۱۳۹۹ اسفند ۷, پنجشنبه

درنگی در اخلاق الاشراف عبید زاکانی (۱)

 Bild
  

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
 (۷۰۱ ـ ۷۷۲ هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست

 
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور

 
شکر نامحصور و حمد نامحدود
حضرت واجب الوجود را
- جلت قدرته -
که
 زیور عقل را پیرایه وجود انسان ساخت
تا
به وسیلت آن
در کسب اخلاق حمیده و اوصاف جمیله
غایت جهد مبذول گردانید
 و
صلوات نامعدود نثار روضه منور معطر سید کائنات محمد مصطفی علیه اکمل التحیات باد
که
کسوت خلق و منشور خلقش
به
طراز«لولاک لما خلقت الافلاک»
و
طغرای و انک لعلی خلق عظیم
مطرز و موشح گشت
و
 سلام و تحایا بر اولاد و انصار او
باد
که بایهم اقتدیتم اهتدیتم.
اما بعد،
بر رای اهل کمال
- که روی سخن در ایشان است -
پوشیده نماند
که
بر بدن هر فردی از افراد انسان
جوهری شریف
که آن را روح خوانند
از عالم امر قل الروح من امر ربی
 موکل است
و
 بر وی قهرمان.
حقیقت آدمی
عبارت از آن جوهر است و او پیوسته به ذات خود قائم است و از فنا محروس و مصون و مستعد ترقی و کمال.
و
چنانکه بدن از شهوات و لذات محسوس
محظوظ می گردد
و
روی در عالم سفلی دارد،
روح نیز از معرفت حضرت عزت
که غایت همه غایات است-
عز شانه و ادراک حقوق و افاضت خیرات
بهره مند می گردد
و
روی در عالم قدس دارد،
و
چنانکه بدن به واسطه امراض مزمنه از خاصیت خود فرو ماند
روح نیز کیفیتی و ماهیتی دارد
 که
چون به مرضی از امراض که بدو مخصوص است
- از حب جاه و مال و اکتساب شهوات و التفات به لذات عالم سفلی ـ
مبتلا گردد،
 از خاصیت فرو ماند که آن مشاهده حضرت ذوالجلال و ادراک معقولات و افاضت خیرات باشد.
همانا شاعر در این معنی گفته باشد:
تو را از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نخستین فطرت
پسین شمار
تویی،
خویشتن را به بازی مدار
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر