مخالفان شاعر.

·        چرا؟

·        برای اینکه قصد ما آشنائی با جهان بینی شاعر است و محصول کار شاعر آئینه جهان بینی او ست و نه ادعای او و یا هواداران و مخالفان او.

5
·        ما ضمنا در این مورد بخصوص، مقوله «دم» را در چارچوب دیالک تیک دم و عمر بررسی می کنیم، به مثابه بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل.
·        دیالک تیکی که در آن از دیرباز و به میلیون ها دلیل تجربی و عقلی، نقش تعیین کننده از آن کل (عمر) است.
·        دم و یا جزء هیچ و پوچ نیست، ولی در مقابل عمر و یا کل کار زیادی از دستش برنمی آید.
·        به نقش قطره در مقابل دریا بیاندیشیم تا مسئله روشنتر شود.

·        با عمده کردن مقوله «دم» در شعر خیام نمی توان او را به درجه ستایشگر زندگی ارتقا داد.
·        این بدان می ماند که ستایشگر قطره را به درجه ستایشگر دریا و اقیانوس ارتقا دهیم.

6
·        اگر دوستان دگراندیش دلیل دیگری دارند، بهتر است که در خود شعر نشان دهند.

مفهوم دوم

«معترض ِ آگاه و جسور ِشرايط اجتماعي - سيا سي ِ روزگار ِ خود بودن خیام»

·        شاید حق با سیاوش مهرگان عزیز باشد.
·        ما ـ از کسی چه پنهان ـ نه بیوگرافی خیام را خوانده ایم و نه چیزی راجع به شیوه زیست او می دانیم.
·        تنها چیزی که ما مورد بررسی قرار می دهیم، اشعار خیام است.
·        موضوع (اوبژکت) شناخت برای ما نه روایات و احادیث مربوطه از این و آن،  بلکه خود میراث هنری خیام است.

1
·        احتمالا خیام با ستایش از می و خراباتیگری (کسروی) طبقه اجتماعی معینی را و یا ایدئولوژی معینی را مورد انتقاد قرار می دهد و می تواند معترضی بر ضد مثلا تئولوژی حاکم باشد.
·        مسئله فقط این است که هر اعتراضی و حتی هر جنبشی مترقی تلقی نمی شود.

2
·        آته ئیسم می تواند از طرف افراد و گروه های چه بسا حتی متضادی نمایندگی و تبلیغ شود.
·        اتفاقا بخشی از نمایندگان فئودالیسم واپسین نه فقط در شرق، بلکه حتی در قرون وسطی اروپا به آته ئیسم و ضدیت با اخلاق و معیارها و هنجارهای حاکم پرداخته اند، ولی مترقی نبوده اند، نمی توانستند هم به دلیل وابستگی طبقاتی مترقی باشند.
·        هر گردی گردو نیست.

·        فاشیسم هم جنبش اعتراضی بوده است.
·        فوندامنتالیسم همچنان و هنوز جنبش اعتراضی است و صدها هزار نفر را به دنبال می کشد.
·        تعیین کننده اما همیشه ماهیت اعتراض است و نه نفس اعتراض.

3
«معترض ِ آگاه و جسور ِشرايط اجتماعي - سيا سي ِ روزگار ِ خود بودن خیام»

·        خوب اگر خیام و حافظ و غیره معترض آگاه و جسور شرایط اجتماعی ـ سیاسی روزگار خود بوده اند، چه آلترناتیوی (بدیلی) در آستین و یا حداقل در چنته داشته اند؟
·        دوستانی که به نتیجه دیگری رسیده اند، بهتر است که دلایل خود را در شعر خیام و حافظ و غیره نشان دهند.
·        ادعای صرف کمکی به کشف حقیقت نمی کند.

سیاوش مهرگان

فراموش نكنيم كه خيام ِ شاعر، يك رياضي دان و دانش گستر نيز بوده كه هنوز از پس ِ قرن ها ، در جهان مقام ِ شامخي را دارا ست .

·        ما در رشته علمی ریاضیات چندان سر رشته نداریم و نمی توانیم ادعای دوست مان را تأیید و یا تکذیب کنیم.
·        مهم هم نیست.

الف

·        نیوتون معروف هم ایدئالیست بوده است.

ب

·   پاسکال ریاضیدان و فیزیکدان معروف فرانسه نیز در پایان عمر خود به الهیات گرویده بود. 
 
·        جهان بینی عرصه فلسفه است و نه عرصه علوم منفرد (دقیقه)

ت

·        برتراندراسل ریاضیدان بسیار بزرگی است.
·        ولی منکر وجود ماده و روح بوده است.
·        آنسان که جهان بینی او آبشخور خوبی برای پوزیتیویسم گششته که یکی از مکاتب فلسفه امپریالیستی است.

پ


·        سران محفل پوزیتیویستی وین اکثرا فیزیکدان و ریاضی دان و غیره بوده اند.
·        این ولی مانع آن نمی شود که نماینده ایدئولوژیکی بورژوازی واپسین و معاصر باشند و بدترین دشمنان حقیقت عینی و پیشرفت اجتماعی.
ث
·        خیام هم می تواند ریاضیدان بزرگی در زمان خود باشد و نماینده نیهلیسم و خوشباشی و خراباتیگری هم باشد.

سیاوش مهرگان

او اگر يك باده خوار و عياش و خوشگذران بود ، كاري با علم و دانش نداشت .

·        اگر جائی در تحلیل ما چنین ادعائی شده باشد، ما بیدرنگ پس می گیریم و در آن تجدید نظر می کنیم.
·        ایکاش این چیزها را دوست مان نشان می دادند تا ما مجبور به بازخوانی جفنگیات خود نشویم.
·        برای ما مهم نیست که خیام و حافظ و غیره در عمر خود لب به باده زده اند و یا نه.
·        مهم این است که در جهان بینی آنها، باده مقوله اصلی به حساب می آید.
·        ما این مقوله را پی جوئی می کنیم تا محتوای فلسفی و معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) آن کشف شود.
·        اگر دوست مان برداشت دیگری دارند، ما از همانیدشی شادمان خواهیم شد.
·        اگرچه ریاضیدان بودن با عیاش و خوشگذران و باده خوار بودن منافات ندارد، ولی باید توجه داشت که باده در فلسفه اجتماعی خیام و حافظ و غیره نه باده الکلی صرف، بلکه مقوله ای فلسفی است و باید به مثابه مقوله فلسفی مورد بحث قرار گیرد.

سیاوش مهرگان

لطفا" چوب ِ حراج به سرمايه هاي عظيم ِ ادبي - علمي ِ خود نزنيم .   

·        ما که سودائی از این دست بر سر نداریم.
·        هدف ما تمرین و آموزش خوداندیشی است تا بیش از این کلاه سرمان نرود.
·        خوش خیالی و ساده لوحی برای ما بسیار گران تمام شده است.
·        جامعه ما دیری است که از قافله تمدن بشری فرسنگ ها عقب تر مانده است.
·        اگر گذشته نقد دیالک تیکی نشود، آینده کپیه مو به موی زمان حال خواهد شد.
·        سرمایه های ادبی نه سرمایه های انتزاعی، ماورای طبقاتی و همیشه معتبر، بلکه سرمایه های ادبی طبقاتی بوده اند و مبلغ ایده ها و ارزش های طبقاتی معینی اند.


·        ما هرجا چیز مثبتی در میراث گذشتگان کشف می کنیم، از ذکر آن خودداری نمی ورزیم.
·        کمتر کسی تحلیل واره های ما را می خواند.
·        از این رو پیشداوری و یا داوری شتابزده و سرسری قابل فهم است.

·        اما کمتر کسی به اندازه ما به ستایش از گنجینه اسلوبی غول آسا در آثار سعدی پرداخته است.
·        کمتر کسی فردوسی را از دید دیگر و ستایش انگیزتر کشف و معرفی کرده است.

·        اگر دوست مان حداقل یکی از تحلیل های ما را خوانده بودند، هرگز از «چوب ِ حراج به سرمايه هاي عظيم ِ ادبي» دم نمی زدند.
·        جرم ما فقط این است که چیزها را نه آنسان که این و آن می پسندند و نشان می دهند، بلکه حتی المقدور آنسان که واقعا هستند، نشان می دهیم.
·        ما ادعائی نداریم.
·        قلم به مزد کسی هم نیستیم.
·        اگر کسی نظرات ما را با استدلال فاکتمندی رد کند، بیدرنگ مورد تجدید نظر قرار می دهیم. 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر