۱۳۹۹ اسفند ۱, جمعه

کریسمس بالاخره کی از راه می رسد؟ (۱۱)

تاریخ کریسمس ۲۰۲۰ چه روزی است؟ + تاریخچه 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری

لیزا دیگر شاد نیست!


·    لیزا بالاخره با علاقه مندی به فروشگاه می رود.

 

·    او خیلی از چیزهای فروشگاه را تماشا می کند، از پله برقی بالا می رود و اگر پول داشته باشد، آب نباتی می خرد.

 

·    اکنون ادونت است و همه چیز بخصوص زیبا ست.

·    همه جا روشن و رنگین است.

·    ناقوس ها زنگ می زنند و موسیقی کریسمس به گوش می رسد.

 

·    در بخش اسباب بازی فروشی فروشگاه، خرس کوچولوهای اسباب بازی با میمون های مصنوعی می رقصند و عروسک ها ـ طبق معمول ـ با چشمان بزرگ، براق و شیشه ای ایستاده اند.

 

·    در هر طبقه فروشگاه درختان کریسمس قرار دارند و با شمع ها و کره های برقی مزین شده اند.

 

·    مردان کریسمس با ریش های دراز سپیدشان مرتب جای یکدیگر را می گیرند.

 

·    لیزا در تمام طول روز در فروشگاه بوده است.

 

·    «هان!

·    تو خیلی ساکت و آرامی»، مادر می گوید.

·    «چته؟»

 

·    لیزا برای پرنده هائی که لب پنجره نشسته اند، دانه می پاشد.

 

·    «آخ.

·    نمی دانم»، لیزا در جواب مادرش می گوید.

·    «کریسمس احمقانه است.

·    اولش فکرم این بود که از چیزهای فروشگاه، چی دوست دارم، داشته باشم.

·    حالا همه چیز را چندان تماشا کرده ام که حوصله ام سر رفته است.

·    یک بار هم دو تن از مردان کریسمس را در پشت بخش لباس فروشی فروشگاه دیدم که با یکدیگر دعوا داشتند.»

 

·    «می دانی»، مادر می گوید.

·    «فروشگاه فقط یک جزء کوچکی از کریسمس است.

·    امروز اینجائی و می توانی نقاشی کنی!»

 

·    لیزا عکس آدمبرفی ها را، درخت ها و خانه ها را نقاشی می کند.

 

·    مادر در اتاق خواب را قفل کرده است.

 

·    لیزا گوش می دهد.

 

·    صدای خش خش و جر جر می آید و اسرارآمیز جلوه می کند.

 

·    «شاید مسیح بچه در اتاق خواب است»، لیزا می اندیشد.

 

·    بعد عکس ستاره و فرشته طلائی با بال های بزرگ را نقاشی می کند.

 

·    مادر وقتی از اتاق خواب بیرون می آید، لبخند می زند، ولی چیزی نمی گوید.

 

·    او سیب در اجاق می گذارد و طولی نمی کشد که خانه خوشبو می شود.

 

·    لیزا دو بشقاب گلدار از اتاق نشیمن می آورد.

 

·    در راهرو خانه چیزی کوچولو، ظریف و درخشان وجود دارد.

 

·    «مادر»، لیزا داد می زند.

·    «مادر، من تار موی فرشته ای را پیدا کرده ام.»

 

·    ناگهان در می یابد که از کریسمس خوشش می آید.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر