کاریکَلِماتور
(مرکب از کاریکاتور + کلمات)
نامی است
که
پرویز شاپور
بر نوشتههای خود داده است.
مأخذ:
سایت انترنتی دیده ور
درنگی
از
ربابه نون
عمران صلاحی
درباره پرویز شاپور
دنیائی که «شاپور» آفریده بسیار زیبا و شگفتانگیز است. وقتی آدم به دنیای شاپور پامیگذارد مثل بچهای است که وارد یک گاردن پارتی عجیب شده
مثل بچهای که باحیرت به یک منظره آتشبازی مینگرد.
شاپور
کوتاهترین خط
را
برای طرح
و
کوتاهترین کلمه
را
برای طنز
به کار میگیرد و میگوید:
«چرا بیخود ولخرجی کنم و یک خط اضافی در طرحم مصرف کنم،
این خط را نگه میدارم و با آن طرح دیگری میسازم!»
«کاریکلماتور»
خون تازهای است در رگهای طنز ایران،
شاپور
تمام حرفهایی را هم که در صحبت روزمره خود میزند کاریکلماتور است.
وقتی وارد مجلسی میشود
خداحافظی میکند
و
هنگامی که مجلس را ترک میکند
سلام میدهد!
خلاصه دنیای شاپور
دنیائی است به دور از همه دنیاها،
دنیائی که حیرت یک بیگانه دهاتی را در ما برمیانگیزد، هنگامی که وارد شهر بزرگی میشود.
۱۰۳
شبها با ستارگان بیلیارد بازی میکنم.
۱۰۴
هیچ جنایتکاری به اندازه قلبم با خون سروکار ندارد.
۱۰۵
چون گلوله طاقت دوری تفنگ را نیاورد از میان (میانه راه؟) برگشت.
۱۰۶
برای گربه تحقیرآمیز است که با مرگ موش خودکشی کند.
۱۰۷
بعد از مرگ همه شاد هستند، چون روی قبرها مینویسند شادروان.
۱۰۸
برخی از محصلین با آسانسور به کلاس بالاتر میروند.
۱۰۹
به محض اینکه چشمم به عزرائیل افتاد خودم را به مردن زدم.
۱۱۰
آرزو میکنم برخی افراد همیشه مشغول خوردن باشند تا فرصت حرف زدن را پیدا نکنند.
۱۱۱
قبل از اینکه قرص خوابآور بخورم ساعتم را از مچم باز میکنم که نخوابد.
۱۱۲
برای اینکه سیبلهایش را دود بدهم سیگار به او تعارف نمودم.
۱۱۳
ماهیای که استخوان نداشته باشد موجب امتنان گربه است.
۱۱۴
زندگی هیچکس به اندازه متصدی آسانسور فراز و نشیب ندارد.
۱۱۵
پرنده روی سیم تلفن مشغول استراق سمع بود.
۱۱۶
برای اینکه از مخارج خودکشی شانه خالی کنم زندگی مینمایم.
۱۱۷
برخی از افراد آنقدر آدمهای بددهنی هستند که دهانشان احتیاج به سیفون دارد.
۱۱۸
به قدری آدم دلرحمی هستم که در زمستانها وقتی میخواهم به کسی سیلی بزنم قبلاً دستم را روی
بخاری گرم میکنم.
۱۱۹
گربه پس از گرفتن موش به دقت دنبال تاریخ مصرفش میگشت.
۱۲۰
همه مردم سر «چوب رخت» کلاه میگذارند.
۱۲۱
هرگز اختلاف طبقاتی بین مرغ و خروس حل نمیشود.
۱۲۲
از عزرائیل تقاضا نمودم خارج از نوبت به زندگیام خاتمه دهد.
۱۲۳
شیشه عمرم را به جای شیشه خالی آبجو به «بارون خاچیک» قالب نمودم.
۱۲۴
سیاهپوستان هرگز در مقام تعارف به کسی نمیگویند:
«روی من سیاه».
۱۲۵
هر وقت ساعت مرگم فرا میرسد با دستپاچگی ساعتم را عقب میکشم.
۱۲۶
صاحبان چشمهای عسلی نگاههای شیرینی دارند.
۱۲۷
آبتنی ماهی یک عمر طول میکشد.
۱۲۸
فروتنی آبشار نیاگارا را ستایش میکنم.
۱۲۹
نمیدانم ماهی چه غذای شوری خورده که آن قدر روی آن آب میخورد.
۱۳۰
برای اینکه قطار را از دست دهم ساعتم را یک ربع عقب کشیدم.
۱۳۰
به الماس فکر کردم شیشه عمرم ترک برداشت.
۱۳۱
برای اینکه ماهی را در غمم شریک کنم داخل تنگش اشک میریزم.
۱۳۲
سوراخهای در نمکدان برای این است که نمک خفه نشود.
۱۳۳
در کشورهای صنعتی فوارهها با آسانسور بالا و پائین میروند.
۱۳۴
وقتی چشمم به تاریخ تولدم میافتد بیاختیار اشک میریزم.
۱۳۵
تا از عزرائیل دستمزد نگیرم خودکشی نمیکنم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر