ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
همپیمان
هوشنگ ابتهاج
(سایه)
۱
جدایی کار دشمن بود
ورنه
ای برادر جان
من
از جان، یاورت بودم
تو
پشتیبانِ من بودی
معنی تحت اللفظی:
تفرقه میان ما برادران
(من و تو)
توطئه دشمن بود.
در غیر اینصورت
من
مددرسان صمیمی و صادق تو
بودم
و
تو
پشتیبان من
بودی.
سؤالی
که
ما را از دیرباز به خود مشغول می داشت،
این بود
که
چرا
سایه
(و حزب توده)
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی
را
دوست
تلقی می کند؟
۲
جدایی کار دشمن بود
ورنه
ای برادر جان
من
از جان، یاورت بودم
تو
پشتیبانِ من بودی
سایه
(و حزب توده)
فاقد معیار اوبژکتیو (عینی)
برای تعیین دوست و دشمن است.
به همین دلیل
جای معیار اوبژکتیو (عینی)
را
معیار سوبژکتیو
می گیرد.
تعیین دوست و دشمن
در این صورت
دلبخواهی، تصادفی، خرکی و الکی صورت می گیرد.
اگر کسی با توده ای ها بحث کرده باشد،
دیر یا زود
متوجه این قضیه می شود.
سلطنت طلب ها و سرتنت طلب ها
هم
از این لحاظ
کم ترین فرقی با حزب توده ندارند.
همه
از دم
دوئالیستی «می اندیشند.»
۳
جدایی کار دشمن بود
ورنه
ای برادر جان
من
از جان، یاورت بودم
تو
پشتیبانِ من بودی
دربار پهلوی
پیشاپیش
دشمن
بوده است.
چرا و به چه دلیل؟
اولا
به این دلیل
که
دربار پهلوی
حزب توده
را
تار و مار کرده است.
ثانیا
به این دلیل
که
وابسته به طبقه حاکمه امپریالیستی بوده است.
این
اما
به چه معنی است؟
۴
دلیل اول سایه (و حزب توده)
دلیلی سوبژکتیویستی در مقیاس ملی (داخلی) است.
دربار پهلوی
شر مطلق در مقیاس ملی
بوده است.
دلیل دوم سایه (و حزب توده)
دلیلی سوبژکتیویستی در مقیاس بین المللی (خارجی) است.
امپریالیسم امریکا
شر مطلق در مقیاس بین المللی بوده است.
سؤال
این است
که
خیر مطلق در مقیاس ملی و بین المللی چیست؟
دوئالیسم هابیل و قابیل
در مقیاس ملی و بین المللی
از چه قرار است؟
۵
خیر مطلق در مقیاس ملی
خود سایه (و حزب توده) است.
خیر مطلق در مقیاس بین المللی
اتحاد شوروی
است.
می توان گفت
که
سایه
(و حزب توده)
دوئالیسم هابیل و قابیل
را
به شکل دوئالیسم دربار پهلوی و حزب توده
از
سویی
و
به شکل دوئالیسم امپریالیسم امریکا و شوروی
از
سوی دیگر
بسط و تعمیم می دهد.
۶
در پرتو این معیار دوئالیستی
همه چیز ایران و جهان ارزیابی سوبزکتیویستی قطعی می شود:
هر کس میانه اش با حزب توده و اتحاد شوروی خوب باشد
و
یا
هر کس میانه اش با دربار و امپریالیسم امریکا بد باشد،
جزو اخیار (انقلابیون) محسوب می شود.
بدین طریق
دوست و دشمن
سلب عینیت
می شوند.
یعنی
ماهیت طبقاتی و فرماسیونی دوست و دشمن
ماستمالی می شود.
مورد بی اعتنایی مطلق قرار می گیرد.
بررسی عینی دوست و دشمن
فراموش می شود.
فریب تحلیلات اقتصادی ـ سیاسی حزب توده
را
نباید خورد.
درست
با
این معیار دوئالیستی است
که
سایه
(و حزب توده)
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی
را
برادر
تصور می کند
و
آسمان و ریسمان
را
به هر ذلت و مشقتی
به هم می بافد
تا
این توهم خود را اثبات کند.
۷
اکنون
اوتوماتیسم های متنوعی
اعتبار منطقی کسب می کنند:
مثلا
دشمن دشمن من
دوست
تلقی می شود.
بدبختی استالینیسم
در
همین بیگانگی با تفکر دیالک تیکی است.
در
همین تفکر متافیزیکی و دوئالیستی است.
احتمالا
همه احزاب اروپای شرقی
به استثنای
حزب کمونیست آلمان شرقی و غربی
دچار این ذلت فکری و اسلوبی بوده اند.
۸
فاجعه
وقتی آغاز می شود
که
معیار دوئالیستی
تباه شود.
مثلا
اتحاد شوروی
سقوط کند.
فروپاشی حزب توده
عمدتا
به سبب فروپاشی اتحاد شوروی
(مظهر خیر مطلق)
بوده است.
با سقوط اتحاد شوروی
دوئالیسم هابیل و قابیل فروپاشیده است
و
تار و پود حزب توده
را
سردرگمی فراگرفته است.
وقتی خیر مطلق نباشد،
شر مطلق هم ناپدید می شود.
قاعدتا
باید
در مطبوعات حزب توده
دیگر
از امپریالیسم امریکا هم سخنی در بین نباشد
و
یا
اگر هم باشد،
کمرنگ باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر