شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند
و
یک نکته پیرامون شعارهای ارتجاعی
محمد قراگوزلو
منبع:
سیات اخبار روز
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
۱
من
همدستِ توده
ام
تا
آن دَم
که
توطئه می کند، گسستنِ زنجیر را
همدستِ توده
ام
تا
آن دَم
که
توطئه می کند، گسستنِ زنجیر را
احمد شاملو،
تا زمانی حاضر
به
به
همدستی با توده می شود
که
توده
توطئه گر باشد:
توطئه گر باشد:
توطئه گسستن زنجیررا بچیند.
اگر
توده
از
توطئه گری دست بردارد،
احمد شاملو
هم
از
همدستی با توده
دست برمی دارد.
یعنی
همدستی او با توده،
مشروط به توطئه توسط توده است.
سؤال این است
که
کدام زنجیر
باید
به
برکت توطئه توده
گسسته شود؟
چون
آزادی
همیشه و همه جا
در
دیالک تیک ضرورت و آزادی
( جبر و اختیار)
وجود دارد.
این بدان معنی است
که
هیچ جامعه ای نمی توان یافت که زنجیری در آن وجود نداشته باشد.
حتی
طویله
تحت حاکمیت جبری (ضرورتی) قرار دارد.
در
هر
طویله
حساب و کتابی هست.
هیرارشی
(سلسله مراتب)
و
انضباط و نظم و انتظامی هست.
۲
اکنون
می توان
به
وجود عناصر جدی از آنارشیسم در ایده ئولوژی احمد شاملو
پی برد.
احمد شاملو
و
سازمان ها و افراد تحت تأثیر او
مثلا سازمان فدائیان و مجاهدین خلق
ضمنا
نماینده آنارشیسم
اند.
سازمان مجاهدین خلق
پس
از
عنگلاب اسلامی
همه چیز داشت
و
می توانست در وحدت آشکار و یا پنهان با طرفداران فئودالیسم و فوندامنتالیسم شیعی
حکومت کنند.
ولی
اهل تشکیل دولت و حکومت نبود.
به
همین دلیل
به
جنگ داخلی
روی آورد.
۳
احمد شاملو
همین آنارشیسم
(توطئه ی گسستن زنجیر)
را
به
مثابه کمونیسم
به خورد خوانندگان خرفت اشعار و افکارش داده است.
به همین دلیل
خیلی از خرها از فرط خریت
احمد شاملو
را
طرفدار دوآتشه سوسیالیسم و کمونیسم می پندارند.
اگر لعاب سرخ این سوسیالیسم و کمونیسم فاشیستی شاملو و شاملوئیسم و شاملوچیسم
خراشیده شود،
آنارشیسم
با
تمام جلال و جبروتش عرض اندام می کند.
پس
از
انقلاب سوسیالیستی اکتبر
در
روسیه شوروی
نیز
تحت رهبری دیوانه ای به نام ماخنو
آنارشیسم
دم و دستگاهی به هم زد
که
در
رمان الکسی تولستوی
تشریح شده است.
۴
آن دَم
که
زیرِ لب می خندد
دلش غنج می زند
و
به
ریشِ جادوگر
آبِ دهن پرتاب می کند.
غنج زدن دل برای چیزی
به
معنی داشتن آرزوی عمیق چیزی
دیگر شروط مهم همدست گشتن شاملو با توده
به
شرح زیرند:
الف
توده باید زیر لب بخندد.
اگر
توده
احیانا
خنده زیر لبی
(زیر زیرکی)
را
فراموش کند،
همدستی شاملو با توده،
قطع می شود.
بیچاره توده
ب
دل توده باید غنج زند.
از
همین جمله غلط شاملو
بی سوادی او
عربده می کشد:
شاملو
عاجز از تمیز فعل لازم از متعدی است:
غنج زدن
فعلی متعدی است.
یعنی
به مفعولی نیاز دارد:
مثال:
دلم برای یک قاچ خربزه خراسان غنج می زند.
یعنی
یک قاچ خربزه خراسان
را
عمیقا
آرزو می کنم.
سؤال توده
از
الف بامداد معتاد
این است
که
دلش به چه چیزی باید غنج زند
تا
مشد احمد شاملو همدستش شود؟
شاملو غنج زدن دل
را
بسان فعل لازم به کار می برد.
مثال
حسن می آید.
آمدن
فعل لازم است
و
به مفعول نیازی ندارد.
غنج زدن دل
اما
به
خربزه خراسان
نیاز دارد
و
یا
به
هندوانه زنجان.
پ
و
به
ریشِ جادوگر
آبِ دهن پرتاب می کند.
توده
علاوه بر خنده زیر لبی و غنج زدن دلش،
باید آب دهنش را جمع کند و بر ریش جادوگر
پرتاب کند.
اگر
دهن توده
خدای ناکرده خشک شود
و
یارای تف افکندن
نداشته باشد،
الف بامداد معتاد
دست از همدتسی با توده برمی دارد و بر سر منقل و وافور برمی گردد.
۵
اما
برادری ندارم
هیچگاه برادری از آن دست نداشته ام
که بگوید:
«آری»:
ناکسی
که
به
طاعون
آری
بگوید
و
نانِ آلوده اش
را
بپذیرد.
معنی تحت اللفظی:
من
اما
حاضر به همدستی (برادری) با توده نخواهم شد،
اگر
تمکین کند.
توده
در این صورت
به
ناکسی استحاله خواهد یافت
که
به
طاعون
تمکین می کند
و
نان آلوده اش
را می پذیرد.
چنین توده ای
لیاقت برادری و همدستی مرا ندارد.
جواب می یابیم:
توده
لیاقت همدستی طرفداران شاملوئیسم و شاملوچیسم
را
کسب کرده است.
توده
به همین دلیل
شعرباران می شود.
ادامه دارد.
اگر
توده
از
توطئه گری دست بردارد،
احمد شاملو
هم
از
همدستی با توده
دست برمی دارد.
یعنی
همدستی او با توده،
مشروط به توطئه توسط توده است.
سؤال این است
که
کدام زنجیر
باید
به
برکت توطئه توده
گسسته شود؟
چون
آزادی
همیشه و همه جا
در
دیالک تیک ضرورت و آزادی
( جبر و اختیار)
وجود دارد.
این بدان معنی است
که
هیچ جامعه ای نمی توان یافت که زنجیری در آن وجود نداشته باشد.
حتی
طویله
تحت حاکمیت جبری (ضرورتی) قرار دارد.
در
هر
طویله
حساب و کتابی هست.
هیرارشی
(سلسله مراتب)
و
انضباط و نظم و انتظامی هست.
۲
من
همدستِ توده
ام
تا
آن دَم
که
توطئه می کند، گسستنِ زنجیر را
همدستِ توده
ام
تا
آن دَم
که
توطئه می کند، گسستنِ زنجیر را
اکنون
می توان
به
وجود عناصر جدی از آنارشیسم در ایده ئولوژی احمد شاملو
پی برد.
احمد شاملو
و
سازمان ها و افراد تحت تأثیر او
مثلا سازمان فدائیان و مجاهدین خلق
ضمنا
نماینده آنارشیسم
اند.
سازمان مجاهدین خلق
پس
از
عنگلاب اسلامی
همه چیز داشت
و
می توانست در وحدت آشکار و یا پنهان با طرفداران فئودالیسم و فوندامنتالیسم شیعی
حکومت کنند.
ولی
اهل تشکیل دولت و حکومت نبود.
به
همین دلیل
به
جنگ داخلی
روی آورد.
۳
من
همدستِ توده
ام
تا
آن دَم
که
توطئه می کند، گسستنِ زنجیر را
همدستِ توده
ام
تا
آن دَم
که
توطئه می کند، گسستنِ زنجیر را
احمد شاملو
همین آنارشیسم
(توطئه ی گسستن زنجیر)
را
به
مثابه کمونیسم
به خورد خوانندگان خرفت اشعار و افکارش داده است.
به همین دلیل
خیلی از خرها از فرط خریت
احمد شاملو
را
طرفدار دوآتشه سوسیالیسم و کمونیسم می پندارند.
اگر لعاب سرخ این سوسیالیسم و کمونیسم فاشیستی شاملو و شاملوئیسم و شاملوچیسم
خراشیده شود،
آنارشیسم
با
تمام جلال و جبروتش عرض اندام می کند.
پس
از
انقلاب سوسیالیستی اکتبر
در
روسیه شوروی
نیز
تحت رهبری دیوانه ای به نام ماخنو
آنارشیسم
دم و دستگاهی به هم زد
که
در
رمان الکسی تولستوی
تشریح شده است.
۴
من
همدستِ توده
ام
تاهمدستِ توده
ام
آن دَم
که
زیرِ لب می خندد
دلش غنج می زند
و
به
ریشِ جادوگر
آبِ دهن پرتاب می کند.
غنج زدن دل برای چیزی
به
معنی داشتن آرزوی عمیق چیزی
دیگر شروط مهم همدست گشتن شاملو با توده
به
شرح زیرند:
الف
توده باید زیر لب بخندد.
اگر
توده
احیانا
خنده زیر لبی
(زیر زیرکی)
را
فراموش کند،
همدستی شاملو با توده،
قطع می شود.
بیچاره توده
ب
دل توده باید غنج زند.
از
همین جمله غلط شاملو
بی سوادی او
عربده می کشد:
شاملو
عاجز از تمیز فعل لازم از متعدی است:
غنج زدن
فعلی متعدی است.
یعنی
به مفعولی نیاز دارد:
مثال:
دلم برای یک قاچ خربزه خراسان غنج می زند.
یعنی
یک قاچ خربزه خراسان
را
عمیقا
آرزو می کنم.
سؤال توده
از
الف بامداد معتاد
این است
که
دلش به چه چیزی باید غنج زند
تا
مشد احمد شاملو همدستش شود؟
شاملو غنج زدن دل
را
بسان فعل لازم به کار می برد.
مثال
حسن می آید.
آمدن
فعل لازم است
و
به مفعول نیازی ندارد.
غنج زدن دل
اما
به
خربزه خراسان
نیاز دارد
و
یا
به
هندوانه زنجان.
پ
و
به
ریشِ جادوگر
آبِ دهن پرتاب می کند.
توده
علاوه بر خنده زیر لبی و غنج زدن دلش،
باید آب دهنش را جمع کند و بر ریش جادوگر
پرتاب کند.
اگر
دهن توده
خدای ناکرده خشک شود
و
یارای تف افکندن
نداشته باشد،
الف بامداد معتاد
دست از همدتسی با توده برمی دارد و بر سر منقل و وافور برمی گردد.
۵
اما
برادری ندارم
هیچگاه برادری از آن دست نداشته ام
که بگوید:
«آری»:
ناکسی
که
به
طاعون
آری
بگوید
و
نانِ آلوده اش
را
بپذیرد.
معنی تحت اللفظی:
من
اما
حاضر به همدستی (برادری) با توده نخواهم شد،
اگر
تمکین کند.
توده
در این صورت
به
ناکسی استحاله خواهد یافت
که
به
طاعون
تمکین می کند
و
نان آلوده اش
را می پذیرد.
چنین توده ای
لیاقت برادری و همدستی مرا ندارد.
حالا
به
سؤال
حریف بیدار مبنی بر اینکه
چرا دکتر محمد قراگوزلو
از
شکوه خیزش «زباله ها»
سخن دارد:
شکوهِ خیزشِ مردمِ بی لبخند
جواب می یابیم:
توده
لیاقت همدستی طرفداران شاملوئیسم و شاملوچیسم
را
کسب کرده است.
توده
به همین دلیل
شعرباران می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر