۱۳۹۹ اسفند ۶, چهارشنبه

یوهانای مقدس کشتارگاه ها (۵)

 Aufmarsch der Heilsarmee in Berlin 1931


برتولت برشت

برگردان

 میم حجری

 

یوهانا خودش نیز به پخش آش می پردازد!

 

·    حالا، اما آش داغ را نوش جان کنید، تا همه چیز بلافاصله طور دیگر نمودار شود.

·    اما ضمن خوردن آش قدری باندیشید به آن که آش داغ را هدیه تان کرده است!

·    و وقتی که می اندیشید، در می یابید که راه حل قضایا خود او ست:

·    به عقبا بگروید و نه به دنیا!

·    در عقبا جای خوبی بجویید و نه در دنیا!

·    در عقبا اولین بودن بخواهید و نه در دنیا!

 

·    حالا می بینید که دل بستن به سعادت دنیوی چه بی پایه بود!

·    حالا می بینید که دل بستن به سعادت دنیوی چه بیهوده بود!

·    ذلت به باران می ماند که می بارد، بی که کسی بسازد.

·    بلی!

·    منشاء ذلت شما کدام است؟

 

·    کارگری:

·    لنوکس و شرکاء!

 

·    یوهانا:

·    آقای لنوکس، شاید حالا غمش از شما افزونتر است.

·    شما چه ضرر کرده اید؟

·    هیچ.

·    ولی ضرر او به میلیون ها سر می زند!

 

·    کارگری:

·    آش خوبی است، از چربی درش خبری نیست، ولی نه در آب صرفه جوئی شده و نه در حرارت.

 

·    کارگری دیگر:

·    خفه شوید، ای لذت دنیوی جویان!

·    به مواعظ اخروی گوش بسپارید!

·    و گرنه از آش آبکی هم خبری نخواهد بود.

 

·    یوهانا:

·    ساکت باشید، دوستان عزیز!

·    چرا شما فقیرید؟

 

·    کارگر اولی:

·    تو بگو، چرا ما فقیریم!

 

·    یوهانا:

·    من به شما می گویم:

·    شما فقیرید، نه به این دلیل که خدا ثروت نصیب تان نکرده.

·    چون خدا ثروت را نصیب هر کس و ناکس نمی کند.

·    شما فقیرید برای اینکه به قدرت الهی تره حتی خرد نمی کنید.

·    به این دلیل است که شما فقیرید.

 

·    این لذات حقیر دنیوی، که شما در مد نظر دارید، این خور و خواب و مسکن و سینما، لذات حقیر دنیوی اند.

·    کلام خدا اما لذتی ظریفتر، درونی تر و بی غل و غش تری است.

 

·    شما شاید به چیزی شیرین تر از خامه نمی توانید باندیشید.

·    کلام خدا اما به مراتب شیرین تر است!

·    آه، چه شیرین است، کلام خدا!

·    کلام خدا به شیر و عسل می ماند.

·    مقربین خدا در کاخ هائی از ارشیده و مرمر می زیند.

 

·    ای سست ایمان ها!

·    پرنده های پرنده  در فضا هم مسکن ندارند، سوسن های شکفته  در مزارع نیز کار ندارند، ولی با این حال، خدا غذای شان را می دهد، زیرا آنها به مدح خدا مشغولند.

 

·    شما همه می خواهید که ترقی کنید.

·    اما ترقی به کجا و چه سان؟

·    اکنون ما ـ کلاه سیاه حصیری به سرها ـ از شما سؤال ساده ای داریم:

·    چه باید آدم داشته باشد تا ترقی کند؟

 

·    کارگر اول:

·    یقه آخوندی باید داشت.

 

·    یوهانا:

·    نه، نه یقه آخوندی!

·    شاید در دنیا برای ترقی به یقه آخوندی نیاز باشد.

·    اما برای ترقی در پیش خدا به چیز بیشتری نیاز است.

·    به جلال و جبروت تام و تمام نیاز است.

·    شما اما از آن بی بهره اید.

·    شما یقه لاستیکی هم حتی ندارید.

·    زیرا شما انسان درونی خود را به کلی از یاد برده اید.

 

·    شما اما چگونه می خواهید که ترقی کنید و یا با عقل ناقص تان از «ترقی» چه می فهمید؟

·    ترقی با توسل به خشونت خشن؟

·    مگر نه اینکه خشونت جز تخریب، حاصلی نداشته است!

·    شما فکر می کنید، اگر روی پاهای عقبی تان بایستید، زمین به بهشت برین بدل خواهد شد.

 

·    اما من به شما می گویم:

·    بهشت را چنین نمی سازند.

·    کائوس و هرج و مرج را چنین می سازند!

 

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر