۱۴۰۱ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

درنگی در اندیشه ای (۴۴۱)

 Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person und Text

میم حجری

 کیانوری
معماری خوانده بود

و

سواد فلسفی نداشت.

 کیانوری
 نمی دانست 

که

جامعه

چیست

 مذهب

 چیست.
انقلاب 

چیست.

به همین دلیل به عوض سخن گفتن از جامعه و طبقات اجتماعی

از

مذهب

موعظه می کند.

 
حزب کمونیست
باید حزبی فلسفی باشد
اگر نخواهد به حزب کم و نیست
و
یا
به حزب گم و نیست
تنزل یابد

و

آبرو ببرد.

 
مذهب
ایده ئولوژی است.

 
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.

 
یعنی
مذهب توده دهقان و پیشه ور و کارگر
با
مذهب اشراف فئودال و روحانی و بورژوا
همان فرق را دارد که آب با آتش دارد.

 کیانوری
  از دیالک تیک به طور کلی بی خبر بوده است.

 
مثلا از دیالک تیک توده و رهبر و یا شخصیت.

 
توده به شرطی قادر به انقلاب است که تحت رهبری سوبژکت تاریخ باشد.


 کیانوری

از

سوبژکتمندی تاریخ 

به کلی بی خبر بوده است.

در حالیکه سوبژکتیویته یکی از مهم ترین کشفیات مارکس بوده است

و

در «تزهایی راجع به فویرباخ» توضیح داده شده است.

جامعه ایران در زمان شاه

جامعه ای کاپیتالیستی بوده است

و

انقلاب سفید،

انقلابی ضد فئودالی

یعنی انقلابی بورژوایی ـ کاپیتالیستی بوده است.

سوبژکت تاریخ 

در جامعه کاپیتالیستی

پرولتاریا ست

و

نه

اشرافیت مرتجع فئودال و روحانی.

اگر توده به پیروی از اشرافیت فئودال و روحانی تن در دهد،

فقط

می تواند عنگلاب کند و نه انقلاب.

عنگلاب

یعنی

رستاوراسیون

یعنی

شکت دادن انقلاب بورژوایی و یا پرولتری.

هم

در 

ایران

و

هم

در

روسیه

عن گلاب شده است.

کیانوری

آبروی حزب توده را برده است. 

شرم مان باد از این نادانی.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر