برگردان
۷
سرباز سلطنتی ـ پروسی
«روزنامه راین»
را
نیروهای مترقی
نه فقط در راینلند، بلکه در سرتاسر آلمان می خواندند.
هیئت تحریریه این روزنامه
از بهترین و جسورترین شخصیت ها تشکیل یافته بود:
گئورگ هروگ
که
از آشنایان شخصی مارکس بود،
خیلی از مشهورترین اشعار خود را در این روزنامه منتشر می کرد.
برونو باوئر، کارل فریدریش کوپن، موسی هس و آدولف روتنبرگ
مرتب مطلب در این روزنامه منتشر می کردند
و
فریدریش انگلس
جزو مؤلفین دائمی این روزنامه بود.
فریدریش انگلس ۲۱ ساله
بیشک
یکی از جوان ترین مؤلفین این روزنامه بود.
او
قبل از همه
در زمینه زندگی فکری در شهر برلین
می نوشت.
چون او از اواخر ماه سپتامبر ۱۸۴۱ در پایتخت پروس (برلین) زندگی می کرد.
او
می بایستی خدمت سربازی اش را در پادگان سلطنتی ـ پروسی در پایتخت پروس بگذراند.
پادگانی
که
پس از تشکیل جمهوری آلمان دموکراتیک،
در ارتش ملی خلق
پادگان فریدریش انگلس
نامیده می شود.
او
به دلیل کارنامه دبیرستانی اش
جزو داوطلبین یکساله در ارتش محسوب می شد.
این بدان معنی بود که او به عوض ۳ سال خدمت سربازی،
فقط یک سال می بایستی خدمت کند
و
پس از ۶ هفته
مجاز به داشتن خانه شخصی در شهر بود.
امروزه تابلویی بر در خلنه شماره ۴۳ در خیابان کلارا ستکین
یاد آور محل اقامت او از ماه آوریل تا اکتبر سال ۱۸۴۲ است.
او
معارف نظامی لازم را
اگرچه بدون شیفتگی خاصی،
اما به طرز موفقیت آمیزی از آن خود می کرد.
او
از سلطنت و اشرافیت فئودالی و پروس ارتجاعی
عمیقا متنفر بود.
راجع به پادشاه پروس
به دوستی نوشته بود:
«من از او به اندازه مرگ، نفرت دارم و لزومی به بی احترامی به این زباله نبوده است.
نفرتم از او فراتر از بی احترامی بوده است.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۴۴۲)
امید او اما استفاده از مهارت و معارف نظامی در خدمت به مبارزه در راه رهایش خلق بوده است
که در سال ۱۸۴۹ زمینه اش فراهم آمد.
او با گروهان خود
چند بار در هفته
از جلوی کارخانه ماشین سازی جدیدالتأسیس رژه می رفت.
فریدریش جوان
اما
هنوز
از نیروی جهان دگرگون سازی که در کارخانجات تشکیل می یافت،
یعنی از پرولتاریا
خبر نداشت.
به خواهرش ماری گاهی به طنز و گه به استهزا
زندگی خود را به مثابه خدمت نظامی به سلطنت پروس
قلمداد می کرد:
«تو حتما از دیدن من در اونیفورم سربازی در حین پریدن روی زین دوچرخه
از خنده روده بر خواهی شد.
ضمنا
اونیفورم من معرکه است.
رنگش آبی است.
با یقه های مشکی که حاوی نوارهای پهن زرد رنگی اند.
علاوه بر آن،
کلاه سرخ رنگی با حواشی سفید دارم.
خبر نداری که چه تأثیر چشمگیری بر بیننده دارد.
شاید خودم را در نمایشگاهی به نمایش بگذارم.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۴۹۰ ـ ۴۹۱)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر