جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
آنا کریسمس را جشن می گیرد!
· بالاخره شب عید کریسمس فرار رسیده است.
· در رادیو در باره مسیح کودک ترانه می خوانند و در باره فرشته ها نیز.
· بابا سوسیس سرخ می کند و مادر رو میزی سفیدی می آورد و روی میز پهن می کند.
· آنا نوار بعدی را به بسته خود می بندد.
· او برای مادر و بابا هدیه ای تهیه کرده است.
· او همه وقایع مهم سال را در دفتری نقاشی کرده است:
· گردش خانوادگی در بهار را،
· شنای دسته جمعی در تابستان را
· و پنچر شدن چرخ ماشین را در پائیز.
· در رادیو اکنون یکی در باره عشق و محبت به همنوع سخن می راند و راجع به اینکه کریسمس عید آغاز از نو است.
· بعد ناقوس ها به صدا در می آیند و هدیه دهی آغاز می شود.
· آنا حالا می تواند وارد اتاق نشیمن شود.
· شمع ها روی درخت کریسمس روشن اند و از شاخه های درخت کریسمس هدیه های زیبا آویزان اند.
· هر سه با هم همین جوری احساس شادی و خوشحالی می کنند.
· بعد آنا باید سؤالی بکند.
· «منظور از آغاز نو در کریسمس چیست؟»، آنا می خواهد بداند.
· «نگاه کن به عکس روی دیوار!»، مادر می گوید.
· «آنجا خیلی خیلی وقت ها پیش از این، بچه ای زاده شده است.
· او به انسان ها عشق به همنوع را یاد داده و دوست داشتن فقرا را و دوست داشتن تنهایان و بی کسان را.»
· «خوب!»، آنا می گوید.
· «اگر اینجا کسی تنها و بی کس باشد، حتی نمی تواند وارد خانه ما شود.»
· بعد پا می شود و در اتاق و خانه را باز می کند وباز می گذارد.
· هوای اتاق اندکی سرد می شود، ولی مهم نیست.
· آنها سر میز می نشینند و سوسیس و سالاد سیب زمینی می خورند.
· «کسی نمی آید»، آنا می گوید.
· «می دانی»، بابا می گوید.
· «در عید کریسمس فقط این چیزها به یاد آورده می شوند.
· ما باید در هر روز سال سعی کنیم که انسان خوبی باشیم.»
· «شاید بهتر است که سوسیسی را برای گرسنه ای کنار بگذاریم»، آنا پیشنهاد می کند.
· «شاید گرسنه ای بیاید.»
· آنا بارها و بارها به در نگاه می کند.
· ناگهان واقعا یکی می آید.
· البته آن گربه کثیف سفید و خاکستری است، ولی چه خوب که آمده است.
· «تو دیگر نباید تنها بمانی»، آنا می گوید.
· «بیا تو!»
· گربه با احتیاط تمام وارد خانه می شود.
· اندکی می خورد، بعد زیر درخت کریسمس می نشیند و خرناس می کشد.
· «بابا؟»، آنا آهسته از بابا می پرسد.
· «فرق می کند اگر بیکس انسان نباشد؟»
· «نه!»، بابا جواب می دهد.
· «اصلا و ابدا فرقی نمی کند!»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر