۱۳۹۹ مهر ۲۵, جمعه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۰)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    مادر با خاله لیدی قرار گذاشته است.

 

·    خاله لیدی در شهر بیلتهوفن زندگی می کند.

 

·    خاله و دائی باب با انکه هفته دیگر به خانه ما می آیند.

 

·    انکه همکلاسی بئاتریکس است.

 

·    من خوشحالم که انکه هم می آید.

 

·    برای اینکه من می توانم سؤال مهمی از او بکنم.

 

·    سؤالی که مدت ها ست که در ذهنم پرسه می زند:

·    اگر در کلاس آنها هم مسابقه نقاشی برگزار شود و بئاتیکس نقاشی بلد نباشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

·    چه خواهد کرد؟

 

·    آیا در مسابقه اصلا شرکت نخواهد کرد و یا نقاشی بدی خواهد کشید و هیئت داوری از دریافت جایزه محرومش خواهد ساخت؟

 

·    آیا چنین کاری مجاز است؟

 

·    آیا هیئت داوری مورد خشم شاهزاده خانم جولیانا و علیاحضرت قرار نخواهد گرفت؟

 

·    علیاحضرت هلمنتینا خودش نقاشی بلد است.

·    شاید به نوه اش هم یاد داده.

 

·    اگر بئاتریکس ببرکت تدریس خصوصی مادر بزرگش در مسابقه نقاشی کلاس مقام سوم را بیاورد، چی؟

 

·    احراز مقام سوم در مسابقه برای او فخر است و یا ننگ؟

 

·    من جواب سؤالم را در واقع می دانم.

 

·    شاهزاده ها بهتر است که در مسابقه شرکت نکنند.

 

·    بویژه وقتی که بعدها قرار باشد که علیاحضرت بشوند.

·    چون برای علیاحضرت خوب نیست، اگر ملت بداند که کاری را بلد نیست.

 

*****

 

·    بالای میز مادر، عکسی از به اصطلاح «زنی» آویزان است که روی به اصطلاح «صندلی ئی» نشسته است.

 

·    او دست هایش را در یکدیگر چفت کرده است.

 

·    دست های او چنان بزرگ اند که آدم یاد دستکش های بوکس می افتد.

 

·    اندام او از گوشه و کناره پر است.

 

·    ولی در مقایسه با صورت او، اینها همه، هنوز چیزی نیست.

 

·    صورت او را ـ همزمان ـ از جلو و کنار می توان دید.

 

·    یک چشمش را از جلو و چشم دیگرش را از کنار.

 

·    دهنش را از جلو و دماغش را از کنار.

 

·    و نه فقط دماغی را، بلکه بینی غول آسائی را که از سمت چپ صورتش بیرون می زند.

 

·    این امر کار نقاش را تسهیل کرده است.

 

·    چگونه می توان تصویر زن گنده دماغی را از جلو نقاشی کرد؟

 

·    نقاش نمی داند.

 

·    بنابرین، نه از جلو، بلکه از کنار می کشد و در یک چشم به هم زدن، کار به پایان می رسد.

 

·    درست مثل بچه های کوچک که این کار را با پاها می کنند.

 

·    نقاش برای اینکه نظر تماشاچی را از صورت بد از کار در آمده منحرف کند، ماهی ئی را روی سرش گذاشته است.

·    ماهی ئی که همزمان، بشقابی است، با کارد و چنگال در آن، به اضافه نیمه یک لیمو.

 

·    من از مادر می پرسم که این به چه معنی است؟

 

·    «این تصویر، پارسال در نمایشگاهی در موزه شهر آمستردام عرضه شده بود»، مادر می گوید و نام نقاش را هم بر زبان می راند:

·    پیکاسو.

 

·    مادر می گوید که پیکاسو در بچگی به طرز دیگری نقاشی کرده است، به طرزی عادی و معمولی.

 

·    او اما به اندازه کافی شجاع بوده است، تا راه نوئی را در پیش گیرد.

 

·    «به نظر من سیم های او قاطی اند»، می گویم.

 

*****

 

·    چطور می تواند کسی مجسمه دخترک مرا با پرنده مرده زشت بداند، ولی عکس چنین زنی را با کلاهی از ماهی زیبا؟

 

·    چگونه می توان چنین عکس هائی را به دیوار موزه آویزان کرد، ولی از جلوی خانه بابا بزرگ استوت بی خیال و فارغ گذشت و زنگ درش را به صدا در نیاورد و نپرسید که آیا او تعدادی از مجسمه هایش را می فروشد و یا نه؟

 

·    مجسمه های بابا بزرگ از بیرون دیده می شوند و آدم های بیشماری از جلوی خانه می گذرند.

 

·    اگر اختیار امور دست من بود، برگزاری نمایشگاهی از آثار بابا بزرگ استوت رهایم (اسم فامیل بابا بزرگ چنین است) را در موزه ترتیب می دادم و به پیکاسو می گفتم که عکس هایش را بردارد و ببرد و از دیوار خانه خودش آویزان کند.

 

·    اما فکر نمی کنم که زن پیکاسو حاضر باشد که در تمام طول روز، این عکس های مسخره ابلهانه را تماشا کند.

 

·    او خواهد گفت که آنها باید در کاراژ خانه و یا در پستوی طبقه بالا گذاشته شوند.

 

·    آویزان کردن عکس های پیکاسو در موزه برای زن پیکاسو بهتر است تا آویزان کردن آنها به دیوار خانه.

 

·    اما برای مادر بزرگ فاجعه ای خواهد بود، اگر همه مجسمه های بابا بزرگ از  خانه به موزه برده شوند.

 

·    آنگاه  او دیگر چیز زیبائی برای تماشا و گردگیری نخواهد داشت.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر