۱۴۰۰ تیر ۱, سه‌شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۱۶)


 
میم حجری

۶۸۳۸   

سنگ سخنگو

حمید رضا
متاسفانه و به قول مولانا فقط از ظن خود یار گشته اید:
بیتی که در ابتدا از حافظ آورده اید کاملا بر عکس برداشت شماست
در این بیت مراد حافظ آن است
که بندگی به شرط مزد شبیه گدایی است
و انان که برای رفتن به بهشت و‌پرهیز از جهنم خدارا می‌پرستند
این ها حکم گدایانی دارند که رای مزد فقط تن به کار می دهند
و این تفکر کاملا عرفانی است که عارفان چون عاشق معبود خود هستند
طاعت و عبادت دارند نه به شرط مزد بهشت و‌جهنم.


سگ سخن جو

ممنون
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند.

ما بر خلاف شما و امثال بیشمار شما
مفهومی می اندیشیم.
یعنی اشعار شعرا را نه با پیشداوری های خود
بلکه بر اساس مفاهیم مستعمله در ابیات اشعار تحلیل می کنیم.
حافظ در این بیت شعر
مبلغ بندگی است.
رهنمود حافظ به نحوه بندگی مربوط می شود و نه به اصل بندگی.
خواه
بندگی به طبقات حاکمه برده دار و فئودال و زمیندار و سرمایه دار باشد
و
خواه بندگی به انعکاس انتزاعی - آسمانی اربابان زمینی (خدا) باشد.
خرف ما این است.

خود حافظ هم جزو طبقه بنده دار است:
وقتی راه می رود خیلی از غلامان به دنبالش روانند تا پوز بدهد.
به همان سان که سران ج. ا. با بادی گاردها و دست بوس ها
پوز می دهند.
بادی گاردها هم غلامان نوین برده داران نوین اند.

حافظ رهنمود بندگی بدون قرارداد کاری را می دهد.
دشمن پرولتاریا ست که نافی همه فرم های بندگی و وابستگی است.
درست به همین دلیل
نیچه فیلسوف فاشیسم از حافظ خوشش می آید.

حافظ میخواهد که ارباب زمینی ویا به قول شما آسمانی
به دلخواه و بسته به سنن و قوانین برده داری
مزد بنده را (و یا اجر و جزر اخروی بنده را)
تعیین کند
بدون موافقت و مخالفت بنده.

این هنوز چیزی نیست.
حافظ مبلغ بنده پروری است
و
نه
آزادی و استقلال فکری و عملی اعضای جامعه.

دیوان حافظ مملو از اشعار مبتنی بر چاپلوسی و حتی جاسوسی برای خوانین و سلاطین خونریز برده داری و فئودالی است
ارسال پسر خود نزد تیمور لنگ برای تربیت
قول کتبی شفاعت در روز جزا گرفتن از تیمور خونخوار
دال بر بطلان دعاوی خیالی واهی شما ست.
حافظ
اصلا
منتقد نظام فئودالی ـ برده داری نیست.
حافظ منتقد جنبش ضد فئودالی عرفان در قرون وسطی است.
بیت بیت دیوان حافظ
در خدمت تحقیر و تخریب خانه اهل تصوف و طریقت و عرفان است.
حافظ عرفای اوپوزیسیون ضد فئودالی را حتی به پادشاه فراری برگشته
لو می دهد:
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید


خط مشی ایده ئولوژیکی حافظ در رابطه با عرفان را سعدی تدوین کرده است:
این خط مشی
مبتنی بر تأیید جنبه های ضد عقلی عرفان
و
تنقید جنبه های اجتماعی ـ انقلابی ـ ضد فئودالی ـ ضد مذهبی عرفان است
که برای تفرقه افکنی در میان اهل تصوف و طریقت و عرفان است:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
(عارفی توبه کرده و به طبقه حاکمه پیوسته)

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟

گفت:
«آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج
وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را»


عرفا به زعم سعدی خودپرستند
و
اجامر دربار فئودالی
خادم خلقند.

اگر در دیوان حافظ نظر کنید
مشخصه مهم اهل عرفان
خودپرستی است.
حافظ هر چه دارد
از سعدی دارد.
حافظ
گشتاورهای ارتجاعی و ضد عقلی سعدی را از آن خود کرده است
ما ده هزار صفحه تحلیل از آثار سعدی و حافظ و شعرای دیگر منتشر کرده ایم.
دوران عوامفریبی گذشته است:
از کهکشان حزب توده
خورشید تابانی طلوع کرده است.

۶۸۳۹   

سنگ سخنگو

من بی طبقه ام.
میترا


سگ سخن جو

آره.

افراد بی طبقه در کره بی سکنه مریخ زندگی می کنند.
در کره زمین یافت نمی شوند.
ما هم می خواستیم
به کره مریخ برویم و با افراد بی طبقه
نماز جماعت بخوانیم
ولی در خر پرنده جا نشد

اساتید دانش کاه صندلی شریف
قبل از ما آمده بودند و سوار شدند و رفتند

۶۸۴۰   

سنگ سخنگو

تمسخر
چیست
و
تفاوت تمسخر با روشنگری کدام است؟

تمسخر
یکی از فرم های تحقیر و تخریب همنوع است.

تمسخر
در بهترین حالت (مثلا در روش انتقادی بند تنبانی ولتر)
یکی از فرم های پریمیتیو انتقاد اجتماعی است.

تمسخر
کسب و کار کسانی است که
در
کله
مغز اندیشنده
و
در
چنته
حرف اندیشیده و پخته و سنجیده ندارند.

مذهب
را
فقط از موضع پرولتاریا
می توان به چالش کشید و نه از موضع طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر.
منتقد مذهب
فقط به شرطی می تواند منتقد باشد که
مسلط به تفکر مفهومی (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) باشد.

۶۸۴۱   

سنگ سخنگو

خاطرات تراژیکی را به رشته تحریر در آورده اید. 
ولی به طرزی ناقص و ناتمام. 
سؤال این است که چگونه ادامه حیات داده اید؟ 
در یتیمخانه؟

۶۸۴۲   

سنگ سخنگو

سایه
ترجمه تحت اللفظی:

هرگز از مرگ هراسی نداشتم
مگر امروز که فهمیدم
آخرین بازمانده جمع پریشان یارانم هستم
و
از خود پرسیدم:.
از من چه کسی یاد خواهد کرد؟


سگ سخن جو

حضرت هوشنگ
مرتاضان طراز نوین
بی نیاز از یادها و یاد آورانند.

رسد ادمی به جایی
که
به جز خدا (توده خدا) نبیند
و
به خویشتن نموید
و
نیندیشد.

۶۸۴۳   

سنگ سخنگو

رأی دهندگان
نتیجه را تعیین نمیکنند،
شمارش کنندگان رأی
نتیجه را تعیین میکنند.
«مارتین اسکورسیزی»


سگ سخن جو

عجب واویلایی است.
همین ادعا
را
چند روز قبل
خیلی ها
از قول خودشان منتشر کرده اند.

این ادعا حاوی ذرات ناچیزی از حقیقت است
ولی حقیقی نیست.

چرا و به چه دلیل؟


۶۸۴۴   

سنگ سخنگو

رای دادن تایید بردگی است، اونم در نظام های ایدئولوژیک
مهدی


سگ سخن جو

انتخابات
(رأی دادن و انتخاب کردن و یا کاندید شدن و انتخاب شدن)
یکی از مهم ترین دستاوردهای توده زحمت زیر پرچم پرولتاریای انقلابی است.
خون بهترین فرزندان توده برای احقاق این حق ریخته شده است.

احقاق حق رأی دادن
اصولا
گسست حلقه ای از حلقات زنجیر بردگی است.
نظامات ایده ئولوژیک
یکی از خرافه مفاهیم طبقات حاکمه انگل و عوامفریب است.
نظامی یافت نمی شود که متعلق به طبقه اجتماعی معینی نباشد
یعنی
حاکمیت طبقه اجتماعی معینی نباشد
و
طبقه اجتماعی معینی یافت نمی شود که ایده ئولوژی نداشته باشد.
تحقیر ایده ئولوژی
یکی از عوامفریبی های مد روز ارتجاع امپریالیستی است.
هدف اراذل و اوباش
ماورای طبقاتی و بی ایده ئولوژی جازدن نظامات مبتنی بر استثمار و سرکوب و ستم خویش است.
پرولتاریا
دارای ایده ئولوژی خاص خویش است که با شیر مادر اندر می کند و با کفن و دفن به در.
ایده ئولوژی پرولتاریا
همزمان
علم است.
اسمش مارکسیسم ـ لنینیسم است که علمی از طراز ریاضیات است.
دو دو تا چهارتا ست.

۶۸۴۵   

سنگ سخنگو

سیران ایرانی
خوارج سیر را می بینند
و نه خوارج گشنه را.
گشنه های ایرانی
اما
هر دو را می بینند
و غم گشنه ها را می خورند.
همه چیز هستی اجتماعی
طبقاتی است.
حتی
دیدن ها و ندیدن ها
دیده شدن ها و نادیده ماندن ها

۶۸۴۶   

سنگ سخنگو

مثلا من که عمر وجوانی خودم را صددرصد وقف تربیت وایجاد خصائل انسانی درفرزندانم کرده ام
کاری بی حاصل بوده واگر انها درزندگی انسان وشریف وتحصیلکرده هستند
همینجوری الکی بود
و
یا
نقش ژن خوب پدرشان را
که شخصی شریف وآرام وپاک بوده
درشکل گیری شخصیت فرزندانش صفرمیدانید؟
مهرنوش


سگ سخن جو
 
 
 ممنون از هماندیشی

خرافه رایجی است که مربی اعضای جامعه
مادران و پدران اند.

مربی حقیقی اعضای جامعه
اساسا
طبقات حاکمه اند که از جنس اجنه اند.
دیده نمی شوند ولی سر رشته امور را در دست دارند.
و
اعضای جامعه
مزدور بی خبر و داوطلب شان هستند.
مثلا مادران و پدران
مربیان کودکستان ها
معلمین
مدرسین
وعاظ
اساتید دانشگاه ها
شعرا
نویسندگان
فلاسفه
علما
...

خود اینها را هم نسل اندر نسل
طبقات حاکمه در طول تاریخ
تربیت کرده اند
یعنی
ایده ئولوژی خود را در رگ روح شان تزریق کرده اند
بی آنکه روح شان حتی از این تزریق ایده ئولوژی دشمن با خبر باشد.
حافظ بیت شعری دارد که دال بر همین نقش طبقات حاکمه است:
در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
آنچه استاد ازل (طبقات حاکمه) گفت:
«بگو»
می گویم


مرا بسان طوطی پشت آینه نگهداشته اند.
هر چه می گویم
تکرار حرف استاد ازل است و نه حرف خود من.
بر پیشانی تمامی این اندیشه مهرنوش
مهر طبقه حاکمه خورده است.

مهرنوش
به هر دلیلی
(شاید به دلیل عضو طبقات حاکمه بودن)
مثل طبقات حاکمه می اندیشد و نه مثل توده.
تفاوت ما با مهرنوش و مهرنوشان دیگر
همین است.
مهرنوش کامنت علمی ما را اصلا نمی خواند
و
خرافه طبقات حاکمه را تکرار میکند.
همه همین جورند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر