۱۳۹۹ بهمن ۲۷, دوشنبه

کریسمس بالاخره کی از راه می رسد؟ (۷)

تاریخ کریسمس ۲۰۲۰ چه روزی است؟ + تاریخچه 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری

آنا کریسمس را جشن می گیرد! 

 

·    بالاخره شب عید کریسمس فرار رسیده است.

 

·    در رادیو در باره مسیح کودک ترانه می خوانند و در باره فرشته ها نیز.

 

·    بابا سوسیس سرخ می کند و مادر رو میزی سفیدی می آورد و روی میز پهن می کند.

 

·    آنا نوار بعدی را به بسته خود می بندد.

 

·    او برای مادر و بابا هدیه ای تهیه کرده است.

 

·    او همه وقایع مهم سال را در دفتری نقاشی کرده است:

·    گردش خانوادگی در بهار را،

·    شنای دسته جمعی در تابستان را

·    و پنچر شدن چرخ ماشین را در پائیز.

 

·    در رادیو اکنون یکی در باره عشق و محبت به همنوع سخن می راند و راجع به اینکه کریسمس عید آغاز از نو است.

 

·    بعد ناقوس ها به صدا در می آیند و هدیه دهی آغاز می شود.

 

·    آنا حالا می تواند وارد اتاق نشیمن شود.

 

·    شمع ها روی درخت کریسمس روشن اند و از شاخه های درخت کریسمس هدیه های زیبا آویزان اند.

 

·    هر سه با هم همین جوری احساس شادی و خوشحالی می کنند.

 

·    بعد آنا باید سؤالی بکند.

 

·    «منظور از آغاز نو در کریسمس چیست؟»، آنا می خواهد بداند.

 

·    «نگاه کن به عکس روی دیوار!»، مادر می گوید.

·    «آنجا خیلی خیلی وقت ها پیش از این، بچه ای زاده شده است.

·    او به انسان ها عشق به همنوع را یاد داده و دوست داشتن فقرا را و دوست داشتن تنهایان و بی کسان را.»

 

·    «خوب!»، آنا می گوید.

·    «اگر اینجا کسی تنها و بی کس باشد، حتی نمی تواند وارد خانه ما شود.»

 

·    بعد پا می شود و در اتاق و خانه را باز می کند وباز می گذارد.

 

·    هوای اتاق اندکی سرد می شود، ولی مهم نیست.

 

·    آنها سر میز می نشینند و سوسیس و سالاد سیب زمینی می خورند.

 

·    «کسی نمی آید»، آنا می گوید.

 

·    «می دانی»، بابا می گوید.

·    «در عید کریسمس فقط این چیزها به یاد آورده می شوند.

·    ما باید در هر روز سال سعی کنیم که انسان خوبی باشیم.»

 

·    «شاید بهتر است که سوسیسی را برای گرسنه ای کنار بگذاریم»، آنا پیشنهاد می کند.

·    «شاید گرسنه ای بیاید.»

 

·    آنا بارها و بارها به در نگاه می کند.

 

·    ناگهان واقعا یکی می آید.

 

·    البته آن گربه کثیف سفید و خاکستری است، ولی چه خوب که آمده است.

 

·    «تو دیگر نباید تنها بمانی»، آنا می گوید.

·    «بیا تو!»

 

·    گربه با احتیاط تمام وارد خانه می شود.

 

·    اندکی می خورد، بعد زیر درخت کریسمس می نشیند و خرناس می کشد.

 

·    «بابا؟»، آنا آهسته از بابا می پرسد.

 

·    «فرق می کند اگر بیکس انسان نباشد؟»

 

·    «نه!»، بابا جواب می دهد.

·    «اصلا و ابدا فرقی نمی کند!»

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر