با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم كنار بام تو مي آيد.
رضا افضلی
شاعر، مترجم، پژوهشگر و استاد دانشگاه
(1.1.73)
سرچشمه:
تارنمای «شعرها و حرف ها»
http://rezaafzali.blogfa.com
چون غم كنار بام تو مي آيد.
رضا افضلی
شاعر، مترجم، پژوهشگر و استاد دانشگاه
(1.1.73)
سرچشمه:
تارنمای «شعرها و حرف ها»
http://rezaafzali.blogfa.com
شین میم شین
• تنها شدی
• مثلِ حياط خلوت متروك
• تنها شدي
• با خارهاي هرزه اندوهت
• با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
• چون غم كنار بام تو مي آيد.
*****
• فرزندهاي تو• نوروزها كنار تو مي آيند
• تا دردهاي شان را
• چون مبل هاي كهنه اسقاط
• در خلوتِ خموش تو بگذارند.
*****
• مثل حياط خلوت متروك.
ادامه تحلیل شعر «تنها شدی!»
• شاعر اکنون به همراهان همنوع پیر خویش در سراشیب زندگی از جوانی تا پیری و تنهائی اشاره می کنند:
همراه اول
تنها شدی
با خارهای هرزه اندوهت
تنها شدی
با خارهای هرزه اندوهت
• اولین همراه انسان مورد نظر شاعر در سراشیب حیات، خارهای هرزه اندوه همیشه همراه او ست.
• مفاهیمی که شاعر برای توضیح چند و چون اندوه به خدمت می گیرند، تأمل انگیزند:
• «خار» و «هرزه»
1
مفهوم «خار»
با خارهای هرزه اندوهت
مفهوم «خار»
با خارهای هرزه اندوهت
• همنوع مورد نظر شاعر نه به تنهائی، بلکه همراه با خارهای اندوه پیر شده است.
• توصیف زیبا و بجائی برای اندوه!
• اندوه به خارهای گونه گونی تشبیه می شود که در طول زندگی بر روان آدمی و به عبارت دیگر بر دل آدمی می خلند، به خونش می کشند و رنجش می دهند.
• شاعر با برشمردن این همراهان از شدت و ژرفای تنهائی در سراسر عمر پرده برمی دارد.
• ما با شاعر و شعر ایشان دو سه روز پیش تصادفا آشنا شده ایم و هنوز با گنجینه فکری ایشان آشنائی نداریم، ولی اگر برداشت شتابزده ما اشتباه نباشد، رئالیسم قابل ستایش و نادری بر عرصه شعر شاعر چیره است.
• چنین پدیده ای آنهم در عرصه شعر و ضمنا در جرگه شعرای ایران کیمیا ست.
• چرا کیمیا؟
• کیمیا به دو دلیل:
• اولا از آن رو که چنین پدیده ای بندرت یافت می شود.
• شعرای ایرانی اکثرا خیال پرست و خیال پردازند و با رئالیسم بطور کلی بیگانه.
• ثانیا از آن رو که این رئالیسم شاعر فوق العاده ارزشمند است، به همان سان که کیمیا.
• هنر اصولا باید یار و یاور جامعه شناسی باشد و هنر تنها زمانی می تواند یار و یاور مددکار جامعه شناسی باشد که به حربه رئالیسم مجهز باشد.
• با طناب یاوه که نمی شود به چاه جامعه شناسی اندر شد و دستاوردی به همراه آورد.
• یاوه در بهترین حالت به درد انعکاس مسخ و مثله ومخدوش واقعیت عینی می خورد و نه به درد شناخت نسبتا دقیق آن.
• انسان مورد نظر شاعر به همراه خارهای زهراگین اندوهش پیر شده است.
• این بدان معنی است که طی سراشیب حیات حتی نه زیبا و لذت بخش، بلکه دردناک و معذب بوده است.
• چرا؟
• نظری به دیگر اشعار شاعر، هزاران دلیل اوبژکتیف و سوبژکتیف در اختیار خواننده قرار می دهد:
• ما با اشاره به یکی از آنها می گذریم:
از شعر موسوم به
« دارم هنوز می روم، امّا نمی رسم!»
« دارم هنوز می روم، امّا نمی رسم!»
• دارم سقوط می کنم
• انگار
• زیرِ دو پای زَخم
• بس ریگ و سنگریزه به پایین کند فرار
• در نیمه راهِ مقصدِ خود گیرکرده ام
• یک گام روبه پیش
• صد گام رو به پس
• چهر شباب و گونه ی شاداب عمر را
• با خیش رنج و پنجة غم پیرکرده ام
• بهتر از این نمی توان خارهای اندوه همیشه همراه را در سراشیب دردناک زندگی به توصیف نشست.
1
مفهوم «هرزه»
با خارهای هرزه اندوهت
مفهوم «هرزه»
با خارهای هرزه اندوهت
• هرزه به معنی بیهوده، بی فایده است.
• اما هرزه در این شعر مفهومی غنی تر از هرزه است.
• هرزه صفتی برای خارهای اندوه است و احتمالا نه «هرزه»، بلکه «هرز» بوده که بنا بر الزامات استه تیکی شعر هرزه گشته است تا زیبائی شعر لطمه نبیند.
• سخن از علف هرز است که علفی سمج و جانسخت و رودار است، که آدمی را ذله می کند و به زانو در می آورد و فقط ببرکت پیگیری مولدین در تولید کشاورزی مهار و رام می شود.
• غفلتی اندک همان و رویش انگلواره علف هرز و تخریب کشت همان!
• شاعر ـ احتمالا برای اولین بار ـ مفهوم بکر و بدیع «خارهای هرزه اندوه» را توسعه می دهند و از چند و چون مهیب آن پرده برمی دارند:
• اندوه بیهوده ای که بسان خار هرز به هیچ ترفندی نمی توان روان پریش خود را از چنگ مهیبش رهائی بخشید.
• انسان پیر مورد نظر شاعر، در سراشیب عمر، همدم و مونسی از این دست داشته است.
• اینجا نیز انسان با طبیعت، طبیعت دوم با طبیعت اول دست در دست می رود و لاجرم،هومانیسم با ناتورالیسم!
• چنین پدیده ای در شعر ایران نه تنها کیمیا، بل شگفت انگیز و ستایش انگیز است!
همراه دوم
تنها شدی
با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم کنار بام تو می آید!
تنها شدی
با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم کنار بام تو می آید!
• گربه سیاه بسان خارهای هرز اندوه، همدم و همراه دیگر انسان در سراشیب تند حیات است.
• گربه (نماینده دیگر طبیعت اول) نیز بسان انسان پیر می شود.
• شاعر احتمالا بطور خودپو از سیکل زایش و رویش و زوال در سراسر طبیعت پرده برمی دارند.
• جالب اما نکات دیگر نهفته در این بند شعر است:
1
رنگ سیاه گربه
با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم کنار بام تو می آید!
رنگ سیاه گربه
با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم کنار بام تو می آید!
• انتخاب رنگ گربه ـ خواه آگاهانه و خواه خوپو ـ اندوه همیشه همراه انسان را غلظت قیرگون می بخشد.
• گربه سیاه همیشه همراه اگرچه دوست خودمختار مادام العمر بنی بشر است، ولی به سبب رنگ سیاهش، نه شادی بخش، بل غم انگیز است، مظهر اندوه است.
2
در وحشت غروب
با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم کنار بام تو می آید!
در وحشت غروب
با گربه اي سياه كه در وحشتِ غروب
چون غم کنار بام تو می آید!
• شاعر با مفهوم «در وحشت غروب» سیلی از معنا به شعر خویش جاری می سازند.
• از سوئی، پیری به مثابه غروب آفتاب زندگی مورد تأکید قرار می گیرد.
• از سوی دیگر، پلی دیگر میان هومانیسم و ناتورالیسم، میان عشق به همنوع پیر و عشق به نماینده طبیعت مادر در هیئت گربه کشیده می شود.
• اگر این دیالک تیک مکرر انسان و طبیعت در فرم های گونه گونش ستایش انگیز نیست، پس چیست؟
• اگر در همین دیالک تیک مکرر، جهان بینی متعالی شاعر تجلی نمی کند، پس آن نشانه چیست؟
• آدم که حتما نباید به نشخوار کلمات قصار گسیخته از متن این و آن کمر بندد تا نماینده جهان بینی علمی متعالی تلقی شود!
• جهان بینی را که نمی توان بطرزی تصنعی، خودفریبانه و یا عوامفریبانه عربده کشید.
• جهان بینی علمی متعالی در فرم و محتوای طبیعی، اصیل، بی غل و غش و بی های و هویش همین است، دیگر!
عشق و احترام بی ریای بی حد و مرز نسبت به انسان و طبیعت را مگر هومانیست ها و ناتورالیست های اصیل جهان بهتر از شاعر این شعر نمایندگی کرده اند!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر