۱۴۰۰ مهر ۳, شنبه

درنگی در سخنرانی عمران صلاحى (۱)


    عمران صلاحى 
میم حجری
 

چهارده سال پیش در چنین روزی نخستين گردهمايي شاعران جهان در پايمر ( چين ) برگزار شد 

در اين گردهمايي شاعرانی از امریکا، روسیه، سوریه، آلمان، ایتالیا و فرانسه‌ و.. حضور داشتند.
 عمران صلاحي

 نیز در این گرد همایی سخنرانی کرد.

متن كامل آن به شرح زير است:


 از شيراز تا چين

 
تقريبا هشتصد سال پيش در يكي از درياهاي چين 

 اميرزاده‌‏اي چيني در دو كشتي تفريحي بزمي برپا كرد. 

در يكي از كشتي‌‏ها اميرزاده بود و مطربان و موسيقي‌‏دانان كه به چيني و عربي و فارسي آواز مي خواندند 

و 

در كشتي ديگر   

ابن بطوطه ،جهانگرد معروف مراكشي و مهمانان ديگر اميرزاده که به آوازهاي فارسي خيلي علاقه داشت 

خوانندگان نيز شعري به فارسي مي‌‏خواندند كه به فرمان اميرزاده تكرار مي‌‏شد 

ابن بطوطه فارسي نمي‌‏دانسته و آن شعر را همان‌‏طور كه شنيده در سفر نامه‌‏اش آورده است:


تا دل به مهرت داده ام، در بحر فكر افتاده‌‏ام
چون در نماز استاده‌‏ام، گويي به محراب اندري

 
ابن بطوطه با اين كه در شيراز آرامگاه سعدي را زيارت كرده و او را سرآمد شاعران فارسي زبان زمان خود دانسته   نمي‌‏دانسته شعري كه در آن دريا كشتي نشينان چيني را به طرب واداشته‌‏

از سعدي شيرازي است‌‏

 شعري كه به قول ابن‌‏بطوطه آهنگ عجيبي داشته. 

ابن‌‏بطوطه چون گوشش با وزن شعر عربي مانوس بوده 

وزن شعر فارسي به گوشش عجيب آمده است.
 

هشتصد سال پيش كه نه راديو وجود داشته‌، نه تلويزيون، نه روزنامه و نه اينترنت 

 شعر سعدي از شيراز سفر كرده و به چين آمده است . 

شعر يعني اين! 

حالا كه خوشتان آمده 

 دو بيت ديگر از اين غزل يازده بيتي را مي‌‏خوانم:


هرگز نبود اندرختن، در صورتي چندين فتن
هرگز نباشد در چمن، سروي بدين خوش منظري


صورتگر ديباي چين، گو صورت رويش ببين
يا صورتي بركش چنين، يا توبه كن صورتگري


 بهتر است باز برگرديم به آن دو كشتي و ببينيم كشتي نشينان ديگر چه كارهايي در آن دريا مي‌‏كرده‌‏اند. 

اين كشتي‌‏هاي پر نقش و نگار به سوي هم نارنج و ليمو شليك مي‌‏كرده‌‏اند 

چه صلح و صفايي. 

اي كاش امروز هم از لوله توپ‌‏ها و تانك‌‏ها چنين ميوه‌‏هايي شليك مي‌‏شد. 

چه درد شيريني! 

حتي اگر تخم‌‏مرغ و گوجه فرنگي هم باشد، 

بهتر از بمب و موشك است‌‏!


خيلي خوشحالم كه امروز بعد از هشتصد سال در آن كشتي صلح و دوستي نشسته‌‏ايم و به سوي هم شعر و ترانه و مهرباني پرتاب مي‌‏كنيم. 

شعر 

هوا را تصفيه مي كند 

در هوايي كه شعر باشد 

 بهتر مي‌‏توان نفس كشيد.


راه و نگاه تازه


 هزار سال بود كه شاعران فارسي زبان در قالب‌‏هاي مشخص شعر مي‌‏گفتند 

 مثل غزل، قصيده، رباعي، مثنوي و غيره .

 البته زبان و مضمون در هر دوره‌‏اي عوض مي‌‏شد 

اما قالب‌‏ها همان قالب‌‏هاي گذشته بود.


  از نظر مضمون هم هزار سال بود كه وقتي شاعران مي‌‏گفتند 

" سرو " 

منظورشان قامت يار بوده 

اگر مي‌‏گفتند نرگس 

منظورشان چشم بوده 

 معشوق 

با 

كمان ابرو 

تير مژه 

را 

به قلب عاشق پرتاب مي‌‏كرده و با مار گيسوان بافته‌‏اش او را نيش مي‌‏زده و رنگ لبانش از خون عاشق بوده‌‏

 و تعبيرات ديگري از اين قبيل از استثناها مي‌‏گذريم.
 

مي‌‏گويند در شعر عربي

 عاشق 

 مرد است 

و 

معشوق

 زن 

 در شعر هندي 

عاشق

 زن است 

و 

معشوق 

مرد 

 در شعر انگليسي زن و مرد با she و he مشخص مي‌‏شوند، 

اما در شعر فارسي معلوم نيست كي به كي است‌‏! 

در فارسي هم به زن و هم به مرد " او " مي‌‏گويند 

و منظور شاعر از " او " مشخص نيست. 

ناگهان مي‌‏بيني به جاي گيسوي يار 

گوشه سبيل مردي از غزل بيرون زده است‌‏! 

شايد هم اين حسن شعر فارسي بوده است. 

نمي‌‏دانم در شعر چيني انگار مرد و زن در جاي خود نشسته‌‏اند.
 

نيما يوشيج

 (۱۸۹۵-۱۹۵۹) 

بنيان گذار شعر نو فارسي 

 بعد از هزار سال تمام اين قواعد را به هم ريخت 

 او به شاعران 

 راه تازه‌‏اي نشان داد و نگاه تازه‌‏اي بخشيد. 

نيما شعر فارسي را از آسمان به زمين آورد.

 در شعر او 

شما بوي جنگل را حس مي‌‏كنيد 

 صداي پرندگان واقعي را مي‌‏شنويد 

 دريا را همان‌‏طور كه هست مي‌‏بينيد:

 مانده از شب‌‏هاي دور را دور

 در مسير خامش جنگل 

 سنگچيني از اجاقي خرد

 وندر او خاكستر سردي ...


شعر نيما در عين حال چند لايه است 

پشت تصويرهاي آشكار آن 

مفاهيم پنهان وجود دارد . 

انگار شعر چيني هم همين‌‏طور است.
 

 يكي از مخالفان سرسخت نيما 

مهدي حميدي بود، 

شاعري كه در شعر كلاسيك معاصر ايران استاد بود. 

او در سخنان و نوشته‌‏هاي خود حمله‌‏هاي سختي به نيما كرده و قصيده محكمي نيز در هجو او سروده است. 

حميدي

 در اين قصيده 

 بعضي از عيب‌‏هاي نيما را بر شمرده است.


يكي از عيب‌‏ها اين است

 كه شعر نيما " معما گونه " است.
 

عيب ديگر اين است 

كه سخنش " خوش‌‏آوا " نيست.
عيب ديگر 

 دخالت شاعر در دستور زبان فارسي است. 

مثلا به جاي اينكه بگويد " شام فرحناك " و " روز روشن " گفته " فرحناك شام " و " روشن روز " 

حميدي 

اين تعابير تازه را " عجايب و غرايب " خوانده و آنها را ناپسند و رسوا دانسته است.


يكي ديگر از عيب‌‏هاي نيما اين است 

كه بحر و قافيه در شعر او هويدا نيست.

حميدي 

طعنه زده است كه سبك نيما، الا (؟) كه سبك نيما نيست 

او شعر نيما را گوارا نمي داند و عقيده دارد:

 " سه چيز هست در او:

 وحشت و عجايب و حق

 سه چيز نيست در او:

 وزن و لفظ و معنا نيست "
حميدي 

در پايان اين قصيده 

 شعر خود را پرند سپيدي دانسته كه نرم و رؤيا خيز است.   معنايش روشن است و مثل موسيقي خوشاهنگ است. 

او به شعر آزاد عقيده‌‏اي ندارد و مي‌‏گويد: 

" بحور كهنه توانند فكر تازه كشيد"


 هر چيزي را با ضد آن بهتر مي‌‏توان شناخت، 

تمام معايبي را كه حميدي در شعر نيما برشمرده 

 محاسن او ست!


نيما 

 شاعران امروز ايران را از اعتياد هزار ساله 

رهايي بخشيده 

و با جابه جا كردن كلمات و تصاوير و تعابير

آشنايي زدايي كرده است. 

وقتي نگاه و ذائقه به چيزي عادت كرد 

 ديگر آن را نمي‌‏بيند و از آن لذتي نمي‌‏برد. 

"نيما" 

 ذائقه ها را تغيير داده است

 نيما 

به ما آموخته است كه حتي به خود نيما هم اعتياد پيدا نكنيم.


بعضي از پيروان نيما 

خود سلسله جنبان حركت‌‏هاي ديگري در شعر امروز فارسي شده‌‏اند 

 مثل احمد شاملو

 مهدي اخوان ثالث 

 سهراب سپهري 

 فروغ فرخزاد

 و ديگران.


اگر پدر شعر كهن فارسي رودكي است 

پدر شعر امروز فارسي هم نيما ست.
 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر