۱۳۹۹ مهر ۲۳, چهارشنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۸)

  Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    لیا فقط می تواند عکس اسب را نقاشی کند، آنهم از طرفی که سر اسب به سمت چپ باشد.

·    اسبی با یال های بلند و دم برافراشته در باد.

 

·    لیا همیشه خدا، اسب واحدی را نقاشی می کند.

 

·    او می تواند اسبش را در تاخت و تاز هم نقاشی کند.

 

·    آنگاه زیباتر به نظر می رسد.

 

·    همه بچه ها عاشق اسب تازنده به سوی چپ لیا هستند.

 

·    او امان نمی تواند عکس گاوی را، درختی، انسانی را و یا دوچرخه ای را بکشد.

 

·    او جز عکس اسب، چیز دیگری را نمی تواند نقاشی کند.

 

·    عکس اسب را در عرص یک ثانیه می کشد و باقی  وقت را به عطالت و بطالت و کسالت می گذراند، تا اینکه بالاخره زنگ سیاحت به صدا در می آید.

 

·    بچه های دیگر همیشه سعی می کنند که چیزهای دیگری را نقاشی کنند.

·    انسان ها را از جلو و کنار،

·    درختان با برگ و بی برگ را

·    و حیوانات مختلف را.

 

·    اگر روزی مسابقه نقاشی اسب برقرار شود، اسب کسی نخواهد توانست به خوبی اسب لیا باشد.

 

·    از این نقاشی واحد، نمی توان فهمید که کودک چه کارهای دیگری را بلد است.

 

*****

 

·    نمی دانم پیم، باز هم عکس شلخته ای کشیده که در زمستان کشیده بود و یا نه!

 

·    در عکس قبلی او، تمام ورق نقاشی پر بود از سرسره بازها.

·    بیش از صد سرسره باز.

 

·    اما معلوم بود که آن با شلختگی تمام نقاشی شده است.

 

·    تعدادی از سرسره بازها حتی دست نداشتند.

·    تعدادی از آنها رنگ آمیزی نشده بودند،

·    گاهی حواشی نقاشی به رنگ آلوده بود.

 

·    اگر کسی آن را به دقت نگاه می کرد، می فهمید که آن با چه بی دقتی کشیده شده است.

 

·    پیم به من گفت که به عکس او نباید از نزدیک نگاه کرد.

·    گامی به عقب برو، گامی دیگر، گامی دیگر ....

 

·    آنگاه اعجاز عجیبی رخ می داد.

·    عکس پیم به پرده نقاشی زیبائی بدل می شد.

·    ناگهان همه سرسره بازها جمع واحدی را تشکیل می دادند.

·    آنها به گروه واحدی بدل می شدند و اشتیاق آنها به سرسره بازی در سیمای شان نمودار می گشت.

·    اما به محض اینکه آدم بدان نزدیکتر می شد، شلختگی اش آشکار می گشت.

 

·    آیا چنین عکس هائی می توانند برنده جایزه باشند؟

·    عکس هائی که آدم باید فقط از دور به تماشای شان بپردازد؟

 

·    من فکر نمی کنم که برنده جایزه ای باشند.

 

·    زنی که از دور زیبا به نظر می رسد، ولی از نزدیک نه، زنی که صورتش لک و پیس و جوش و چین و چروک دارد، چگونه می تواند ملکه زیبائی محسوب شود؟

 

*****

 

·    رولان می گوید که او عکس یک زیردریائی را کشیده است.

 

·    «من فکر می کنم که کشیدن زیردریائی کار دشوارتری است»، می گویم.

 

·    «نه اصلا دشوار نبود»، رولان می گوید.

 

·    آریان پهلوی ما می نشیند و می گوید که به نظر او هم کشیدن زیردریائی دشوار است.

 

·    رولان بلند می شود، پای تخته سیاه می رود، تکه کچی برمی دارد و خط موجی را رسم می کند.

·    بعد عکس لوله ای را می کشد که از خط  موج بیرون زده است.

 

·    «همین و بس»، رولان می گوید.

 

·    «ها»، آریان و من همزمان می گوئیم.

 

·    «حالا خود زیردریائی را می کشی»، آریان می گوید.

 

·    «من که مغز خر نخورده ام»، رولان می گوید.

 

·    «خود زیردریائی که دیده نمی شود، تا کشیده شود.»

 

·    «من اصلا نمی دانم که زیر دریائی چه شکلی است»، می گویم.

·    «نقاشی تو برای من فایده ای ندارد.

·    اینطوری می توان همه چیز را کشید.»

 

·    «آره، بهتر از همه، زیر دریائی را»، رولان می گوید.

 

*****

 

·    در تصویر رولان چیز زیادی وجود ندارد.

 

·    بودن چیزهای زیاد در تصویر هم خوب نیست.

 

·    اگر تصویر کسی حاوی چیزهای زیادی باشد، تماشاچی نمی تواند همه را به خاطر بسپارد و شباهنگام در تختخواب شلم شوربائی جلوی چشمایش مجسم می شود.

 

·    در تختخواب از نقاشی های شلوغ خوشم نمی آید.

 

·    از تصویر رولان اما خوشم می آید.

 

·    زیر لوله رولان می توان هر تصویر ممکنه را تصور کرد.

·    تصویر زیر دریائی را.

·    تصویر به اصطلاح زیر دریائی را، وقتی که آدم خبر ندارد که زیر دریائی چه شکل و شمایلی دارد.

·    قصر زیرآب را.

·    هیولای زیرآب را.

·    اجاق زیرآب را.

·    فیل شناگر را.

·    و چیزهای بیشمار دیگر را.

 

·    آدم می تواند شب تا سحر تصاویر بیشماری را در زیر لوله رولان تصور کند.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر