ژان پل سارتر
آزادی جز در عمل ظاهر نمی شود.
آزادی با عمل یکی است.
فضیلتی درونی نیست که جواز قطع علاقه از موقعیت ها را به دست بدهد.
برعکس آزادی قدرت درگیر شدن با عمل است و ساختن آینده.
آزادی جز در عمل ظاهر نمی شود.
آزادی با عمل یکی است.
فضیلتی درونی نیست که جواز قطع علاقه از موقعیت ها را به دست بدهد.
برعکس آزادی قدرت درگیر شدن با عمل است و ساختن آینده.
سارتر
آزادی جز در عمل ظاهر نمی شود.
آزادی جز در عمل ظاهر نمی شود.
• معلوم نیست که منظور سارتر از مفهوم « ظاهر شدن آزادی در عمل» چیست.
• ما برای روشن شدن قضیه مثالی از آزادی در عالم واقع می زنیم.
• برده در جامعه برده داری خواهان آزادی است.
• آزادی برای برده عبارت است از گذار از اوبژکت وارگی به سوبژکت وارگی!
• گذار از چیزوارگی به انسان وارگی!
• برده برای رهائی از بردگی، ایده آزادی را در کله می پزد.
• آزادی در کله برده فرم یک مفهوم انتزاعی را دارد.
• فرم اندیشه و ایده دارد و لذا ایدئال است!
• او برای تبدیل ایدئال به رئال، برای تبدیل آزادی انتزاعی به آزادی مشخص، برای تبدیل آزادی فکری به آزادی مادی و واقعی، به عمل نیاز دارد.
• به مبارزه بر ضد نظام برده داری نیاز دارد.
• چون پیش شرط آزادی برده، پایان نظام برده داری است.
سارتر
آزادی جز در عمل ظاهر نمی شود.
آزادی جز در عمل ظاهر نمی شود.
• شاید منظور سارتر از این حکم تق و لق همین باشد که برده برای کسب آزادی به مبارزه بر ضد نظام برده داری نیاز دارد.
• آنچه سارتر ناگفته می گذارد، ایده آزادی به مثابه مدل در کله برده است، آزادی ایدئال است.
• این درست همان چیزی است که برده بدون داشتن آن نمی تواند به عمل برخیزد.
• بدون تئوری نمی توان به پراتیک دست زد، بدون اندیشه و نظر، نمی توان به عمل دست زد!
• بدون ایدئال نمی توان حتی تصوری از رئال داشت.
• بدون آزادی ایدئال نمی توان برای آزادی رئال سینه جلوی گلوله سپر کرد.
• بنی بشر را بطور کلی از دیالک تیک ایدئال و رئال گریز و گزیری امکان پذیر نیست.
• حتی عمله و بنا قبل از بنای کلبه باید مدل کلبه را در کله خویش پیشاپیش بسازند تا بعد بتوانند با کاهگل به ایده مادیت ببخشند.
سارتر
آزادی با عمل یکی است.
• حکم تق و لق تری پشت حکم تق و لقی!آزادی با عمل یکی است.
• عمل چیست؟
• عمل عبارت است از پل گذار از ایدئال به رئال!
• عمل عمله عبارت است از کردوکار لازم برای تبدیل خانه ایدئال به خانه رئال!
• معلوم نیست که حضرت سارتر به چه دلیل آزادی را ـ چه ایدئال و چه رئال ـ با عمل یکی جا می زنند.
• این بدان می ماند که کسی بگوید کلبه با تهیه کاهگل یکی است.
سارتر
فضیلتی درونی نیست که جواز قطع علاقه از موقعیت ها را به دست بدهد.
فضیلتی درونی نیست که جواز قطع علاقه از موقعیت ها را به دست بدهد.
• این حکم بمراتب غیرمنطقی تر از احکام قبلی است.
• کدام فضیلت می تواند «جواز قطع علاقه از موقعیت ها را به دست بدهد» که آزادی نمی تواند؟
• منظور از مفهوم «قطع علاقه از موقعیت ها» چیست؟
• پایان دادن به بردگی را می توان قطع علاقه از برده وارگی دانست؟
• برده کدام علاقه ای را به بردگی دارد که قطع کند؟
سارتر
برعکس آزادی قدرت درگیر شدن با عمل است و ساختن آینده.
برعکس آزادی قدرت درگیر شدن با عمل است و ساختن آینده.
• برای کشف پریشانی فکری سارتر بهتر است که همین حکم او را با حکم قبلی اش مقایسه کنیم:
سارتر
آزادی با عمل یکی است.
• آزادی ئی که باعمل یکی بود، حالا به چرخش چشمی، به «قدرت درگیر شدن با عمل»، یعنی با آزادی بدل می شود.
• این یعنی آزادی عبارت است از قدرت درگیر شدن آزادی با آزادی و یا عمل با عمل!
• یاوه که نباید حتما شاخ و دم داشته باشد!
• یاوه به همین می گویند!
• فقط باید تصور کشتی گرفتن کسی با خویشتن خویش را به مخیله خراب خویش خطور داد.
• این که تازه شق القمر نیست.
شق القمر نتیجه حاصل از داشتن قدرت درگیر شدن با عمل است
که به ساختن آینده منجر می شود
که به ساختن آینده منجر می شود
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر