۱۳۹۹ اسفند ۸, جمعه

درنگی در اخلاق الاشراف عبید زاکانی (۴)

  Bild
  

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
 (۷۰۱ ـ ۷۷۲ هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست
 
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
 
۱
حقیقت آدمی
عبارت از آن جوهر است و او پیوسته به ذات خود قائم است و از فنا محروس و مصون و مستعد ترقی و کمال.

 
حقیقت آدمی
به نظر عبید روح است.
 
در 
تئولوژی 
(فقه، مذهب)
و
عرفان مولانا و غیره
دیالک تیک فرم و محتوا
به
شکل دوئالیسم جسم و روح تحریف می شود.

تن، جسم، اندام و کالبد
 قفس
تلقی می شود
و
روح
پرنده.
 
بدین طریق و با این طرز «تفکر» 
روح 
پس از مرگ 
آزاد می شود.

همه این فرم های شعور
آبستن نیهلیسم (مرگ ستایی) اند.

چون
مرگ
را
چیزی و پدیده ای رهایی بخش 
جا می زنند.

مراجعه کنید 
به

سیری در مثنوی معنوی مولوی  

سیری در جهان بینی مولوی

 
علاوه بر این
در
 این دوئالیسم مذهبی
فرم
(جسم، اندام، تن)
هیچ واره قلمداد می شود.

حتی
اگر این خرافه را بپذیریم،
نمی توان فرم (جسم) را هیچ و پوچ قلمداد کرد.

برای اینکه
روح
بدون
جسم
وجود ندارد.
 
انسان
 دیالک تیک جسم و روح
است
و
نقش تعیین کننده در دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح) از آن ماده (وجود، جسم) است.

اصولا
نه
جسم بدون روح وجود دارد و نه روح بدون جسم.

چون
جسم بدون روح
جسد و جنازه و لاشه
است
و
نه
جسم.

۲

حقیقت آدمی
عبارت از آن جوهر است
 و
 او 
پیوسته به ذات خود قائم است 
و 
از فنا محروس و مصون
 و 
مستعد ترقی و کمال.
 
عبید
در 
سنت فقه،
روح
را
قائم به ذات
قلمداد می کند.
یعنی به وجود مستقل از جسم روح اشاره می کند.
عبید
آدمی
را
به یاد هگل می اندازد که به روح، عینیت می بخشید.
به
همین دلیل
ایدئالیسم هگل
را
ایدئالیسم عینی
می نامند.
 
همه مذاهب بزرگ
نماینده ایدئآلیسم عینی اند.
 
جهان بینی همه از دم
پا در هوا و وارونه است.
 
۳
حقیقت آدمی
عبارت از آن جوهر است
 و
 او 
پیوسته به ذات خود قائم است 
و 
از فنا محروس و مصون
 و 
مستعد ترقی و کمال.
 
عبید
روح را فناناپذیر می داند و ماده را فانی.
 
یعنی
دیالک تیک وجود و شعور
(ماده و روح)
را
وارونه می سازد.
 
ایئالیسم
همین است:
جهان بینی وارونه ای
است.

عبید
ضمنا
روح
را
مستعد ترقی و تعالی می داند.
 
البته
هم ماده (جسم)
مستعد ترقی و تعالی است و هم روح.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر