۱۴۰۱ شهریور ۲۸, دوشنبه

درنگی در اندیشه ای (۴۶۲)


میم حجری

 

اولا

عالی ترین خوبی ها باید بیشتر از یک خوبی باشد و نه مفرد.
خوبی و یا خیر
تعریف دارد
و
شادی و غم نمی توانند با خیر و شر یکسان باشند.

ثانیا
شادی
پدیده ای پسیکولوژیکی است و نه پدیده ای دلبخواهی.

 
مثال:
وقتی دختری را به جرم حجاب اعدام می کنند
هر کسی بی اختیار اندوهگین می گردد.
چه بسا حتی خود جلاد نان به نرخ روزخور.

ثالثا
تفکر منجر به شادی نمی شود.

 
منجر به چی می شود؟

تفکر چیست؟

 
تفکر کار است.

 
تفکر
کار فکری است
و
کار 

چه فیزیکی و چه فکری

منبع لذت و رضایت خاطر اصیل است.

 
ارسطو
لذت و رضایت خاطر را با شادی عوضی گرفته است.

 
کار فیزیکی هم منجر به لذت و رضایت خاطر می شود
ولی حتما نباید منجر به شادی شود.

کار فیزیکی و فکری اما در تحلیل نهایی چیست؟

 

کار

فرمی از ریاضت 

است

و

ریاضت

در همه فرم هایش

منبع طبیعی لذت است.

 

مارکس

از

دیالک تیک ریاضت و لذت

سخن گفته است.

ولی

سعدی

پدر دیالک تیک در قرون وسطی

صدها سال قبل از مارکس

از

دیالک تیک رنج و گنج

از

دیالک تیک کار و مزد

پرده برداشته است.

نا برده رنج (ریاضت)، گنج (لذت)

میسر نمی شود:

مزد (لذت) آن گرفت

ـ جان برادر ـ

 که

کار (ریاضت) کرد.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر