هاینریش گمکوف
برگردان
۱۰
از مغز تا قلب بورژوا ـ دموکرات
مارکس دانشجو
اگرچه از دوستان مسنش می آموخت، ولی تفکرش رفته رفته در مسیری دیگر سیر می کرد.
مارکس
علیرغم احترام وافر به هگل،
به
پیرو چشم بسته او مبدل نشد.
دستاوردهای علمی
مارکس
را
به
فلسفه هگل پیوند می زد.
او
اما
هر انچه را که در فلسفه هگل با دستاوردهای علم ناسازگار بود، در می انداخت.
هگلیانیسم برای مارکس پایان توسعه فلسفه نبود.
دگم بی عیب و نقصی نبود.
نقطه آغازینی برای توسعه فراتر فلسفه بود.
تمایلی در جهت پیوند فلسفه با واقعیت
در مارکس هر چه بیشتر تقویت می شد.
تز دکترای (پایان نامه تحصیلات دانشگاهی) مارکس در سال ۱۸۴۱ دال بر این است.
دفاع از دکترای خود در دانشگاه برلین در آن زمان هزینه زیادی لازم داشت.
وضع مادی و مالی مارکس اما در اثر درگذشت پدر وخیم تر شده بود.
مارکس
به همین دلیل تز دکترای خود را به دانشگاه ینا داد و در ۱۵ آوریل ۱۸۴۱
مدرک دکترای خود در فلسفه را دریافت کرد.
اگر چه موضوع تز دکترای مارکس به فلسفه آنتیک (یونان باستان کلاسیک) مربوط می شد،
ولی نشانگر آن بود که مؤلفش بورژوا ـ دموکراتی است.
مارکس
در پیشگفتار تز دکترایش
به
پرومته افتخار می کند
و
او
را
شهید راه آزادی،
خصم خدایان،
یار انسان ها
و
سمبل ایدئآل های خویش
قلمداد می کند.
مارکس
می خواست که در سنت پرومته به میان خلق رود و با خلق قید و بندهای ارتجاع، ستم و سرکوب و جهالت را در هم بشکند.
وقتی مارکس در ماه اوریل سال ۱۸۴۱ با مدرک دکترای فلسفه در دست
دانشگاه برلین را ترک کرد،
با مغز و قلب خویش
بورژوا ـ دموکراتی بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر