میم حجری
انسان انتزاعی و کلی و ایدئال و بی بو و بی خاصیت و بی طرف
وجود خارجی و واقعی ندارد.
مثال:
هم
جلادی که زنان و جوانان را به گلوله می بندد
انسان است
و
هم
زنان و جوانانی که کشته می شوند
انسانند.
هم
کسی که نه ماشین دارد و نه خانه
و
در کارتن اعلی از کربلا در گوشه خیابان واویلا می خوابد
انسان است
و
هم
پزشک کودکان
حضرت ولایتی که در قصر ۱۰۰۰ مترمربعی در بستر راحت می خوابد
انسان است.
تعیین کننده وضعیت روحی و روانی هر کس
وضعیت معیشتی او ست.
وجود جامعتی
تعیین کننده شعور جامعتی است.
غم و شادی
پدیده های پسیکولوژیکی اند.
یعنی ثانوی اند.
خواهر و برادر و همسر و فرزندتت را می کشند
و
تو غمگین می شوی.
جلاد از کشف و ترور خواهر و برادر و همسر و فرزند تو
هم
شاد می شود
و
هم
دستمزد اعلی می گیرد
و
به پست و مقام می رسد
و
کیف لاشخور می کند.
زنان باید بیاموزند تا بتوانند دوشادوش زحمتکشان برزمند و به قدرت رسند و
حکومت کنند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر