چهارده سال پیش در چنین روزی نخستين گردهمايي شاعران جهان در پايمر ( چين ) برگزار شد
در اين گردهمايي شاعرانی از امریکا، روسیه، سوریه، آلمان، ایتالیا و فرانسه و.. حضور داشتند.
عمران صلاحي
نیز در این گرد همایی سخنرانی کرد.
متن كامل آن به شرح زير است:
از شيراز تا چين
تقريبا هشتصد سال پيش در يكي از درياهاي چين
اميرزادهاي چيني در دو كشتي تفريحي بزمي برپا كرد.
در يكي از كشتيها اميرزاده بود و مطربان و موسيقيدانان كه به چيني و عربي و فارسي آواز مي خواندند
و
در كشتي ديگر
ابن بطوطه ،جهانگرد معروف مراكشي و مهمانان ديگر اميرزاده که به آوازهاي فارسي خيلي علاقه داشت
خوانندگان نيز شعري به فارسي ميخواندند كه به فرمان اميرزاده تكرار ميشد
ابن بطوطه فارسي نميدانسته و آن شعر را همانطور كه شنيده در سفر نامهاش آورده است:
تا دل به مهرت داده ام، در بحر فكر افتادهام
چون در نماز استادهام، گويي به محراب اندري
ابن
بطوطه با اين كه در شيراز آرامگاه سعدي را زيارت كرده و او را سرآمد
شاعران فارسي زبان زمان خود دانسته نميدانسته شعري كه در آن دريا كشتي
نشينان چيني را به طرب واداشته
از سعدي شيرازي است
شعري كه به قول ابنبطوطه آهنگ عجيبي داشته.
ابنبطوطه چون گوشش با وزن شعر عربي مانوس بوده
وزن شعر فارسي به گوشش عجيب آمده است.
هشتصد سال پيش كه نه راديو وجود داشته، نه تلويزيون، نه روزنامه و نه اينترنت
شعر سعدي از شيراز سفر كرده و به چين آمده است .
شعر يعني اين!
حالا كه خوشتان آمده
دو بيت ديگر از اين غزل يازده بيتي را ميخوانم:
هرگز نبود اندرختن، در صورتي چندين فتن
هرگز نباشد در چمن، سروي بدين خوش منظري
صورتگر ديباي چين، گو صورت رويش ببين
يا صورتي بركش چنين، يا توبه كن صورتگري
بهتر است باز برگرديم به آن دو كشتي و ببينيم كشتي نشينان ديگر چه كارهايي در آن دريا ميكردهاند.
اين كشتيهاي پر نقش و نگار به سوي هم نارنج و ليمو شليك ميكردهاند
چه صلح و صفايي.
اي كاش امروز هم از لوله توپها و تانكها چنين ميوههايي شليك ميشد.
چه درد شيريني!
حتي اگر تخممرغ و گوجه فرنگي هم باشد،
بهتر از بمب و موشك است!
خيلي خوشحالم كه امروز بعد از هشتصد سال در آن كشتي صلح و دوستي نشستهايم و به سوي هم شعر و ترانه و مهرباني پرتاب ميكنيم.
شعر
هوا را تصفيه مي كند
در هوايي كه شعر باشد
بهتر ميتوان نفس كشيد.
راه و نگاه تازه
هزار سال بود كه شاعران فارسي زبان در قالبهاي مشخص شعر ميگفتند
مثل غزل، قصيده، رباعي، مثنوي و غيره .
البته زبان و مضمون در هر دورهاي عوض ميشد
اما قالبها همان قالبهاي گذشته بود.
از نظر مضمون هم هزار سال بود كه وقتي شاعران ميگفتند
" سرو "
منظورشان قامت يار بوده
اگر ميگفتند نرگس
منظورشان چشم بوده
معشوق
با
كمان ابرو
تير مژه
را
به قلب عاشق پرتاب ميكرده و با مار گيسوان بافتهاش او را نيش ميزده و رنگ لبانش از خون عاشق بوده
و تعبيرات ديگري از اين قبيل از استثناها ميگذريم.
ميگويند در شعر عربي
عاشق
مرد است
و
معشوق
زن
در شعر هندي
عاشق
زن است
و
معشوق
مرد
در شعر انگليسي زن و مرد با she و he مشخص ميشوند،
اما در شعر فارسي معلوم نيست كي به كي است!
در فارسي هم به زن و هم به مرد " او " ميگويند
و منظور شاعر از " او " مشخص نيست.
ناگهان ميبيني به جاي گيسوي يار
گوشه سبيل مردي از غزل بيرون زده است!
شايد هم اين حسن شعر فارسي بوده است.
نميدانم در شعر چيني انگار مرد و زن در جاي خود نشستهاند.
نيما يوشيج
(۱۸۹۵-۱۹۵۹)
بنيان گذار شعر نو فارسي
بعد از هزار سال تمام اين قواعد را به هم ريخت
او به شاعران
راه تازهاي نشان داد و نگاه تازهاي بخشيد.
نيما شعر فارسي را از آسمان به زمين آورد.
در شعر او
شما بوي جنگل را حس ميكنيد
صداي پرندگان واقعي را ميشنويد
دريا را همانطور كه هست ميبينيد:
مانده از شبهاي دور را دور
در مسير خامش جنگل
سنگچيني از اجاقي خرد
وندر او خاكستر سردي ...
شعر نيما در عين حال چند لايه است
پشت تصويرهاي آشكار آن
مفاهيم پنهان وجود دارد .
انگار شعر چيني هم همينطور است.
يكي از مخالفان سرسخت نيما
مهدي حميدي بود،
شاعري كه در شعر كلاسيك معاصر ايران استاد بود.
او در سخنان و نوشتههاي خود حملههاي سختي به نيما كرده و قصيده محكمي نيز در هجو او سروده است.
حميدي
در اين قصيده
بعضي از عيبهاي نيما را بر شمرده است.
يكي از عيبها اين است
كه شعر نيما " معما گونه " است.
عيب ديگر اين است
كه سخنش " خوشآوا " نيست.
عيب
ديگر
دخالت شاعر در دستور زبان فارسي است.
مثلا به جاي اينكه بگويد " شام فرحناك " و " روز روشن " گفته " فرحناك شام " و " روشن روز "
حميدي
اين تعابير تازه را " عجايب و غرايب " خوانده و آنها را ناپسند و رسوا دانسته است.
يكي ديگر از عيبهاي نيما اين است
كه بحر و قافيه در شعر او
هويدا نيست.
حميدي
طعنه زده است كه سبك نيما، الا (؟) كه سبك نيما نيست
او شعر نيما را گوارا نمي داند و عقيده دارد:
" سه چيز هست در او:
وحشت و عجايب و
حق
سه چيز نيست در او:
وزن و لفظ و معنا نيست "
حميدي
در پايان اين قصيده
شعر خود را پرند سپيدي دانسته كه نرم و رؤيا خيز است. معنايش روشن است و مثل موسيقي خوشاهنگ است.
او به شعر آزاد عقيدهاي ندارد و ميگويد:
" بحور كهنه توانند فكر تازه كشيد"
هر چيزي را با ضد آن بهتر ميتوان شناخت،
تمام معايبي را كه حميدي در شعر نيما برشمرده
محاسن او ست!
نيما
شاعران امروز ايران را از اعتياد هزار ساله
رهايي بخشيده
و با جابه جا كردن كلمات و تصاوير و تعابير
آشنايي زدايي كرده است.
وقتي نگاه و ذائقه به چيزي عادت كرد
ديگر آن را نميبيند و از آن لذتي نميبرد.
"نيما"
ذائقه ها را تغيير داده است
نيما
به ما آموخته است كه حتي به خود نيما هم اعتياد پيدا نكنيم.
بعضي از پيروان نيما
خود سلسله جنبان حركتهاي ديگري در شعر امروز فارسي شدهاند
مثل احمد شاملو
مهدي اخوان ثالث
سهراب سپهري
فروغ فرخزاد
و ديگران.
اگر پدر شعر كهن فارسي رودكي است
پدر شعر امروز فارسي هم نيما ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر