بخش دوم
انتظارات کلاسیک های مارکسیسم
قسمت اول
۱
· از پایه خارائین اصلی مرزبندی شده آموزه «دیکتاتوری پرولتاریا» باید انتظارات خاصی را مجزا ساخت که کلاسیک های مارکسیستی با پیدایش جامعه بی طبقه پیوند داده اند.
۲
· این انتظارات ـ در وهله اول ـ به شرایط تاریخی گذار مربوط می شوند:
۳
· طبقه تحت ستم، در راه سرنگونی قهرآمیز نظام حاکم، قدرت دولتی را به دست می گیرد.
۴
· انگلس جوان در طرح مبتنی بر پرسش و پاسخ خود تحت عنوان «قوانین اساسی کمونیسم» (۱۸۴۷) چنین می نویسد:
سؤال
· «آیا از بین بردن مالکیت خصوصی از طرق صلح آمیز امکان پذیر است؟»
جواب
۱
· «کاش امکان پذیر می بود.
۲
· و کمونیست ها آخرین کسانی خواهند بود، که مخالف آن باشند.
۳
· کمونیست ها خیلی خوب می دانند، که هر توطئه ای بی فایده و حتی زیانبار است.
۴
· کمونیست ها خیلی خوب می دانند، که انقلاب ها، به طور تعمدی و دلبخواه صورت نمی گیرند، بلکه همه جا و همیشه پی آمد ضرور شرایطی بوده اند، که مستقل از اراده و خواست و رهبری احزاب منفرد و یا کل طبقه بوده اند.
۵
· شما این را هم می بینید، که توسعه پرولتاریا، تقریبا در همه کشورهای متمدن، با توسل به قهر سرکوب می شود و ضمنا زمینه انقلاب از سوی دشمنان کمونیست ها ـ با تمام قوا ـ آماده می گردد.
۶
· اگر بدین طریق، پرولتاریای تحت ستم را ـ نهایتا ـ به انقلاب وادارند، ما هم به همان سان در عمل، همانطور که اکنون در حرف، به دفاع از امر پرولتاریا برخواهیم خاست.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۴، ص ۳۷۲)
۵
· کلاسیک های مارکسیسم ـ اما ـ برخلاف آنارشیست ها، بلانکیست ها، سندیکالیست های انقلابی و امثالهم ـ هرگز به تعیین «آخرین نبرد» اقدام نکرده اند.
۶
· برای آنها وسایل و فرم های تحول اجتماعی، مسئله پرنسیپ نبوده است، اصل نبوده است.
· ( اصل (پرنسیپ) در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی عبارت است از قانون اساسی عام که از تعمیم قوانین و خواص ماهوی واقعیت عینی حاصل می آید.
· اصل هم در کار نظری و هم در رفتار عملی نقش راهنما ایفا می کند.
· اصول از دیدگاه ماتریالیستی «نه آغازگاه بررسی، بلکه نتایج نهائی آن اند.
· اصول بر طبیعت و تاریخ بشری پیاده نمی شوند، بلکه از آنها انتزاع می شوند.
· طبیعت و عالم انسانی، خود را بر طبق اصول سازمان نمی دهد، بلکه اصول تا آنجا صحت دارند که با طبیعت و جامعه مطابقت دارند.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۳۳)
· اصول از دیدگاه ایدئالیستی اما برعکس، قوانین اساسی ئی تلقی می شوند، که از اندیشه صرف نشئت می گیرند و به خودی خود صحت دارند.
· مترجم)
۷
· هم مارکس و هم انگلس ـ در سال های آخر عمر خود ـ این مسئله را امکان پذیر دانسته اند، که یک حزب سوسیالیستی بتواند ـ روی هم رفته ـ به طرق «صلح آمیز»، یعنی مثلا از طریق انتخابات عمومی، قدرت دولتی را به دست گیرد.
۸
· مارکس در سال ۱۸۷۸ میلادی، در این زمینه می نویسد:
۱
· «هر توسعه تاریخی، تا زمانی می تواند «صلح آمیز» بماند، که در راه خود با موانع قهرآمیز از سوی قدرتمندان جامعه مربوطه مواجه نشود.
۲
· اگر به عنوان مثال، طبقه کارگر در انگلستان و یا ایالات متحده آمریکا، در پارلمان و یا کنگره، اکثریت داشته باشد، آنگاه می تواند از راه قانونی، قوانین و نهادهایی را که بر سر راه توسعه او قرار دارند، از میان بردارد.
· البته تنها به میزانی که توسعه جامعه آن را ایجاب می کند.
۳
· اما جنبش «صلح آمیز» می تواند به یک جنبش «قهرآمیز» مبدل شود، اگر آن با مخالفت طبقات طرفدار شرایط کهنه پیشین (مرتجعین) مواجه شود:
۴
· در این صورت، اگر مرتجعین (همانطور که در جنگ داخلی آمریکا و در انقلاب فرانسه اتفاق افتاد) با توسل به قهر سرکوب شوند، به عنوان شورشیان ضد قدرت «قانونی» سرکوب خواهند شد.»
· (مارکس و انگلس، «نامه به ببت، لیبکنشت، کائوتسکی) (۱۹۳۳)، ص ۵۱۶، مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۲، ص ۱۹)
۹
· لنین به «فراروئی» یک جمهوری بورژوائی به دولت کارگری وقوف دارد و آن را چندی بعد از انقلاب فوریه (۱۹۱۷) روسیه امکان پذیر می دانست.
۱۰
· اخیرا در سال ۱۹۶۰ میلادی، اعلامیه احزاب کمونیستی و کارگری (مسکو) این مسئله را تکرار کرده است:
· در شرایط تغییر یافته کنونی، امکان گذار به یک نظام دولتی مولدین از طرق پارلمانی وجود دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر