مهدی اخوان ثالث
(م. امید)
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
(م. امید)
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
ناگه غروب کدامین ستاره؟
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
شین میم شین
ناگه غروب کدامین ستاره؟
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
ادامه
ای همچو من بر زمین اوفتاده،
برخیز،
شب دیرگاه است، برخیز
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار، نه دوست
دیگر نه پای و نه رفتار.
تنها توئی با من، ای خوبتر تکیه گاهم،
چشمم، چراغم، پناهم.
من بی تو،
از خود نشانی نبینم،
تنهاتر از هرچه تنها
همداستانی نبینم.
معنی تحت اللفظی:
ای سایه که بسان من، نقش بر زمین گشته ای، بلند شو
شب است
دیر کرده ایم
بلند شو
نه دستی هست و نه دیواری
نه دیواری هست و نه دوستی
نه پایی هست و نه رفتاری
تنها تو برای من باقی مانده ای
ای تکیه گاه خوب من
ای چشم و چراغ و پناه من،
بدون تو
من
از خود نشانی ندارم
تنها تر از هر تنهایی هستم و همدم و همنشین و همراهی ندارم.
آنچه ساده و سهل الفهم جلوه گر می شود،
نه ساده است و نه سهل الفهم.
سادگی شعر اخوان
سراب آسا ست.
خواننده ساده لوح خیال می کند که شعر اخوان را فهمیده است.
ولی از این خبرها نیست.
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار، نه دوست
دیگر نه پای و نه رفتار.
تنها توئی با من، ای خوبتر تکیه گاهم،
چشمم، چراغم، پناهم.
من بی تو،
از خود نشانی نبینم،
تنهاتر از هرچه تنها
همداستانی نبینم.
معنی تحت اللفظی:
ای سایه که بسان من، نقش بر زمین گشته ای، بلند شو
شب است
دیر کرده ایم
بلند شو
نه دستی هست و نه دیواری
نه دیواری هست و نه دوستی
نه پایی هست و نه رفتاری
تنها تو برای من باقی مانده ای
ای تکیه گاه خوب من
ای چشم و چراغ و پناه من،
بدون تو
من
از خود نشانی ندارم
تنها تر از هر تنهایی هستم و همدم و همنشین و همراهی ندارم.
آنچه ساده و سهل الفهم جلوه گر می شود،
نه ساده است و نه سهل الفهم.
سادگی شعر اخوان
سراب آسا ست.
خواننده ساده لوح خیال می کند که شعر اخوان را فهمیده است.
ولی از این خبرها نیست.
۱
ای همچو من بر زمین اوفتاده،
برخیز، شب دیرگاه است، برخیز
برخیز، شب دیرگاه است، برخیز
این صحنه ای از سینمای اخوان ثالث است:
هم سایه نقش بر زمین است و هم شاعر.
هم ذات نقش بر زمین است و هم عکس.
چنین چیزی محال است.
چون اگر شاعر بر زمین افتاده باشد، سایه اش در او ذوب می شود،
محو و منحل و مضمحل می شود.
منظور اخوان این است که
از فرط مستی
توان ایستادن ندارد.
۲
دیگر نه دست و نه دیوار
اکنون حدس ما تأیید می شود:
اخوان از فرط مستی،
قادر به کنترل دست های خویش و گرفتن از دیوار و بلند شدن نیست.
۳
دیگر نه دیوار، نه دوست
این دیوار نه برای دست یازی و پا شدن،
بلکه برای تکیه دادن است.
درست بسان دوست که باید تکیه گاه آدمیان باشد.
۴
دیگر نه پای و نه رفتار.
خواننده اکنون متوجه می شود که شاعر از فرط مستی
حتی پاهایش را تحت کنترل خود ندارد تا بتواند راه برود.
این هنوز تمامت بضاعت این بند شعر نیست.
۵
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار، نه دوست
دیگر نه پای و نه رفتار.
اخوان در این بند شعر
دیالک تیک وسیله و فونکسیون
را
به شکل دیالک تیک های زیر بسط و تعمیم می دهد:
دیالک تیک دیوار و دستیازی
دیالک تیک دیوار و اتکاء
دیالک تیک دوست و اتکاء
دیالک تیک پا و رفتار
۶
تنها توئی با من، ای خوبتر تکیه گاهم،
اکنون
خواننده متوجه می شود که شاعر بغایت تنها ست:
نه دیواری برای اتکاء در دسترس دارد و نه دوستی.
جای خالی دیوار و دوست
را
به همین دلیل
با سایه خویش پر می کند.
شاهکار به همین می گویند:
شاعر محروم از تکیه گاه مادی و نوعی
به سایه اش متکی است.
تنهایی و بی کسی را بهتر از این نمی توان تصور و تصویر کرد.
۷
چشمم، چراغم، پناهم.
سایه
ضمنا
چشم و چراغ و پناه شاعر بی همه چیز است.
می توان گفت که سایه باب الحوایج شاعر است:
هم چشم او برای دیدن است
هم چراغ او برای تمیز راه از چاه است
و
هم
پشت و پناه او ست.
۸
من بی تو،
از خود نشانی نبینم،
تنهاتر از هرچه تنها
همداستانی نبینم.
سایه دار و ندار شاعر بی همه چیز است.
سایه
هم
نشانه موجودیت شاعر است
و
هم
همدم و همراه و همنشین و همصحبت شاعر است.
این تصویر رئالیستی از جامعه پس از کودتا ست.
خواننده اکنون متوجه می شود که شاعر از فرط مستی
حتی پاهایش را تحت کنترل خود ندارد تا بتواند راه برود.
این هنوز تمامت بضاعت این بند شعر نیست.
۵
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار، نه دوست
دیگر نه پای و نه رفتار.
اخوان در این بند شعر
دیالک تیک وسیله و فونکسیون
را
به شکل دیالک تیک های زیر بسط و تعمیم می دهد:
دیالک تیک دیوار و دستیازی
دیالک تیک دیوار و اتکاء
دیالک تیک دوست و اتکاء
دیالک تیک پا و رفتار
۶
تنها توئی با من، ای خوبتر تکیه گاهم،
اکنون
خواننده متوجه می شود که شاعر بغایت تنها ست:
نه دیواری برای اتکاء در دسترس دارد و نه دوستی.
جای خالی دیوار و دوست
را
به همین دلیل
با سایه خویش پر می کند.
شاهکار به همین می گویند:
شاعر محروم از تکیه گاه مادی و نوعی
به سایه اش متکی است.
تنهایی و بی کسی را بهتر از این نمی توان تصور و تصویر کرد.
۷
چشمم، چراغم، پناهم.
سایه
ضمنا
چشم و چراغ و پناه شاعر بی همه چیز است.
می توان گفت که سایه باب الحوایج شاعر است:
هم چشم او برای دیدن است
هم چراغ او برای تمیز راه از چاه است
و
هم
پشت و پناه او ست.
۸
من بی تو،
از خود نشانی نبینم،
تنهاتر از هرچه تنها
همداستانی نبینم.
سایه دار و ندار شاعر بی همه چیز است.
سایه
هم
نشانه موجودیت شاعر است
و
هم
همدم و همراه و همنشین و همصحبت شاعر است.
این تصویر رئالیستی از جامعه پس از کودتا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر