۱۴۰۰ خرداد ۲۴, دوشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۰۹)

  

میم حجری



۶۶۹۳ 

سنگ سخنگو

فرخ نگهدار در بی.بی.سی فارسی: 

بیش از ۴ هزار زندانی به دستِ رئیسی به قتل رسیدند. برای جلوگیری از انتخابِ او باید در رای‌گیری شرکت کرد.
همین نگهدار:
برای رای دادن به روحانی تبلیغ می‌کرد که از مقاماتِ مهمِ امنیتی دورانِ کشتارِ ۶۷ بود و پورمحمدی، قاتلِ دیگرِ کشتارِ ۶۷ ،وزیرِ دادگستری او بود،
برای رای دادن به فهرستِ امید با قاتلانی چون نجف‌آبادی و ری‌شهری تبلیغ می‌کرد.
هورا کشیدن‌های نگهدار برای اعدام‌های دوره‌ی دفاع او از «خط امام» و فهرستِ طولانی کارنامه‌ی سیاهِ او هم در یادها هست.
جان انسان‌ها، حتا جانِ اعضای سازمانِ او، برای نگهدارِ متوهم و همیشه شیفته‌‌ی قدرت هرگز ارزشی نداشته‌است.


سگ سخن جو

 

فرج سرکوهی
مثل همه شاملوئیست ها و شاملوچیست ها
ظتهر بین ظاهر پست است:
فقط
مهره می بیند و مهره می ستاید و مهره می کوبد
یعنی
طبقه نمی بیند، طبقه نمی ستاید، طبقه نمی کوبد.
یعین
در خطه خاص پرسه می زند و نه در خطه عام
در قلمرو جزء جولان می دهد سمن دسخن را و نه در قلمرو کل.
حقیقت ام ادر عام و کل است و نه در خاص و جزء
فرج و فرح و فرخ که مهره خشک و خالی نیستند.
نماینده اند.
نماینده طبقات اجتماعی اند.
هوش و فهم و فراست مهره ها
هم
به واسطه تعلقات طبقاتی آنها
تعیین می شود.
حالا بگو
فرج و فرح و فرخ
نمایندگان کدام طبقات اجتماعی اند؟


۶۶۹۴ 

سنگ سخنگو

خامنه ای و یا جانیان جمکران و نتانیاهو
دو روی یک سکه اند
وجود هر کدام ضامن بقا ی دیگری است
حریف


سگ سخن جو

 

این بدان می ماند که بگویی:
روزبه و شعبان بی مخ
دو روی یک سکه بوده اند.
سران و سیاستمداران خلق یهود
عینا و عملا و جبرا
آنتی فاشیست و آنتی فوندامنتالیست اند.
فرقی هم نمی کند که خودشان بدانند و یا ندانند، بخواهند و یا نخواهند.
حقیقت که در خواهش و دانش این و آن نیست.
حقیقت در اعماق پدیده ها ست و همشیره ماهیت است

۶۶۹۵ 

سنگ سخنگو

ماکسیم گورکی
درجهان سه گونه دزداست:
۱-دزد معمولی
۲-دزد سیاسی
۳-دزد مذهبی

واما دزدان معمولی کسانی هستند که:
پول
ساعت
زرو سیم
وسایل خانه و ... شما را برای سیر کردن شکم خود و فرزندانشان می دزدند

اما دزدان سیاسی کسانی اند که
اینده
ارزوها
رویاها
کار
زندگی
حق
حقوق
دسترنج
دستمزد
تحصیلات
توانایی
اعتبار
ابرو و سرمایه های ملی و حتی مالیات شما را می دزدند و چپاول میکنتد و شما را در سیه روزی و بدبختی نگه میدارند

دزدان مذهبی کسانی هستندکه
دنیای زیبای تان را
علم و دانش تان را
عقل و خردتان را
جشن و شادمانی تان را
سلامتی تن و روان تان را
و .... میدزدند
وتازه یک چیزهایی نیز بشما گران می فروشند،مانند
خدا
دین
بهشت
خرافات
جهل
غم
اندوه
سوگواری
افسردگی و ...

دزدان مذهبی با سخنان فریبنده،باغ بهشت را بشما نشان میدهند
دروغ میگویند
می فریبند
سواری میگیرند
و شما را در فرومایگی فقر، بدبختی،نکبت و ... نگه میدارند

تفاوت جالب این سه دسته اینست که
دزدان معمولی شما را انتحاب میکنند
اما شما دزدان سیاسی و مذهبی را خودتان انتخاب میکنید و به انها ارج می نهید وانها را بزرگ می شما رید
تفاوت دیگر و بزرگتر اینکه
دزدان معمولی، تحت تعقیب پلیس قرار میگیرند، دستگیر میشوند، شکنجه میشوند، شلاق میخورند، زندان میروند تحقیر میشوندو ...
اما دزدان سیاسی و مذهبی، هردو توسط پلیس قانون و پلیس حمایت ومحافظت میشوند، پست و مقام بالاتری میگیرند زورمیگویند، ستم میکنند و از شما طلبکار هم میشوند
پایان


سگ سخن جو

 

بدبختی شناخت هنری در همین خرافات ماکسیم گورکی آشکار می گردد:
ماکسیم گورکی
بی خبر از مفاهیم رشته های علمی مختلف بالاعمو مفاهیم فلسفی بالاخص است.
به همین دلیل
با مفهوم عامه فهم و عام پشند و عامه فریب «دزد»
دست به عوام فریبی می زند و خلایق را به دنبال نخود سیاه می فرستد.
ماکسیسم گورکی
نمی داند که دزدی و سیاست و مذهب و
دزد و سیاستمدارو ورحانیت چیست.

دزد یکی از عناصر تحتانی ترین لایه اجتماعی است که لومپن پرولتاریا نامیده می شود.
سیاست
از سویی
به
مبارزه طبقات اجتماعی و احزاب شان
و
به مبارزه دولت ها و سیستم های جهانی
در جهت جامه عمل پوشاندن به منافع خود که به طور اجتماعی ـ اقتصادی مشروط می شوند، اطلاق می شود
که در کلیه عرصه های حیات جامعتی نفوذ می کند.
سیاست
از سوی دیگر
به
آماج ها و جایگاه (موضع) طبقات و اقشار اجتماعی در قدرت (حکومت)
اطلاق می شود.
سیاستمداران
نمایندگان سیاسی طبقات اجتماعی مختلفند:
هم لنین سیاستمدار بوده
هم
تزار
هم
نیکسون
سیاستمدار بوده
هم
هوشی مین

هر گردی
گردو نیست.
سیاست هم زباله نیست.
مذهب
فرمی از شعور اجتماعی است.
خلاصه کردن مذهب در خرافه
نشانه بی خبری ماکسیسم گورکی از خرد اندیشنده است.
روحانیت
نمایندگان اشارفیت برده دار و فئودال بوده اند.
روشنفکران جامعه برده داری و فئودالی و حتی جوامع اولیه بوده اند.
یعنی مثل خود ماکسیم گورکی بوده اند
با کار فکری
نان خود را تهیه کرده اند و خورده اند.

۶۶۹۶ 

سنگ سخنگو

ناصر آقاجاری
اندیشیدن و تقلید در میان کهنه پرستان نولیبرال
در جامعه ای که انسان ها برای اندیشیدن آموزش نمی بینند و آموزش ارزش ها، تنها به خاطر سپردن مشتی احکام لا تغییردوران برده داری و نظام های مالک و رعیتی است که تنها می باید به آن ها ایمان داشت، از انسان جانوری مسخ و آماده ی هر جنایتی می سازد. برخی تغییرات چشم گیر در میان نسل جوان چنین جوامعی، بیشتر در فرم و شکل است نه در سرشت دانسته ها.
در چنین جوامعی، انسان ها
یا
مقلد باورهای لاتغییر هزاره های پیشین هستند
و
یا
دنباله رو نا به هنجاری ها و ضایعات فرهنگی سرمایه داری جهانی با ( تاریخ ضد مردمی، نسل کشی و غارت منابع دیگر ملت ها با شیوه های استعماری، امپریالیستی و امروزه، نولیبرالی) هستند.


ما این فراز از مقاله ناصر آقاجاری را مورد تأمل قرار می دهیم تا بیندیشیم.

۱
اندیشیدن و تقلید در میان کهنه پرستان نولیبرال


سگ سخن جو

 

این عنوان مقاله ایشان است:
ایشان میان تفکر و تقلید تفاوت قایلند.
راستی تفکر به چه معنی است و چگونه میسر می شود؟
ایشان ظاهرا طبقه حاکمه را مشتی «کهنه پرست نئولیبرال» می دانند.
کهنه پرستی به چه معنی است؟
ترادیسیونالیسم (سنتگرایی)؟
نئولیبرالیسم چیست؟
روش و رویه مبتنی بر سلب اختیار از دولت بورژوایی و آزادی مطلق بورژوازی در خود بری و خود دوزی همه چیز؟
دولت در ج. ا. هیچ کاره است؟
هدف ناصر آقاجاری همه کاره کردن دولت ج. ا. است؟
راستی دولت چیست و لنین کجا ست که مؤلف کتاب «دولت و انقلاب» بوده است؟

۲
در جامعه ای که انسان ها برای اندیشیدن آموزش نمی بینند


سگ سخن جو

 

کاش چنین بود.
کاش طبقات حاکمه
«اندیشیدن» را آموزش نمی دادند.
چنین چیزی اما محال است.
طبقه اجتماعی ئی که وسایل اساسی تولید جامعه را تسخیر می کند و طبقه حاکمه می گردد،
قبل از تسخیر وسایل تولید مایحتاج حیاتی جامعه
«دل و دین» (ه. ابتهاج) خلایق را می رباید.
یعنی
«اندیشیدن» باب میل خود را آموزش می دهد
حتی به ضرب شلاق و تیرباران و اعدام
یعنی ایده ئولوژی خود را تبلیغ می کند و رواج می بخشد.

زیربنای اقتصادی (حاکمیت طبقاتی، مناسبات تولیدی) در رابطه دیالک تیکی با روبنای ایده ئولوژیکی (مثلا آموزش و پرورش، مذهب، هنر، قضاوت، فقه، فلسفه، فرهنگ، اخلاق و غیره)
است.
روابط دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان تخریب کرد.

۳
آموزش ارزش ها، تنها به خاطر سپردن مشتی احکام لا تغییردوران برده داری و نظام های مالک و رعیتی است که تنها می باید به آن ها ایمان داشت


سگ سخن جو

 

منظور از مفهوم «ارزش» چیست که تدریس می شود؟
معیارهای ارزشی حاکم در هر جامعه = معیارهای ارزشی طبقه حاکمه
مثال:
مینی ژوپ در زمان شاه یکی از معاییر ارزشی بود
امروزه حجاب و ریش و جای مهر بر پیشانی و صیغه و تکبیر و تسبیح و نشخوار ایه و حدیث و روایت و غیره
از معاییر ارزشی طبقه حاکمه است.
ایمان برای چیست؟
خلایق همانقدر به مینی ژوپ ایمان داشته اند که به حجاب ایمان دارند.
مسئله
نه
چیزی معرفتی (آموزشی)
بلکه مسئله ای طبقاتی ـ تحمیلی است.
اگر زنی دیروز محجب می بود
به پست و مقامی نمی رسید
به همان سان که اگر امروز مینی ژوپ بپوشد به پست و مقامی نمی رسد

۴
در جامعه ای که انسان ها برای اندیشیدن آموزش نمی بینند و آموزش ارزش ها، تنها به خاطر سپردن مشتی احکام لا تغییردوران برده داری و نظام های مالک و رعیتی است که تنها می باید به آن ها ایمان داشت، از انسان جانوری مسخ و آماده ی هر جنایتی می سازد.


سگ سخن جو

 

ناصر آقاجاری
نحوه آموزش ارزش ها توسط کهنه پرستان
را
مسبب و موجب
مسخ اعضای جامعه و ارتکاب جنایت می داند.
این یعنی درک ایدئالیستی تاریخ.
این یعنی
تعیین کننده تلقی کردن عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی
و
انکار نقش زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی)
این یعنی
دیدن نماینده طبقه حاکمه
و
ندیدن خود طبقه حاکمه
این
یعنی
بیگانگی با الفبای مارکسیسم ـ لنینیسم
مثلا
دیالک تیک زیربنا و روبنا
درک ماتریالیستی تاریخ
دیالک تیک طبقه و ایده ئولوگ
دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه


۶۶۹۷ 

سنگ سخنگو

سعدی

ای یار کجایی که در آغوش نه‌ای
و امشب بر ما نشسته چون دوش نه‌ای

ای سرو روان و راحت نفس و روان
هر چند که غایبی فراموش نه‌ای


سگ سخن جو

 

معنی تحت اللفظی:
یار در آغوشم نیست و مثل دیشب در نزدم ننشسته است.
پس این یار قد بلند سرو آسا
که موجب آسایش روح و روانم بود، کجا ست؟

هی سعدی
در خانه مشترک تان نشسته و برایت توله تولید می کند و از فرط تنهایی و بیکسی رسوای شهر گشته است.
هر زن هرجایی
را
خلایق
به طعنه و توهین
«زن سعدی»
خطاب می کنند.
کسی با مظلوم ترین زن جهان
توان همدردی ندارد.
اگر به کوچه ما آمدی
به جای شعر و شعار،
شعور بیار.

۶۶۹۸ 

سنگ سخنگو

طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
خواه در ایران و خواه در دیگر جوامع بشری
عالی ترین و فوقانی ترین طبقه اجتماعی است.

یعنی در قله جامعه قرار دارد.

دزد
یکی از عناصر تحتانی ترین لایه اجتماعی معروف به لومپن پرولتاریا ست.

دزد نامیدن اعضای طبقات حاکمه
یکی از ترفندهای ایده ئولوژیکی همین طبقات حاکمه است.
بدین طریق
دیالک تیک استثناء و قاعده را به خدمت می گیرند تا هر غارتگر افشا شده از اعضای خود را
استثنائی قلمداد کنند و خود را به آب زمزم بشویند و تطهیر کنند.
مارکس در اثرش تحت عنوان «فقر فلسفه» پرودون رهبر آنارشیسم را درست به همین دلیل به چالش می کشد:
بورژوازی (طبقه حاکمه جامعه سرمایه داری)
دزد نیست.
دزد کسی است که مخفیانه آفتابه همسایه را از آن خود می کند.
بورژوازی با توده پرولتاریا
قرارداد کاری می بندد و بخشی از نتیجه کار آنان را بر طبق قرارداد منعقده تصاحب می کند.
استثمار = تصاحب اضافه ارزش.
نیروی کار کارگر = مرغی که تخم دو زرده می گذارد.
زرده اول را طبقه حاکمه به کارگر می دهد و زرده دوم را از ان خود می کند.
دزد نامیدن بورژوازی نوعی عوامفریبی است.
به نفع بورژوازی است.
طبقه حاکمه
مالک بلامنازع کلیه وسایل تولید و نهادها و مؤسسات و منابع و معادن جامعه است:
پیروزی ارتجاع سرخ و سیاه = تعویض مالکتیت بر وسایل اساسی تولید و غیره جامعه

شاه اللهی ها هم جناحی از همین بورژوازی اند و هدف شان از برگشت مجدد به قدرت
سلب مالکیت از طبقه حاکمه و تسخیر مجدد آنها ست.
اگر توده هم حزبی داشته باشد
هدفش همین خواهد بود:
تسخیر اهرم های سیاسی برای تسخیر اهرم های اقتصادی


۶۶۹۹ 

سنگ سخنگو

کلارا ستکین

اگر زن نه فقط در درون کتاب‌ها و قوانین روی کاغذ،
بلکه در عمل خواهان کسب برابری اجتماعی با مرد است،
اگر او می‌خواهد آزادی در تحرک و فعالیت برای تمام بشریت را به‌مانند مرد به‌دست آورد، تحقق دو شرط غیرقابل اجتناب را می‌بایست بپذیرد:
از بین ‌رفتن مالکیت‌خصوصی بر ابزار تولید و جانشین شدن مالکیت‌ اجتماعی در نظامی فاقد ستم و استثمار.
فقط تحقق این دو شرط سبب از بین رفتن وابستگی اقتصادی زن به مرد به‌مثابه همسر و مادر خواهد شد.
پایان


سگ سخن جو

 

 هر کس این سخن ستکین را ترجمه کرده بیسواد بوده است.
برای اینکه لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید = اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل تولید

یعنی یک شرط بیش نیست
و
از دو شرط خبری نیست.
ثانیا
از ستکین چه پنهان
که
لغو بنیاد اقتصادی ـ اجتماعی نابرابری زن و مرد
جنبه سوبژکتیو مسئله است.
اوتوماتیسمی مکانیکی در بین نیست.

برای تشکیل برابری عملی و عینی زن و مرد
چه بسا قرن ها لازم خواهد بود.
مثال:
بنیاد اقتصادی ـ اجتماعی اسلام و مسیحیت و یهودیت و بودیسم و غیره
دیری است که از بین رفته است
درحالیکه همچنان و هنوز جانسختی میکنند.
به همین دلیل باید
به
استقلال نسبی عوامل روبنایی ـ ایده ئولوژیکی
ایمان اورد و به روشنگری علمی و انقلابی صبورانه و سرسختانه پرداخت.

ادامه دارد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر