۱۳۹۹ بهمن ۲۹, چهارشنبه

درنگی در کاریکلماتور های پرویز شاپور (۵)

از کاریکلماتور چه می‌دانید - 1

 کاریکَلِماتور

(مرکب از کاریکاتور + کلمات)

نامی است 

که 

پرویز شاپور 

 بر نوشته‌های خود داده است.

 

مأخذ:

سایت انترنتی دیده ور

 

درنگی

از

ربابه نون

فروغ فرخزاد پرویز و کامیار شاپور, عکس فروغ فرخزاد با همسر و پسرش
 



پرویز شاپور 

نویسنده ایرانی است. 

شهرت او به دلیل نگارش نوشته‌های کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند.
در سال های ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش که پانزده سال از او کوچک ‌تر بود، ازدواج کرد. 

آنها اهواز را برای زندگی مشترک انتخاب کردند.

 در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان به نام کامیار متولد شد که فروغ دراشعار خود به اواشاره کرده، و شاپورنیز از کامی به عنوان نام مستعار وی استفاده میکرده‌ است. 

رابطه زناشویی این دو به خاطر دخالت‌های نزدیکان در سال ۱۳۴۳ به جدایی کشید.
پس از جدایی از فروغ ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخرعمرهمراه  با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی می‌کرد 

وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض‌زاده تهران بستری شد و درساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت.

آرامگاه پرویز شاپوردر قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است. 
مادر «شاپور» می‌گفت: 

«۶۰ سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» 

ولی همین حرف‌های ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود.

 این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. 


۱۳۶
  بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.

۱۳۷
  زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.

۱۳۸
  باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.

۱۳۹
 قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد.

۱۴۰
  فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.

۱۴۱
  جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.

۱۴۲
  بلبل مرتاض روی گل خار دار می نشیند.

۱۴۳
  برای مردن عمری فرصت دارم.

۱۴۴
  در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.

۱۴۵
  قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست.

۱۴۶
  رد پای ماهی نقش بر آب است.

۱۴۷
  گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.

۱۴۸
 اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.

۱۴۹
 به عقیده گیوتین سر آدم زیادی است.

۱۵۰
 با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم.

۱۵۱
  با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، 

درخت از گربه پایین می آید.

۱۵۲
 وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد ، 

ماهی ها صلوات فرستادند.

۱۵۳
  ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.

۱۵۴
  دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمی توانند خاک بازی کنند.
۱۵۵
 پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند 

بیضی ترسیم می کند.

۱۵۶
 با اینکه گل های قالی خارندارند ، 

مردم با کفش روی آن پا می گذارند.
۱۵۷
  آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار می دید.

پایان

ادامه دارد.


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر